Translate

Saturday, June 22, 2013

ذاتی و عرضیِ خمینی و خامنه‌ای

طرح مسئله: خامنه‌ای رهبری خودکامه است که با حکم او طی ۲۴ سال گذشته مخالفان ترور و سرکوب شده و می‌شوند. پیش از او، خمینی نیز طی یک دهه چنین کرده بود. آیا مؤمنانِ به این دو رهبر، می‌توانند روش‌شناسی‌هایی ابداع کنند که ایشان را کاملن پاک سازد؟ آری، این کار شدنی است و در واقع طرفدارانشان چنین کرده و می‌کنند.
نواندیشان دینی دوگانه‌هایی چون ذاتی و عرضی، جهان اول و جهان دوم، اسلام تاریخی و اسلام معنوی و . . برساخته‌اند. این دوگانه‌های حلّال مسائل و رافع مشکلات، باید در موارد مشابه هم به کار گرفته شده و مسائل و مشکلات را حل و رفع نمایند (تعمیم منطقی روش شناسی). نوشتار کنونی می‌کوشد تا نشان دهد چگونه این نوع دوگانه سازی‌ها می‌توانند برای توجیه جنایات زمامداران خودکامه به کار گرفته شده و آنان را تبرئه کنند. اگر روش شناسی‌هایی که به تبرئه‌ی جنایات زمامداران خودکامه منتهی می‌شوند خطا باشند، دوگانه‌های کنونی هم خطا خواهند بود؛ به قول طلبگی، اللازم باطل فالملزوم مثله.
هدف ما نشان دادن مخدوش بودن این نوع روش شناسی‌ها، پیش انگاشت‌ها و پیش داوری‌هاست. نوشتار کنونی فاقد هرگونه داوری درباره‌ی زندگی و پیام شخصیت‌های بزرگ تاریخی است. مقصود، فقط و فقط، برملا کردن ضعف‌های این گونه پیش فرض‌ها و پیش داوری هاست.

اول) ذاتی و عرضیاز یک منظر دو خمینی وجود دارد، خمینی فاقد قدرت و خمینی دارای قدرت و به تعبیر دیگر، خمینی پاریس و خمینی تهران.
خمینی پاریس مدافع آزادی مطلق، دموکراسی، حقوق بشر و در قدرت نبودن روحانیت بود.
او می‌گفت “در اسلام آزادی مطلق است. در اسلام دموکراسی مندرج است و مردم هم در بیان عقاید و هم در اعمال آزادند. اسلام می‌تواند تضمین همه‌ی انحاء دموکراسی را بکند. دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همه‌ی اقلیت‌های مذهبی آزادی به طور کامل است. ما می‌خواهیم مطابق اعلامیه‌ی حقوق بشر عمل کنیم، ما می‌خواهیم آزاد باشیم، آزادی می‌خواهیم. جمهوری (ای که ما در ایران درست خواهیم کرد) به همان معنایی (است) که همه جا جمهوری است . . اصل جمهوری همین است که در مملکت شما (فرانسه) هم هست. دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همه‌ی اقلیت‌های مذهبی آزادی بطور کامل است. در جمهوری اسلامی، زمامداران . . دقیقن باید به آرأ عمومی در همه جا احترام بگذارند . . مطبوعات در نشر همه‌ی حقایق و واقعیات آزادند. حکومت اسلامی مبتنی بر حقوق بشر و ملاحظه‌ی آن است. هیچ سازمانی و حکومتی به اندازه‌ی اسلام ملاحظه‌ی حقوق بشر را نکرده است. آزادی و دموکراسی به تمام معنا در حکومت اسلامی است. شخص اول حکومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است در امور،…زنها آزادند، حقوق آنها مثل حقوق مردها…اسلام همه‌ی حقوق بشر را تضمین کرده است. اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیت‌های مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسان‌ها قرار داده است، بهره مند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگهداری می‌کنیم. در جمهوری اسلامی کمونیستها در بیان عقاید خود آزادند".
خمینی تهران، خمینی دیگری بود و به نوع دیگری عمل کرد. کدام خمینی اصیل و کدام خمینی فرع بر دیگری است؟ می‌گویند خمینی پاریس بازگو کننده‌ی ذاتیات پیام خمینی است. آن چه پس از انقلاب روی داد، بالعرض وارد پیام خمینی شد. قرار نبود خمینی پاریس در رأس حکومت قرار گیرد. بعدها دشمنان مسائلی پیش آوردند که خمینی بالعرض در رأس حکومت قرار گرفت.

پرسش: جنگ ۸ ساله ایران و عراق، سرکوب‌های دهه‌ی ۶۰، قتل عام ۱۳۶۷، حکم اعدام زنی که اوشین را الگوی زن مسلمان معرفی کرد، حکم اعدام سلمان رشدی، حکم عزل آیةالله منتظری و . . پس اینها چه بودند؟
پاسخ: همه‌ی اینها عرضیات بودند. به ذاتیات بنگرید که گوهر ثابت پیام خمینی بودند. خمینی به ذاتیاتش خمینی است، نه به عرضیاتش. خمینیِ تاریخی و تاریخِ خمینی (با همه‌ی شخصیت‌ها و حوادث خرد و درشت و نیک و بدش) چون بدنی است برای روح خمینی. یا چون بسطی است برای مقاصد او، بسطی که شامل عناصر میمون و نامیمون است. خمینی تاریخی عین عرضیات اوست و مکتب خُمینیسم در گرو اعتقاد و التزام به ذاتیات اوست. تنها امر بالذات خمینیسم، تجربه‌ی دینی و معنوی اوست و هرکس واجد آن باشد، درجه‌ای از درجات خمینی را واجد بوده و به همان اندازه خمینی نزد او حاضر است.

دوم) خمینی معنوی و خمینی تاریخی: خمینی تاریخی، اصل خمینی نیست. خمینی معنوی، خمینی اصلی است. تاریخِ خمینی و تاریخی که او ساخت، از پیام معنوی او قابل تفکیک است. تاریخِ خمینی نه به دلیل خمینی، که علی­رغم خمینی پدید آمد. پیام پاک و معنوی خمینی وقتی لباس تاریخ برتن کرد، چهره‌ی دیگری یافت. آن تاریخ معلول آن پیام اصیل معنوی نبود. همه‌ی خوبی‌های تاریخ خمینی معلول پیام معنوی اوست، بدی‌ها و کژی‌هایِ تاریخی، از "بدخمینی­گری” است.
به تعبیر دیگر، خمینی تهران، با اقتفای به محمد طه، با خمینی پاریس نسخ می‌شود. آنچه در افکار و گفتار و رفتار خمینی در تعارض با عقلانیت و عدالت مدرن وجود دارد ، موقتی بوده و آنچه سازگار با عقلانیت و عدالت مدرن است، دائمی و ابدی است. خمینیِ تاریخی، خمینی نیست. خمینیِ معنوی، خمینی است.

سوم) جهان اول خمینی و جهان دوم خمینی: پیام خمینی دارای دو جهان بود. جهان اول خمینی عبارت است از معانی که غرض اصلی خمینی از قیامش بیان آنها بود و در پاریس همه را بیان کرد. جهان دوم خمینی، یعنی فرهنگ مردم ایران در عصری که خمینی وارد تهران شد. خمینی باید این جهان را مفروض می‌گرفت تا مخاطبان بی­واسطه‌ی پیام بتوانند معنای مورد نظرش را بفهمند. جهان دوم او از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، بازتابنده‌ی فرهنگ ایرانیان در عصر بازگشت خمینی است، اما جهان اول او شامل دوره چهار ماهه‌ی پاریس، جهانی است که حقایق اصلی را باز می‌تاباند و پاکی پیام قائم به آن است.
مردم ایران و گروه‌های سیاسی هیچ درکی از دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، برابری، حقوق اقلیت‌های قومی و جنسی و مذهبی نداشتند. دشمنان خمینی برای چیزهای دیگری می‌جنگیدند. جهان اول او که به جهان دومش تنزل پیدا کرد، دهه‌ی اول انقلاب پدیدار شد. باید حجاب جهان دوم را کنار زد و پیام اصلی پاک جهان اول را باز شناخت. خمینیسم، یعنی جهان اول خمینی که در آسمان پاریس وجود داشت.


نقد و داوری

یکم) تقدم و تأخر متفکران: هایدگر متقدم با هایدگر متأخر، ویتگنشتاین متقدم با ویگنشتاین متأخر، و . . تفاوت‌های بنیادین دارند. اما کدام یک را باید نهایی به شمار آورد. مگر هایدگر اول به هایدگر دوم عبور نکرده است؟ آیا ویتگنشتاین متقدم به ویتگنشتاین متأخر تحول نیافت؟
آنتونی فلو (۲۰۱۰- ۱۹۲۳) یکی از ملحدان به نام قرن بیستم و از ناقدان جدی خداباوری بود. در سال ۲۰۰۴ اعلام کرد که جهان توسط خدا آفریده شده است. سپس کتابی در این مورد نوشت که به فارسی تحت عنوان هرکجا که دلیل ما را برد توسط پژوهشگاه علوم انسانی منتشر شد (به گفت و گوی گری هابرمس با فلو تحت عنوان “سلوک من از الحاد به خداباوری” بنگرید). آیا این مدعا پذیرفتنی است که فلو ملحد را فلو واقعی به شمار آوریم؟
در مورد ویتگنشتاین و آنتونی فلو با دو فیلسوف فاقد قدرت سیاسی مواجه هستیم. یعنی هیچ کس نمی‌تواند مدعی شود که آنها پس از به قدرت سیاسی رسیدن، افکار و گفتار و رفتار خود را تغییر دادند. این حکم درباره‌ی آلستون متقدم (معتقد به توجیه) و آلستون متأخر (نفی کننده‌ی توجیه) نیز صادق است. ویتگنشتاین و فلو و آلستون دوم، نافی ویتگنشتاین و فلو و آلستون اولند.
دوم) قدیسه‌ی فاقد قدرت سیاسی: مادر ترزا در نظر بگرید. این قدیسه‌ا‌ی که در خدمت فقرای هند بود، تحولات روحی بسیاری را پشت سر نهاد. تمامی زندگی او خدمت به محرومان بود. فرض کنید او رهبریت سیاسی کشوری را در دست می‌گرفت، نظامی خودکامه برپا می‌ساخت و فرمان کشتن ده‌ها یا صدها یا هزاران تن را صادر می‌کرد؛ در این صورت، آیا کلیسای قرن بیستم، با این توجیه که ترزایِ تاریخی یعنی ترزایِ در رأس حکومت، ترزایِ حقیقی نیست، هم­چنان قادر بود که او را قدیسه به شمار آورد؟ کلیسا می توانست فرمان دهد که ترزایِ تاریخی را عَرَضی به شمار آورید و به ترزایِ معنوی بچسبید که ذاتی است.
سوم) عَرَضی نبودن تاریخ: بیرون از تاریخ چیزی وجود ندارد. هر فکر و گفتار و رفتاری تاریخی است. همه‌ی ادیان و آئین‌ها و ایدئولوژی‌ها در تاریخ زاده شده و رشد کرده‌اند. هر نوع تجربه، تجربه‌ای سراپا تاریخی است. خمینی پاریس همان­قدر تاریخی بوده که خمینی تهران بود. اگر خمینی تهران عَرَضی باشد، خمینی پاریس را هم باید عَرَضی به شمار آورد. حتا تجربه‌های دینی و عرفانی خمینی هم سراسر تاریخی بوده‌اند که در زمانی خاص و سیاقی ویژه محقق شده‌اند.
"تاریخ" چیزی جز افکار و گفتار و رفتار آدمیان نیست. تاریخی را که انسان‌ها پدید آورده‌اند، نمی‌توان از آئین هاشان کاملن تفکیک کرد. آیین‌ها را نیز خود همان انسان‌ها برساخته‌اند. همه‌ی امور حول محور انسان‌ها سامان می‌یابد. ادیان هم برای انسان‌ها آمده‌اند. با حکم خمینی چند هزار زندانی سیاسی را در تابستان ۱۳۶۷ قتل عام کردند. ترفندهای گوناگون زیر را برای رهایی از شر این معضل می‌توان ساخت.
الف) انکار وقوع چنین جنایتی: وقوع هر نوع رفتاری از سوی خمینی که با مدرنیته تعارض دارد، برای مثال، قتل عام ۶۷)، انکار می‌گردد.
ب) عَرَضی به شمار آوردن این جنایت: این واقعه هیچ ربطی به ذات پیام معنوی خمینی نداشت، دشمنان بنا بر دشمنی خود، بالعرض آن را وارد پیام ساختند.
تاریخ را انسان‌ها ساخته‌اند. این شیوه‌ی موجهی نیست که برای نجات یک شخصیت تاریخی و پیامش، تاریخ را عَرَضی یا از او و پیامش تفکیک نمائیم.
چهارم) قدرت سیاسی: شاید تبیین بهتری بتوان از تاریخ ارائه کرد. خمینی پاریس فاقد قدرت بود. پیام و وعده‌های زیادی می‌داد. اما وقتی به قدرت رسید، کاملن برخلاف آن افکار و گفتار عمل کرد. دو تفسیر زیر از این تحول ارائه شده است.
الف) مدعای اصلاح طلبان طرفدار خمینی: او به آنچه در پاریس گفت اعتقاد داشت، اما شرایط ایران پس از انقلاب مانع تحقق آن پیام شد.
ب) مدعای مصباح یزدی: او به گفتارهای پاریس باور نداشت، بلکه برای پیشبرد مقاصد اصلی­اش یعنی تشکیل حکومت ولایت­مطلقه‌ی­فقیه ، آن سخنان را بر زبان راند تا شرایط جهانی و داخلی برای رسیدن به هدف اصلی­اش مهیا شود.
او می‌گوید "حضرت امام در مقام این­که حکومت اسلامی را اثبات کنند، دو روش بحث داشتند. یک روش بحث برای دنیایی که طرفدار دموکراسی است . . این بحث، بحثی جدلی است، اما آنجایی که خود امام می‌خواهد برهانی بفرماید، پس از آن­که حکم حکومت دولت موقت را تنفیذ کردند، در مصاحبه با خبرنگاران فرمود، من بر اساس ولایت الهی که دارم، شما را به نخست وزیری منصوب می‌کنم. نفرمود چون مردم گفتند. چرا؟ چون مخاطبش مسلمان‌ها بودند، مخاطبش کسانی بودند که ولایت الهی را قبول داشتند. با آنها که می‌خواهد سخن بگوید، همان مطلب برهانی را بیان می‌کند اما وقتی با دنیا می‌خواهد سخن بگوید، باید بر اساس مقدماتی صحبت کند که دنیا بفهمد و قبول کند لذا وقتی در پاریس با امام مصاحبه می‌کردند که اگر شما پیروز شدید، چه حکومتی را بر سر کار خواهید آورد؟ نفرمودند ولایت فقیه (چون باید بر اساس منطقی سخن بگوید که آنها بفهمند و بپذیرند) بنابراین فرمود، مراجعه می‌کنیم به آرای مردم، مردم مسلمان هستند و اسلام را می‌خواهند. پس نتیجه همان می‌شد، اما روش بحث فرق داشت. به آنها می‌گوید چون مردم مسلمان هستند و اسلام را می‌خواهند، ما حکومت اسلامی را دایر کردیم تا آنها برایشان قابل فهم و پذیرفتن باشد، اما با خود مسلمان‌ها که صحبت می‌کنند می‌فرمایند، چون من ولایت الهی دارم، خدا به من حق داده است".
(رضا صنعتی، گفتمان مصباح، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص۶۲۹-۶۳۰-۶۳۱).

طرفداران اصلاح طلب خمینی می‌گویند، خمینی در تهران هم سخنانی از نوع سخنان پاریس بیان کرده است. مهمترین آنها، “میزان رأی ملت است” درنیمه‌ی اول سال ۱۳۵۸ بود. مقاله‌ی “افسانه‌ی میزان رأی ملت است” نشان داده که این سخن فقط و فقط یک بار و آن هم برای تحمیل و تصویب اصل ولایت­فقیه به کار رفته است (اکبر گنجی، بود و نمود خمینی، وعده‌ی بهشت، برپایی دوزخ، نشر گردون، صص ۱۴۸- ۹۵). با این حال، مهم افکار و گفتار و رفتار بعدی او می­باشد، نه مدعایی که در آغاز تشکیل حکومت بیان کرده است.
مصباح یزدی در این خصوص هم چنین گفته است. “توجه به مقتضیات زمان و مکان و به کارگیری عنصر مصلحت از مزایای حکومت ولایی است. وقتی احراز شود که در شرایط خاصی حکم شرعی امکان اجرا ندارد و عملی کردن آن محتاج تمهید مقدماتی است، برای وصول به مطلوب مصلحت سنجی می‌شود و هر وسیله‌ای که تقرب به هدف را باعث شود، به کار گرفته می‌شود حتا اگر آن وسیله در شرایط عادی مردود و ناسازگار با شرع تلقی شده باشد. اگر چنین تشخیص داده شد که مردم سالاری و جمهوریت، که منافی فقیه­سالاری و حکومت ولایی است، فعلن مصلحت دارد و مردم را به سمت اسلام سوق می‌دهد، موقتن امضاء می‌شود. واضح است که جمهوری اسلامی به عنوان حکم مصلحتی تا زمانی که شرایط عمومی مهیای پذیرش حکومت ولایی شود، ادامه خواهد یافت و آنگاه که سیطره‌ی ایادی ولایت فقیه بر تمامی مجاری قدرت تحقق یافت، حکم اولی شرعی یعنی ولایت فقیه به مرحله‌ی اجرا گذاشته خواهد شد. بر این اساس حتا عبارت "میزان رأی مردم است" نیز برخوردی جدلی است، یعنی اثبات یک مطلب بر اساس آن مبانی که طرف (مقابل) قبول دارد، و لو آن که شخص گوینده قبول نداشته باشد." (روزنامه ایران، مورخ ۸/۹/۱۳۷۹).
زندانی شجاع و ناقد خامنه‌ای از درون زندان، سید مصطفی تاج­زاده، در مقاله‌ی “گفتمان نوفل لوشاتو و سه فرض” به نقد مدعای مصباح یزدی پرداخته داست. فرض کنیم که مدعا مصباح یزدی پذیرفتنی نباشد. در هر صورت، خمینی وقتی به قدرت دست یافت، باورهای اصلی خود را محقق ساخت. خمینی اصلی و نهایی، خمینی تهران است. خمینی­تهران نمی‌تواند خمینی­پاریس را  نسخ کند. خمینی­تهران نافی خمینی­پاریس بود.
شاید خمینی­تهران واقعیتی باشد که با آن، خمینی پاریس را بهتر بشناسیم. انسان‌ها غایات فی­نفسه‌اند. نمی‌توان آنها را سرکوب و قتل­عام نمود، سپس آنها را عرضی به شمار آورد. نیز نمی­توان اساسن خمینی تاریخی را انکار کرد و به دفاع از خمینی معنوی پرداخت. زیرا در آن صورت، می­توان جنایات تمام جنایتکاران تاریخ را موجه ساخت. دیکتاتورها معمولن قبل از دست یابی به قدرت وعده‌های خوب و فریبنده می‌دهند. اما پس از به دست گرفتن قدرت به گونه‌ی دیگری عمل می‌کنند. حال چگونه می‌توان دیکتاتور هنوز به قدرت نرسیده را شخصیت اصلی معرفی کرد.
به نکته‌ی مهم دیگری هم باید توجه کرد. خمینی تهران صدای اعتراض بسیاری را در آورد که برخلاف وعده‌های خمینی پاریس عمل می‌کند. اگر در جای دیگری این نوع نظریه‌ها به کار گرفته می‌شود، باید نشان داد که حتا یک تن از مخاطبان اعتراض کرده‌اند که شما برخلاف وعده‌های وقتی که فاقد حکومت بودید، عمل می‌کنید؟ به تعیبر دیگر، اگر اعتراضی نبوده نشانگر آن است که تصور مخاطبان این بوده که پیام فعلی و شخصیت فعلی، در تکامل پیام قبلی و شخصیت قبلی است. پیام در بسط تاریخی خود به اینجا رسیده و احکام و فرامین فعلی ناسخ احکام و فرامین پیشین است.
ضمن آن که شخص آورنده‌ی پیام نیز باید به صراحت گوشزد می‌کرد که سخنان پیشین من، یا فلان سخنان من، ذاتیات پیام من است و احکام و فرامین کنونی من از باب ضرورت تشکیل حکومت و أکل میتة، بالعَرَض وارد پیام من شده است.
اکبر گنجی۳۱ خرداد ۱۳۹۲  http://www.radiozamaneh.com  یکم تیرماه نود و دو