Translate

Thursday, December 5, 2013

قرار بود . . قرار بود . . قرار بود

 چی می خواستیم بشه . . چی شد!!؟؟؟؟


بمناسبت مرخصی محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت از زندان یک کلیپ ویدیویی روی یوتیوب قرار گرفته که روی سخنرانی وی در کنگره یازدهم جبهه مشارکت تنظیم شده است. با آن که مناسبت این فیلم مرخصی میردامادی از زندان است، اما اساس آن بر محور واقعیات انقلاب 57 و آرمان های آن و سالهای اول بنای جمهوری اسلامی است. طیف وسیعی از جوانان کشور ما بر مبنای تبلیغاتی که درباره دوران شاه و پیش از انقلاب می شود، آن دوران را طلایی تصور می کنند و با نفرتی حیرت آور از انقلاب و نسلی که انقلاب کرد یاد می کنند. این طیف از جوانان به جمهوری اسلامی کنونی نگاه کرده و تصور می کنند که مردم ما برای برقراری چنین جمهوری، انقلاب کردند! و یا پنداشتی که در سالهای آغازین جمهوری اسلامی نیز اوضاع همین بوده که اکنون هست! این طیف از ج.انان با دو معیار غلط نسبت به گذشته پیش از انقلاب و نیز انقلاب و سالهای اول پس از انقلاب، درباره اوضاع قضاوت می کنند. درحالی که در هر دو مورد اشتباه می کنند. ایران هرگز آن آزادی را که در اوایل پیروزی انقلاب بود، را به یاد ندارد. معیارهای انقلاب نیز همین ها بوده است که در این کلیپ و از زبان میردامادی می شنوید.
هرگز قرار نبود مردم شاه را سرنگون کنند که جمهوری اسلامی کنونی با این اوضاع امروزی برپا شود. تاریخ یک سد سال گذشته را باید خواند و وقایع را دنبال کرد تا رسید به دلایل دگردیسی جمهوری اسلامی 1358، 1359 و حتا 1360 و به جمهوری اسلامی کنونی.
پیک نت چهاردهم آذر

انقلاب . . جمهوری اسلامی و . . جمهوری نظامی؟
خامنه‌ای اشتباهات بسیاری در طول رهبری خود در جمهوری اسلامی مرتکب شده است و آنچه امروز بنام جمهوری اسلامی در برابر مردم قرار دارد و در حقیقت روبروی مردم ایستاده است، محصول دوران رهبری اوست. مسئله تنها در محدوده 8 سال ریاست جمهوری احمدی نژاد خلاصه نمی‌شود، در کودتای ننگینی که در سال 1388 علیه نتیجه انتخابات انجام شده نیز محدود نمی‌شود. مسئله بسیار فراتر از اینهاست. این که خلق و خوی وی، نداشتن سابقه مذهبی و انقلابی و یک سلسله مسائل دیگر چقدر در این زمینه موثر بوده است، مهم هست، اما نه باندازه نتیجه‌ای که به بار آمده است. از جمله تبدیل نیروی نظامی کشور به پایگاه قدرت خویش که جز با تحمیل یک سیاست نظامی- امنیتی به بهانه فعالیت‌‌های اتمی بر کشور ممکن نمی‌شد. و اتفاقن یکی از مهم ترین چالش‌‌های موجود در جمهوری اسلامی همین نیروی نظامی است که اگر تا گذشته نزدیک پایگاه قدرت خامنه‌ای بود، امروز این خامنه‌ای ست که تابع و پایگاه حکومتی سپاه و فرماندهان آنست. این واقعیت را هیچ نوع چاپلوسی و ادعای "ولایت پذیری" و ... فرماندهان سپاه نمی‌تواند پنهان کند. اگر تا دیروز خامنه‌ای رهبر بود، امروز آنها بر رهبر، رهبری می‌کنند. و اکنون رسیده ایم به این سئوال بزرگ که اگر امشب فردا شب و یا چند هفته و چند ماه و یا حتا سالی دیگر خامنه‌ای دیگر در قید حیات نباشد، این فرماندهان که همگی فربه شده و سکان اقتصاد آشکار و پنهان کشور را دراختیار دارند، با جای خالی رهبری چه خواهند کرد؟
آیا معطل خواهند شد تا برایشان یک رهبر جدید انتخاب کنند؟
چه کسی رهبر بعدی را انتخاب کند؟
مجلس خبرگان کنونی؟ این که یک شوخی است!
کسی برای این مجلس فرتوت تره هم خرد نمی کند!
یا آن که رهبری موروثی شده و مجتبی جانشین ایشان می‌شود؟
این هم شوخی دیگری است!
صحبت از ولایت و تبلیغ عظیمی است که درباره آن شده است. چنین قبا و عمامه‌ای برای سر مجتبی بسیار بزرگ و گشاد است؛ از طرفی موروثی و سلطنتی شدن ولایت نیز با واکنش عظیم مردم و حتا خود روحانیت روبرست.
این فرماندهان خود را و افکار خویش را آرمان‌‌های انقلاب می­دانند. این که چه دست‌‌های پنهانی در کنار خامنه‌ای و در کنار فرماندهان سپاه و یا هر ارگان دیگری توانستند در سالهای گذشته خشت را چنان روی خشت بگذارند که به لحظه کنونی برسیم، خود یک مبحث مهم تحقیقاتی است. شیوه بت پرستی، تبدیل فرد به آرمان، کشاندن مجلس و مقامات قضائی و اجرائی کشور به آن عرصه‌ای که بدون نام "مقام معظم رهبری" هیچ طرح و سخنی را آغاز نکنند و طرح نکنند، سابقه سلطنتی و دیرینه در ایران دارد و انگلستان مهارت کافی در جا انداختن آن دارد. خامنه‌ای این مسیر را طی کرده است. او تمام امور را در دست خود متمرکز کرد و فرهنگ رهبر پرستی را به جای تابعیت از قانون در ارگان‌‌های نظامی و امنیتی جا انداخت. کاری که با رضا شاه کردند و با پسرش ادامه دادند. خمینی آن قدر اتکاء به نفس، آن قدر پایگاه مذهبی و مردمی و آن قدر تجربه از گذشته در اواخر قاجاریه و دوران دو شاه پهلوی را داشت که در این دام نیفتد. اما صحنه‌ای که روبروی ما قرار دارد به وضوح نشان می­دهد که خامنه‌ای این ظرفیت را تاکنون نداشته و با سر در این ورطه رفته است.
آیا فردای پس از او، یک شورای نظامی قدرت را بدست خواهد گرفت؟
اگر هم تاکنون نبوده است، از هم اکنون دیگر این مهم ترین سئوال تاریخ معاصر ایران خواهد بود.
اگر پاسخ مثبت باشد، باید نگران این این نظامیانی بود که حتا یک نفرشان هم دیگری را قبول دارد! با قاطعیت می‌توان گفت که حتا یکنفرشان دیگری را قبول ندارد و خود را کمتر از بقیه نمی‌داند. چه در مرکز سپاه در تهران و چه در استان‌‌ها و حتا شهرستان ها. نگرانی اصلی از آنجا بر می‌خیزد که این فرماندهان برای رسیدن به قدرت برتر روبروی هم قرار گیرند و در این میان مردم زیر دست و پا له شوند و مملکت گرفتار جنگ داخلی و تجزیه شود. هرکدام از این فرماندهان خود را تابلوی انقلاب می­داند و به قانون و قانون اساسی اعتنایی ندارد و هیچ کس هم نمی‌داند بر مبنای کدام ضابه قانونی آنها فرمانده و ژنرال شده­اند. آنها با ضابطه قانونی به اینجا نرسیده اند و به همین دلیل هم هیچ کدام دیگری را قبول ندارد و هر کدام نیز به اندازه کافی پشتوانه اقتصادی و ذخیره پولی برای خود دست و پا کرده است. اگر قرار باشد همچنان از جنگ داخلی وحشت داشته باشیم، این بار نه از حمله نظامی از خارج، بلکه از حمله داخلی باید وحشت داشته باشیم.

آیا همه درها بسته است و آنچه پیش خواهد آمد محتوم است؟
نه چنین نیست. هنوز فرصت باقی است. هنوز می‌توان با گشودن فضای سیاسی کشور، با ختم فضای بسته انتخابات مجلس خبرگان واقعی، هویت واقعی را به این مجلس باز گرداند، هنوز فرصت هست که فرماندهی و درجات نظامی را ضابطه­مند و قانونی و حقوق آنها را علنی کرد؛ هنوز می‌توان قوای نظامی را تابع قانون و نه  رهبر کرد؛ هنوز می‌توان هویت واقعی را به مجلس باز گرداند، هنوز می‌توان دست آنها را از اقتصاد و سیاست کوتاه کرد و به پادگان‌‌های بازشان گرداند. این در صورتی است که عمق فاجعه آینده درک شود. این که آرزوها چیست؟ مربوط به امروز و این لحظه و این شرایط نیست. تصور نمی‌کنیم حداقل برای نیروهای سیاسی درک این نگرانی و اشاره ما به شرایط کنونی و نه شرایط دلخواه آرزوئی دشوار باشد.
راه توده، پنج شنبه چهاردهم آذر ماه نود و دو