Translate

میتراییزم: بخش سه


میتراییزم و آیین مهر ایرانی
ترجمه پرویز جاهد

بخش سوم: مهر ایرانی و میترای رومی، پیوند یا گسست؟

درباره جدال صدساله دانشوران در پاسخ به این پرسش هایی که در بخش پیشین به آن اشاره شد، دو نظر را می توان با میزانی از اطمینان بیان داشت. اول این که در آغاز هزاره سوم میلادی یعنی در سالهای دهه اول قرن بیست و یکم، هنوز اجماع نظری در پاسخ ها وجود ندارد. دوم این که در طی سه دهه گذشته، توازن دیدگاهها، درست یا غلط، به نفع بازسازی یا ابداع دوباره مهرپرستی سنگین تر شده و ایده تداوم در درجه دوم قرار گرفته است.


سناریوی مفقوده
آنچه که می توان آن را سناریوی «مفقوده» انتقال خواند، که حداقل در دو سوم از سده بیستم غالب بوده، از سوی فرانتس کومون، بنیان گذار میتراشناسی مدرن در سال 1899 مطرح شد. از نظر کومون، میترائیسم در غرب، شکل رومی شده مزداپرستی است که هنوز در هسته اش، دینی پارسی شناخته می شود، اگرچه در گذر زمان، دگردیسی های چشمگیری در آن صورت گرفته است؛ نخست این که در عبور از کلده، لعاب نجومی به خود گرفته و با شماش (شمس)، خدای خورشید بابلی، همانندی یافته است؛ و دوم اینکه در عبور از فلات آناتولی و فرهنگ مغ های هلنی شده، کیهان شناسی رواقی، به ویژه معادشناسی اش، را جذب کرده است.   
در ارزیابی نظرات کومون و بعد از او دیگر  پژوهشگرانی که قائل به انتقال (و تداوم) بوده اند، باید دو نوع از شواهد  استفاده شده را همیشه در نظر داشت: نخست، ویژگی های مشترک یعنی مشخصات مشابه بین میتراس و میتراپرستی در غرب و میترا و مهرپرستی در شرق تا آن حد که بحث باز-سازی یا ابداع مجدد نتواند یک فرضیه معتبر باشد؛ و دوم شواهد مربوط به مراحل واقعی و میانی در انتقال از شرق به غرب. بحث را با مورد دوم آغاز می کنیم.
شواهد مربوط به انتقال
این نوع از شواهد اگرچه قوی تر است اما از نظر  حجم ناچیز است. این شواهد و استنتاج های ناشی از آن عبارتند از:
1. پلوتارک در "حیات پمپی" می نویسد که  دزدان دریایی سیلیسی (Cilician) که در اواسط دهه شصت قبل از میلاد، مغلوب پمپی شدند، مراسم سّری خاصی را برای تشرف انجام می دادند که از آنها مراسم مربوط به میتراس تا امروز باقی است. امکان دارد، اما قطعی نیست، که این مراسم تشرف، سرنمون آیین رومی اسرار میتراس باشد.
2.  میتراس - و بیشتر میتراسی که با هلیوس خدای خورشید یونانی یگانه دانسته می شود - یکی از خدایان ترکیبی آئین شهریاری ایرانی- یونانی بود که به وسیله آنتیوخوس اول پادشاه سلوکی قلمرو کوچک اما ثروتمند کوماجن در اواسط قرن اول پیش از میلاد پایه گذاری شد.
بسیار بعید است که این آئین، هیچ نقشی در انتقال مهرپرستی به غرب نداشته بوده باشد هرچند که هیچ نشانه ای در آن دیده نمی شود که بر اساس آن بتوان با قاطعیت گفت که این آئین، سرنمون آیین رومی اسرار میتراس بوده است. حتی مهرابه ای که اخیرا در دولیش کشف شد، نشان نمی دهد که نقش برجسته آئینی آن چیزی غیر از محصول میترائیسم در قرن دوم یا سوم میلادی باشد.
3. در حالی که باستان شناسی (تا کنون) هیچ شواهدی در آناتولی (آسیای صغیر) برای یک شکل میانی از میترا پرستی که بدون ابهام، پیشرو آئین رومی باشد، کشف نکرده،  وجود چندین بنای تاریخی و کتیبه های غیرمعمول از این منطقه (و نیز از کریمه به طرف شمال در سرتاسردریای سیاه)، نشان می دهد که وجود این اشکال میانی در گذشته، کاملا محتمل است و از این روست که آناتولی در معنای گسترده تر آن و نه فقط به معنی کوماجن، در انتقال مهرپرستی به غرب، نقش داشته است.مغان هلنی کومون، هرچند در نوع خود به قدر کافی واقعی اند، اما دیگر به عنوان مجرایی برای میترائیسم به حساب نمی آیند (پیش از همه ویکندر در 1951 و سپس دیگران با نظر او از در چالش برآمده اند).
مهرابه های آناتولی، سوریه و عراق
با اینهمه، سناریوهای پذیرفتنی دیگری هم در این مورد وجود دارد که برخی از آنها به باهمستان های ایرانی در آسیای صغیر (آناتولی) مربوط است. در سوریه هم فقدان اطلاعات یا هر شکل میانی از میترائیسم قابل توجه است. بجز یک استثنا که مربوط به کشف اخیر مهرابه هووارتی است، مهرابه ها و آثار معدود تاریخی (در سوریه) نشان دهنده هنجارهای میترائیسم غربی اند یا تغییراتی که نشان می دهند چندان از آن متمایز نیست.
علاوه بر این، ریشه مهرابه هووارتی، به دهه های پایانی قرن چهارم میلادی برمی گردد. بر این اساس، این مهرابه بیشتر درباره بازتعریف یک مذهب در سال های آخر شکل گیری اش به ما می گوید نه راه های پیموده نشده در سال های آغاز پیدایش آن. میترائیسم در سوریه، یک مرحله انتقالی میانی بین شرق و غرب نبوده بلکه شکل بازگشتی آئین غربی در شرق بوده است. حتی مهرابه موجود در دورا اوروپوس (Dura Europos) در کنار رود فرات، در شرقی ترین حاشیه های امپراتوری روم، بیانگر هیچ استثنایی در این مورد نیست. مسلما مهمترین خصلت ایرانی این مهرابه فرسک دو پیر نشسته بر تخت است در جامه های محلی ضیافت با طوماری و عصایی در دست.  کومون هویت آن دو را زرتشت و اوستانوس (پسر داریوش دوم هخامنشی) معرفی کرده اما آنها می توانند پدران (پیران) باهمستان مهری در آن دوره باشند.
مهر میانجی
پلوتارک در شرح ثنویت زرتشتی در مقاله ارزشمندش به نام " درباره ایسیس و ایسیریس"، میتراس را در میان خیر (اهورامزدا) و شر (اهریمن) قرار می دهد و اضافه می کند که «به همین دلیل پارسیان، میترا را "میانجی" می نامند.»
این ویژگی به مفهوم بی طرفی اخلاقی میتراس نیست بلکه او در اینجا به عنوان داور و میانجی بین دو طرف متخاصم مطرح است. به هر حال اگر این نکته حتی بیش از تفسیر شخصی پلوتارک باشد، باز هم درباره انتقال میترائیسم چیزی نمی گوید بلکه ازمیترا در کانتکست زرتشتی گری ای حرف می زند که نویسنده فرهیخته یونانی می شناخت.
تیرداد و نرون
آخرین قطعه از شواهدی  که مستقیم از مسئله انتقال سخن می گوید، گزارش بازدید رسمی تیرداد پادشاه ارمنستان از روم است زمانی که برای تاجگذاری به دست "نرون" به آنجا رفته بود. هنگام تاجگذاری، تیرداد گفت که او آمده است تا «نرون را بمثابه میتراس» تکریم کند.  به نوشته پلینی (در کتاب تاریخ طبیعی)، در همین دیدار، تیرداد "نرون" را با جشن های جادویی(magicis cenis) آشنا کرد. از آنجا که تیرداد، مغان را نیز همراه خود به روم برده بود، احتمالا آن جشن ها باید مربوط به مغان (Magian) باشد نه جادوگران  (magicalبه مفهوم رومی معاصر آن. درسناریوی کومون، این اپیزود نمی تواند نشان دهنده لحظه قطعی انتقال باشد چرا که میترائیسم در این سناریو، آئینی تثبیت شده در روم است اگرچه اندازه آن به حدی کوچک است که قادر نیست ردی از خود در تاریخ یا باستان شناسی باقی بگذارد؛ با اینهمه، می توانست محرکی برای ظهور میترائیسم در سطحی وسیع تر و عامه پسند باشد. شاید همین مراسم، از جهتی بر تحول مراسم مرکزی آیین میترا یعنی غذای آیینی تاثیر گذاشته باشد.
دو استدلال در برابر هم
وقتی به پرونده مفصل شباهت های بین مهرپرستی ایرانی و میتراس پرستی آئین اسرار در روم می پردازیم، باید به خاطر داشته باشیم که بحث های مربوط به تداوم بر مبنای این شباهت ها، همگی بر این موضوع دلالت دارند که این شباهت ها آنقدر سیستماتیک و دقیق اند که وجود یک رابطه غیرعلّی، نامعقول به نظر می رسد. برعکس، بحث های مربوط به ابداع یا باز-سازی میترائیسم در غرب، حاکی از آن است که شباهت ها، ناچیزتر و تصادفی تر از آن اند که توجیه گر تفسیرهای علّی باشند.  بر این اساس، به هیچ سناریوی انتقالی فراتر از اینکه آگاهی ویژه ای از "شرقی" بودن حکمت میترایی در میان بنیانگذاران میترائیسم وجود داشته، نیازی نیست.
  اگر از این زاویه دوم به موضوع نگاه کنیم، یک شکل ضعیف عدم تداوم و یک شکل قوی وجود دارد. شکل قوی با وجود قائل بودن به شباهت های انکارناپذیر، آئین میترا و ریشه های آن و تحول آن را بر مبنای فرهنگ های اجتماعی-مذهبی امپراتوری روم توصیف می کند. یکی از حامیان تیپیک این شکل، ام. کلاوس است که ریشه های آئین و نقطه عزیمت آن را قاطعانه، اواخر قرن اول بعد از میلاد در روم درنظر می گیرد. این روایت از ریشه های میترایی را نه به خاطر اشتباه بودنش بلکه صرفا به خاطر این که از حوزه دستور کار دانشنامه ایرانیکا خارج است، بیشتر از این مورد بحث قرار نمی دهیم.
شکل ضعیف تر استدلال عدم تداوم، "ابداع دوباره" آئین را در میان ساکنان امپراتوری روم (یا بخش هایی از آن)، مبنا قرار می دهد اما ابداع  دوباره آئین به وسیله یک فرد یا افراد آشنا با مذهب ایرانی به شکل رایج آن در حاشیه های غربی روم در قرن اول بعد ازمیلاد صورت می گیرد. مرکلباخ براساس نظری که در اصل ام.پی نیلسون ارائه کرده بود، پیشنهاد می کند که بنیانگذار(ان) از شرق آناتولی بوده اند و در محکمه های روم کار می کرده اند. نظر نگارنده (راجر بک) و شماری دیگر از محققان هم همین است منتها با تمرکز خاص بر سلسله کوماجن که پیش تر ذکرش رفت.
شباهت های میترائیسم رومی و مهرپرستی پارسی
حالا باید به شباهت های بین میترائیسم غربی و مهر پرستی ایرانی بپردازیم و استدلال های پژوهش گران را در سنت دانشورانی چون کومون در مورد تداوم قابل توجه بررسی کنیم.
پیشاپیش روشن است که بیشتر شباهت ها پیرامون شخص میترا/ میتراس است. ( قابل ذکر است که دو مورد از سه مورد ارائه شده در این جا بیشتر از اینکه شباهت باشند، عکس آن اند):
1. میتراس رومی با خورشید همسان بود؛ میترای ایرانی، خدای سپیده دم است. این که چه وقت و چگونه خدای ایرانی به خورشید تبدیل شد، محل بحث است.
2. میترای ایرانی خدای گله گاو و مراتع بود؛ میتراس رومی سارق گله گاو بود (امری که فورفوریوس بر آن تصریح دارد). این وارونه سازی ها، حرمت شکنی است چرا که میترای ایرانی خدای درست کرداری بود و معنای نامش "پیمان" است.
3. مهم تر ازهمه، میتراس رومی گاو نر را قربانی می کند که به عنوان قدرتمندانه ترین و مفیدترین عمل او شناخته می شود؛ در حالی که میترای ایرانی، خودش گاو اوژن نیست. هرچند عمل قربانی کردن گاو نر،  در روایت های کیهان شناختی زرتشتی، به طرز چشمگیر تکرار شده است. کشتن گاو در اصل کاری شرارت آمیز بود: اهریمن، گاو نخستین آفرینش را سلاخی می کند. اما این عمل شر و ویرانگر به عملی نیک تبدیل می شود وقتی که اسپرم گاو در ماه تطهیر شده منشا پیدایش حیوانات اهلی می شود.  دومین رویداد، رویدادی کاملا سودمندانه است. سوشیانت که چهره ای نجات بخش است، گاو نری را قربانی می کند که از ترکیب چربی آن و "هوم"، مایع جاودانگی جسم فراهم می شود.
گاوکُشی میتراس می تواند به عنوان تفسیر رومی یکی از این - یا هر دوی - اساطیر کیهان شناسانه و معادشناسانه ایرانی درنظر گرفته شود. برخی از جزئیات صحنه گاوکشی (در مهرابه ها)، با اسطوره قبلی مطابقت دارد: تبدیل شدن دم گاو نر به گندم، عقربی که به بیضه گاو چنگ زده است و حضور ماه و خورشید.
متن های پهلوی به ویژه بُندهش، که حاوی کیهان شناسی زرتشتی است، چندین سال بعد از نقش برجسته های رومی، که صحنه قربانی کردن گاو نر به وسیله میتراس را نمایش می دهند، منتشر شده اند. بر این اساس، تفاسیری که این صحنه های گاوکشی را ایرانیزه می کنند بر یکی از این دو سناریو دلالت می کند، چه آن را صریحا بیان کرده باشند یا خیر، (یعنی به این قائل می شوند که): یا کسانی که آگاهانه "آیین اسرار" غربی را ساخته اند، اساطیر کیهانی زرتشتی را که قبلا وجود داشته و متن های زرتشتی وجود آنها را گواهی کرده اند، تغییر داده اند؛ و یا این که آنها را به شکل غیر زرتشتی در قالب مذهبی ایرانی (مثلا مزدایی) بازآفرینی کرده اند که (بنا بر فرض) در آن زمان رایج بوده اند اما بعد بدون این که ردی از آنها بماند ناپدید شدند و در آنها میتراس، کُشنده گاونر بوده است.
کشتن گاو در مهرپرستی 
بر اساس یکی از این مباحث که به این فرض دوم بر می گردد (و لومل در 1949 مطرح می کند) آنچه آیین رومی میترا برگرفته شاخه ای فرعی از سنت ودایی است که در آن میترا با اکراه سوما ( که همان هومای ایرانی باشد) را می کشد. شاید بحث متقاعدکننده تر (از سوی هینلز در 1975 و دیگران) این باشد که گاوکشی میترایی، چه به عنوان یک مفهوم یا به مثابه یک تصویر، بازتاب این ایدئولوژی ویژه ایرانی در مورد عمل قربانی کردن است که قربانی کردن برای به وجود آوردن آفرینش باید از سوی خدا صورت گیرد نه انسان. مفهوم این نظر آن است که کسانی که نخستین بار این شمایل را در غرب تصور کردند، دست کم چیزی از آن ایدئولوژی در ذهن خود داشتند. (مری بویس گزارش درخشانی دارد از تداوم این امر در زرتشتیگری امروز در ایران.)
خدایان دوقلو و خدای شیر-سر
مشکل دیگری هم هست که همه سناریوهای انتقال را پیچیده می سازد: چگونه این سناریوها با مسئله خدایان دوقلو یعنی کوتس و کوتوپاتس و خدای شیر-سر جور درمی آید. آیا آنها بخشی از ارمغان الهیاتی منتقل شده از ایران اند؟ نام خدایان دوقلو البته می تواند ریشه ایرانی داشته باشد چرا که میترائیسم رومی گاه از واژه های اصیل ایرانی وام می گرفت. دو واژه شاخص از این شمار «نمه» (nama)  به معنای زهازه و خوشامد است و دیگری «نبرزس» (nabarzes) که توافقی در باره ریشه دقیق آن نیست.
به هر حال این موضوع، چنانکه در تحقیقات نگارنده منعکس است، به کارکردهای این عناصر در الهیات آیین غربی میترا مربوط نمی شود چرا که بخوبی می توان آنها را صرفا با مفاهیم غربی روشن ساخت.
خدای شیر-سر از همه مشکل سازتر است، تا حدی به این خاطر که جایگاه نهایی او در الهیات آئین میترایی غربی، به اندازه خاستگاه آن، تیره و تار است. از میان چندین هویتی که برای خدای شیر-سر پیشنهاد شده، دو تای آنها به روشنی او را به ایران پیوند می زند. نخستین آنها را کومون مطرح کرده و او را همان "زروان" (Zurvan)، خدای زمان بی نهایت و پدر و میانجی بین اهورامزدای نیک سرشت و اهریمن بدنهاد، دانسته است.
این برداشت البته میترائیسم رومی را مولود یک شاخه زروانی از مزداپرستی می کند. پیرامون این هسته ایرانی، ویژگی ها و شخصیت خدایان مصری و هلنی یونانی جمع آمده که بخش مهمی از آن مربوط به خدایان زمان است.
هویت دوم ایرانی که نخستین بار آی.اف. لگ (1912-1915) آن را مطرح کرده، اهریمن است. اما این نظر عجیبی می بود اگر نام اهریمن به صورت آریمانیوس در کتیبه های میترایی نیامده بود. اگرچه هرگز در هیچ کانتکستی، طوری نیامده که بتوان احتمال داد این که خدای شیر-سر همان اهریمن است. (اما) اگر خدای شیر-سر میترایی، از تبار اهریمن ایرانی باشد، نیازی نیست که تصور کنیم تنها به همین دلیل میتراپرستان رومی شیطان پرست بوده اند.
پس از کومون
در چارچوب این مقاله غیرممکن است که از تمام مباحث مربوط به شباهت ها صحبت کنیم. بنابرین وقت آن آن است که به مرور پژوهش های اصلی که بر مبنای این شباهت ها، از ایده انتقال و تداوم آئین میترا (از ایران به روم) دفاع می کنند، بپردازیم.
سناریوی "مفقوده" کومون را پیش از این تشریح کرده ایم. پس از کومون، سه نفر دیگر از محققان از ایده تداوم با قوت دفاع کرده اند:
ای.دی.اچ بیوار، بر این باور است که میترائیسم غربی، یکی از نمونه های متعدد میتراپرستی است که در عهد باستان در سرتاسر مسیر بین آسیا و اروپا رواج داشته است. ال. ای. کمپل متاثر از مباحث کومون اعتقاد دارد که میترائیسم غربی نسخه ثانی مهرپرستی است و تنها قشر نازکی از تغییرات با افزودن برخی آمیزه های رومی-یونانی دارد و صورتی از مزداپرستی زرتشتی است. در بررسی های جی. ویدنگرن نیز تداوم به گونه ای تمام و کمال، اگرچه نه به شکل نظام مند از لحاظ مسلکی، مطرح شده است.
مطالعات ویدنگرن از تفاوت های بین میترائیسم رومی و مزداپرستی زرتشتی آغاز می شود و بدیهی ترین قسمت آن البته تفاوت خدایان برتر در دو نظام و عوامل و اهداف متفاوت در کشتن گاو نر است. وی در مطالعه مهرپرستی ایرانی به دنبال شباهتهایی با مهرپرستی پیش-زرتشتی و غیر زرتشتی بوده و همانندی های نزدیکتری هم با آنها و هم با مذهب ودایی پیدا کرده است.
قوت فرضیه های مبتنی بر قیاس مهرپرستی با نظام های غیر زرتشتی و پیش-زرتشتی در این است که در آنها نیازی به این پیشفرض نیست که زرتشتی گری آگاهانه در میترائیسم غربی به کار گرفته شده یا نشده؛ ولی ضعف آنها در این است که آنها باید در عوض نشان دهند که یک شکل اولیه هندو-اروپایی مهرپرستی  در غرب ایران وجود داشته تا بتواند بسادگی به میترائیسم رومی منتقل شود؛ امری که  شواهد مستقیمی در مورد آن وجود ندارد.
کیهان و مهر
یکی از قانع کننده ترین سناریوهای انتقال و تداوم را پی.جی کرینبروک ارائه کرده است (در اثری که در سال 1994 منتشر کرد). او با مقایسه کیهان شناختی نشان می دهد که کیهان شناسی میترایی (رومی) با کیهان شناسی غیر زرتشتی و پیش-زرتشتی شباهت دارد گرچه هر دوی آنها با کیهان شناسی زرتشتی متفاوت اند.
ام.وایس عقیده دارد که میتراس رومی، ادامه دهنده یک درک بسیار قدیمی ایرانی و ودایی از میترا به مثابه افلاک پرستاره (the Nachthimmel) است، فرضیه ای که متضمن تمایز کامل میتراس از خدای خورشید است.  
و نکته آخر اینکه علاوه بر مطالعات ویدنگرن در مورد دین ایرانی، پژوهش های دیگری نیز در این مورد وجود دارد که در آنها زوایایی از میتراس غربی یا میترائیسم بحث می شود و به تصریح یا تلویح میزان قابل ملاحظه ای از تداوم را نشان می دهند (آثار گری، گرشویچ، زنر و دوشن گیمن از آن شمارند).
* متن اندکی کوتاه شده است. تمام تیترها از سی میل.