برای یک مسلمان پیرو قرآن و به ویژه فقهای
اسلام شایسته نیست که در مسائل مهمه و بویژه در جایی که به حیثیت، امنیت و جان
انسانها مربوط می شودبدون تحقیق جامع و بررسی شرایط تاریخی ، حکم و صحت و سقم همه
جانبه روایات باب و میزان سازگاری آنها با عقل سلیم و سند معتبر و اجماعی مسلمین،
قرآن کریم که پیامبر (ص) از آن به عنوان ثقل اکبر یاد فرموده است و صرفن به تبعیت
از نظریه مشهور فقها، فتوا بدهند. پیروی بدون علم برای هرکس مذموم است اما برای
فقها و سخنگویان دین مذموم تر و نابخشودنی ترخواهد بود.
یا ایّها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن
دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه . . (سوره مائده آیه ۵۴) ای مؤمنان هرکس از
شمااز دینش برگردد پس بزودی خداوند گروهی را می آوردکه خداوند آنها را دوست دارد و
آنها نیز خداوند را دوست دارند. ممکن است بپرسید سخن گفتن از مسأله ارتداد در عصر
و زمانی که در سایه گسترش و انقلاب ارتباطات، مرزهای فکری برداشته شده و دست یابی
به اندیشه ها ، آئینها ، مکاتب و مذاهب دلخواه و مورد علاقه امری سهل الوصول
گردیده از چه ضرورتی ناشی می شود؟ پاسخ من به عنوان یک علاقمند و پژوهشگر
مسائلدینی به این سؤال اینچنین است: انگیزه من از طرح این مسأله ناشی از ضرورتهای
زیر است.
در درجه اول پیرایه و خرافه زدایی از ساحت
دین و پیراستن دین از اتهاماتی که توسط عده ای متوجه دین گردیده است.
ثانین: مبارزه با بنیادگرایی وخشونت
به نام دین.
ثالثن: پاک نمودن سیمای رحمانی دین و خدای
مهربان دراِعمال خشونت و جواز قتل و مرگ و مباح دانستن خون دگراندیشان و غیرهم
کیشان آنهم به نام خدا و دین.
رابعن: دفاع از حریم آزادی دین ، عقیده
ومذهب و حرمت آزاداندیشی به عنوان اساسی ترین حق از حقوق اساسی انسان با
الهام از آیه شریفه ۱۱۸ سوره هود و کثیری از آیات که انتخاب کفر و ایمان را ضرورت اختیار انسان و مبنای آزادی و مسئولیت وی می داند و همگان را به شنیدن هرگونه سخنی دعوت می نمایدو انتخاب بهترین سخن را علامت خردمندی آدمی می داند. فکر می کنم این چهار عامل می توانند انگیزاننده های مهمی برای طرح مسأله مهم فقهی و حقوقی و قرآنی مسأله ارتداد باشد بویژه این که در شرایطی به سر می بریم که در اثر رشد قرائتهای خشن و بنیادگرا و به تعبیری قرائت فاشیستی از اسلام در دنیای غرب، پدیده اسلام فوبیا یا اسلام هراسی بوجود آمده است؛ وقتی عده ای نام اسلام را می شنوند آن را معادل با قتل و مرگ و ترور و خشونت و گسترش هراس می پندارند. در چنین شرایطی است که روشنفکران و نواندیشان دینی و روحانیون نواندیش برای تبیین چهره ی دین رحمانی ، مهربان ، انسانی و مدافع آزادی و صلح و مدارا و حقوق انسانها وارد عمل شوند. یادآوری این نکته را نیز ضروری می دانم و خوانندگان عزیز را به تآمل در آن فرا می خوانم و آن نکته مهم این است که ما باید همواره میان فقه و دین ، شریعت و دین ، اسلام تاریخی و اسلام معنوی که حقیقت طلبی گوهر آن است ، تمایز قائل شویم . عدم تفکیک میان این دوگانه موجبات خطاهای فراوانی برای مسلمین شده و خسارات جبران ناپذیری را به آنها وارد نموده و شجاعت گفتگوی انتقادی را در مسائل دینی از آنها بازستانده است. دین گریزی جوانان ، زنان مدافع برابری حقوق جنسیتی ، تحصیلکرده ها و… محصول عدم توجه به این تمایز و ناشی از قرائت رسمی فقهی که عبوس ترین چهره را از دین به نمایش می گذارد ، می باشد. ابتدا به معنای لغوی « ارتداد » می پردازم. در این رابطه به دو مرجع مورد اعتماد فارسی و عربی اکتفا می کنم. فرهنگ معین ارتداد را اینچنین معنا می کند : « برگشتن از دین و جز آن، از اسلام برگشتن ، کافر شدن ، خروج از دین اسلام ، کفر بعد از اسلام به این طریق که یکی از ضروریات دینی را منکر گردد. » ” فرهنگ معین جلد اول صفحه ۱۹۰″ و در مفردات راغب آمده است” والارتدادُ والرّدة الرجوعُ فی الطریق الّذی جاءَ منهُ لکنّ الرّ دَةُ تختصّ بالکفر و الارتدادُ یستعملُ فیه و فی غیره مفردات راغب اصفهانی صفحه ۱۹۸ یعنی ارتداد و رده برگشت از راهی است که از آن آمده است ولی “رده” اختصاص به کفر دارد و ارتداد در مورد کفر و غیر آن به کار برده می شود.
الهام از آیه شریفه ۱۱۸ سوره هود و کثیری از آیات که انتخاب کفر و ایمان را ضرورت اختیار انسان و مبنای آزادی و مسئولیت وی می داند و همگان را به شنیدن هرگونه سخنی دعوت می نمایدو انتخاب بهترین سخن را علامت خردمندی آدمی می داند. فکر می کنم این چهار عامل می توانند انگیزاننده های مهمی برای طرح مسأله مهم فقهی و حقوقی و قرآنی مسأله ارتداد باشد بویژه این که در شرایطی به سر می بریم که در اثر رشد قرائتهای خشن و بنیادگرا و به تعبیری قرائت فاشیستی از اسلام در دنیای غرب، پدیده اسلام فوبیا یا اسلام هراسی بوجود آمده است؛ وقتی عده ای نام اسلام را می شنوند آن را معادل با قتل و مرگ و ترور و خشونت و گسترش هراس می پندارند. در چنین شرایطی است که روشنفکران و نواندیشان دینی و روحانیون نواندیش برای تبیین چهره ی دین رحمانی ، مهربان ، انسانی و مدافع آزادی و صلح و مدارا و حقوق انسانها وارد عمل شوند. یادآوری این نکته را نیز ضروری می دانم و خوانندگان عزیز را به تآمل در آن فرا می خوانم و آن نکته مهم این است که ما باید همواره میان فقه و دین ، شریعت و دین ، اسلام تاریخی و اسلام معنوی که حقیقت طلبی گوهر آن است ، تمایز قائل شویم . عدم تفکیک میان این دوگانه موجبات خطاهای فراوانی برای مسلمین شده و خسارات جبران ناپذیری را به آنها وارد نموده و شجاعت گفتگوی انتقادی را در مسائل دینی از آنها بازستانده است. دین گریزی جوانان ، زنان مدافع برابری حقوق جنسیتی ، تحصیلکرده ها و… محصول عدم توجه به این تمایز و ناشی از قرائت رسمی فقهی که عبوس ترین چهره را از دین به نمایش می گذارد ، می باشد. ابتدا به معنای لغوی « ارتداد » می پردازم. در این رابطه به دو مرجع مورد اعتماد فارسی و عربی اکتفا می کنم. فرهنگ معین ارتداد را اینچنین معنا می کند : « برگشتن از دین و جز آن، از اسلام برگشتن ، کافر شدن ، خروج از دین اسلام ، کفر بعد از اسلام به این طریق که یکی از ضروریات دینی را منکر گردد. » ” فرهنگ معین جلد اول صفحه ۱۹۰″ و در مفردات راغب آمده است” والارتدادُ والرّدة الرجوعُ فی الطریق الّذی جاءَ منهُ لکنّ الرّ دَةُ تختصّ بالکفر و الارتدادُ یستعملُ فیه و فی غیره مفردات راغب اصفهانی صفحه ۱۹۸ یعنی ارتداد و رده برگشت از راهی است که از آن آمده است ولی “رده” اختصاص به کفر دارد و ارتداد در مورد کفر و غیر آن به کار برده می شود.
موجبات ارتداد در فقه موجود:
در ارتباط با تحقق مسأله ارتداد هرچند یک
نظر مشهور وجود دارد اما درکنار آن نظریات دیگری تاکنون در میان فقها مطرح شده که
طیف نسبتن متفاوتی را تشکیل می دهد که به پاره ای از آنها اشاره می کنم. در این
رابطه من از نظرات شیخ الطائفه شیخ طوسی تا فقهای زمان حاضر را مورد مطالعه قرار
داده ام که گستره زمانی هزارساله ای را با نظرات زیر شامل می شود زیرا شیخ طوسی
فقیه قرون چهارم و پنجم هجری است. این نظرات شامل موارد زیز هستند.
۱- نظر مشهور فقها که صرف تغییر عقیده را ارتداد می دانند. این نظر میان علمای
تسنن و تشیع نظریه ای مسلط و غالب است و به همین دلیل به آن نظریه مشهور فقها می
گویند. بر اساس این نظر بازگشت از اسلام به کفر یا از اسلام به یکی از ادیان یهودی
، مسیحی ، زرتشتی و . . موجب ارتداد می شود.
۲- نظر فقهایی که ارتداد را صرفن تغییر عقیده نمی دانند بلکه ارتداد وقتی محقق می
شود که فرد علاوه بر تغییر عقیده ، دست به اقدامات عملی ای چون همکاری با دشمنان،
جاسوسی برای آنها و محاربه و تبهکاری نماید. آیةالله العظمی منتظری، موسوی اردبیلی
و صانعی در این دسته از فقها با اندکی اختلاف قرار می گیرند.
۳- فقهایی که ارتداد را امری سیاسی می دانند و آن را به معنای اقدام براندازانه و
جنگ مسلحانه برای تغییر نظام سیاسی می دانند. آیةالله ناصرمکارم شیرازی در زمره
چنین فقهایی است.
۴- فقهایی که ارتداد را محدود به زمان پیامبر دانسته و تعمیم آنرا نیازمند به
دلیل می دانند. این نکته نیز لازم به یادآوری است که در رابطه با « تغییر عقیده »
عده ای انکار توحید و رسالت پیامبر و معاد را موجب ارتداد و عده ای انکار ضروری
دین مانند حجاب و نماز و غیره را دخیل می دانند مشروط بر آنکه انکار این ضروری به
انکار نبوت پیامبر منجر شود. البته پاره ای دیگر از فقها این شرط را مؤثر نمی
دانند و صرف انکار ضروری دین را موجب ارتداد می دانند. در نگرش اسلام تاریخی و فقه
سنتی برخاسته از آن به صنف شناسی پدیده ارتداد برخورد می نماییم که بر اساس آن
افراد مرتد را به دو دسته تقسیم می نمایند.
۱- مرتدّ فطری : به فردی گفته می شود که پدر و مادرش مسلمان باشند. اگرچنین فردی کافر شود یا به ادیان دیگر اعتقاد پیدا نماید مرتد فطری نامیده می شود.
۲- مرتد ملی : به فردی گفته می شود که از پدر و مادر کافر یا غیر مسلمان به دنیا آمده باشد سپس به اسلام روی بیاورد و مجدداً کافر شود یا از اسلام عدول نماید. نکته قابل توجه این است که این نظریه در طول هزارسال گذشته از شیخ طوسی
(۳۸۵-۴۶۰ هجری قمری ) تا زمان ما تحول و تغییر محسوسی جز از جانب معدودی از فقهای معاصر پیدا نکرده و همچنان در جهان اسلام حرف اول را می زند اگرچه هیچ شاهد ، قرینه و دلیل روشنی برای چنین تقسیم بندیهایی در قرآن کریم و بویژه مجازات دنیوی خشن آن یعنی قتل و گردن زدن و مباح اعلام کردن خون فرد مرتد وجود ندارد. برای آشنایی بیشتر خوانندگان ، نظریه سه تن از فقهای قرون اولیه ، میانی و معاصر را که شخصیتهای مشهور و صاحب نامی
هستند می آورم.
نقش جنسیت در مجازات ارتداد :
در نظریه مشهور فقها ، مجازات مرتدّ فطری کشتن اوست. چنین فردی توبه اش پذیرفته نمی شود و پس از ارتداد همسرش از او جدا می گردد و عده وفات نگه می دارد و اموالش میان وارثان او تقسیم می شود. ولی مرتد ملی پس از ارتداد سه روز به او مهلت داده می شود ، اگر از ارتداد برگردد ، توبه اش پذیرفته می شود در غیر این صورت در روز چهارم گردنش را می زنند یا او را می کشند. اگر زن مرتد شود ، مجازاتش اعدام نیست بلکه او را حبس ابد می نمایند و در پوشش و تغذیه و نوشیدن به او سخت گرفته می شود و در ایام نمازها او را می زنند تا توبه کند. آنچه گفته شد برگرفته از نظریات سه فقیه برجسته و صاحب نام و تأثیرگذار در جهان اسلام در گذشته و حال است که عین نظرات این سه شخصیت تأثیرگذار و مشهور را عیناً از کتب آنها می آورم. شخصیت اول ، شیخ طوسی است که مشهور به شیخ الطائفه یعنی بزرگ طائفه شیعه می باشد. وی در عمر ۷۵ ساله اش تألیفات فراوانی داشته و اندیشه ها و آراء و فتاوای او قرنها بر فقه شیعه و فتاوای فقهای بعد از او تأثیرگذار بوده
است. شیخ طوسی در کتاب مفصل « النهایة » خود در مورد تقسیم افراد مرتد و مجازات آنها می گوید : « و المرتدّ عن الاسلام علی ضَربین: مرتدّ کان وُلدَ علی فطرة الاسلام ، فهذا یجبُ قتلهُ علی کلّ حال من غَیر أن یُستتابَ. و مرتدّ کان أسلمَ عن کفر ثمّ ارتدّ وَجَبَ أن یُستتاب فَاِِن تابَ والّا ضُربَت عُنُقَهُ. وَ المرتدّة عَن الاسلام یَجبُ علیها القتل بَل یَنبغی أن تُحبَسَ أبداً وَ یُضَیّقُ عَلیها فی المأکول و المشروب و الملبوس وتُضرَبُ فی اَوقات الصلوات » ” النهایه شیخ طوسی کتاب الحدود صفحه ۷۳۱″
ترجمه : و مرتد از اسلام به دو نوع است : مرتد فطری ، پس این فرد در هر حالی کشتنش واجب است بدون اینکه توبه داده شود. و مرتد ملی (کسی که از کفر به اسلام گرویده باشد و سپس مرتد شود) واجب است توبه داده شود پس اگر توبه کرد [ توبه اش پذیرفته می شود ] و الا گردنش زده می شود . و زن مرتد قتلش واجب است بلکه سزاوار است حبس ابد شود و در خوردن و آشامیدن و پوشیدن بر او سخت گیری شود و در اوقات نماز او را می زنند. چند قرن بعد ، محقق حلّی از فحول فقهای شیعه در کتاب شرائع الاسلام نظیر فتوای شیخ طوسی را تکرار می کند . او می گوید : « المرتد هو الذی یکفر بعدَ الاسلام و لَهُ قسمان : مَن ولد علی الاسلام و هذا لا یقبلُ اسلامه لو رَجَعَ و یَتَحَتّمُ قتله و تبین منه زوجته و تعتد منه عدة الوفاة و تُقسّمُ امواله بین ورثته… وَ لا تقتل المرأة بالرّدة ، بل تَحبسُ دائماً و ان کانت مولودة علی الفطرة و تُضرَبُ اوقات الصّلوات. القسم الثانی : مَن أسلَمَ عن کفر ثمّ ارتدّ فهذا یُستتاب فان امتَنَعَ قُتلَ “ شرایع الاسلام جلد ۴ صفحات ۹۶۱-۹۶۲
ترجمه : مرتد کسی است که بعد از اسلام کافر شود و بر دو قسم است : مرتد فطری و این کسی است که اسلامش پذیرفته نمی شود اگرچه از کفر برگردد و کشتنش حتمی است و زنش از او جدا می شود و عده وفات نگه می دارد و اموالش بین ورثه اش تقسیم می شود و زن مرتد کشته نمی شود بلکه حبس ابد می شود اگرچه مرتد فطری باشد و در ایام نماز او را می زنند. قسم دوم مرتد ملی است پس این فرد را توبه می دهند اگر نپذیرفت کشته می شود. چند قرن بعد آیةالله خمینی نیز نظیر همین آراء را در کتاب تحریرالوسیله به عنوان فتوی مطرح می کند، اگر چه بعضی نقلها در مورد تغییر نظرات و فتاوای ایشان در باب ارتداد وجود دارد که نیازمند تحقیق و تدقیق بیشتری است و مجال دیگری را طلب می نماید. ایشان در جلد دوم تحریرالوسیله صفحه ۴۹۴ چنین می نویسند. ذکرنا فی المیراث المرتد بقسمَیه وبعض احکامه، فالفطریُ لا یُقبَلُ اسلامُهُ ظاهراً و یُقتَلُ ان کان رجلاً و لا تقتل المرأة المرتدة و لو عَن فطرة بَل تَحبَسُ دائماً و تضرب فی اوقات الصلوات و یُضیق علیها فی المعیشة و تُقبَلُ توبتها فَان تابت اُخرجَت عن الحبس و المرتدّ الملّی یُستتابُ ، فان امتَنَعَ قُتلَ وَ الأحوَط استتابته ثلاثةُ ایّام وقُتلَ فی الیوم الأربع
۱- مرتدّ فطری : به فردی گفته می شود که پدر و مادرش مسلمان باشند. اگرچنین فردی کافر شود یا به ادیان دیگر اعتقاد پیدا نماید مرتد فطری نامیده می شود.
۲- مرتد ملی : به فردی گفته می شود که از پدر و مادر کافر یا غیر مسلمان به دنیا آمده باشد سپس به اسلام روی بیاورد و مجدداً کافر شود یا از اسلام عدول نماید. نکته قابل توجه این است که این نظریه در طول هزارسال گذشته از شیخ طوسی
(۳۸۵-۴۶۰ هجری قمری ) تا زمان ما تحول و تغییر محسوسی جز از جانب معدودی از فقهای معاصر پیدا نکرده و همچنان در جهان اسلام حرف اول را می زند اگرچه هیچ شاهد ، قرینه و دلیل روشنی برای چنین تقسیم بندیهایی در قرآن کریم و بویژه مجازات دنیوی خشن آن یعنی قتل و گردن زدن و مباح اعلام کردن خون فرد مرتد وجود ندارد. برای آشنایی بیشتر خوانندگان ، نظریه سه تن از فقهای قرون اولیه ، میانی و معاصر را که شخصیتهای مشهور و صاحب نامی
هستند می آورم.
نقش جنسیت در مجازات ارتداد :
در نظریه مشهور فقها ، مجازات مرتدّ فطری کشتن اوست. چنین فردی توبه اش پذیرفته نمی شود و پس از ارتداد همسرش از او جدا می گردد و عده وفات نگه می دارد و اموالش میان وارثان او تقسیم می شود. ولی مرتد ملی پس از ارتداد سه روز به او مهلت داده می شود ، اگر از ارتداد برگردد ، توبه اش پذیرفته می شود در غیر این صورت در روز چهارم گردنش را می زنند یا او را می کشند. اگر زن مرتد شود ، مجازاتش اعدام نیست بلکه او را حبس ابد می نمایند و در پوشش و تغذیه و نوشیدن به او سخت گرفته می شود و در ایام نمازها او را می زنند تا توبه کند. آنچه گفته شد برگرفته از نظریات سه فقیه برجسته و صاحب نام و تأثیرگذار در جهان اسلام در گذشته و حال است که عین نظرات این سه شخصیت تأثیرگذار و مشهور را عیناً از کتب آنها می آورم. شخصیت اول ، شیخ طوسی است که مشهور به شیخ الطائفه یعنی بزرگ طائفه شیعه می باشد. وی در عمر ۷۵ ساله اش تألیفات فراوانی داشته و اندیشه ها و آراء و فتاوای او قرنها بر فقه شیعه و فتاوای فقهای بعد از او تأثیرگذار بوده
است. شیخ طوسی در کتاب مفصل « النهایة » خود در مورد تقسیم افراد مرتد و مجازات آنها می گوید : « و المرتدّ عن الاسلام علی ضَربین: مرتدّ کان وُلدَ علی فطرة الاسلام ، فهذا یجبُ قتلهُ علی کلّ حال من غَیر أن یُستتابَ. و مرتدّ کان أسلمَ عن کفر ثمّ ارتدّ وَجَبَ أن یُستتاب فَاِِن تابَ والّا ضُربَت عُنُقَهُ. وَ المرتدّة عَن الاسلام یَجبُ علیها القتل بَل یَنبغی أن تُحبَسَ أبداً وَ یُضَیّقُ عَلیها فی المأکول و المشروب و الملبوس وتُضرَبُ فی اَوقات الصلوات » ” النهایه شیخ طوسی کتاب الحدود صفحه ۷۳۱″
ترجمه : و مرتد از اسلام به دو نوع است : مرتد فطری ، پس این فرد در هر حالی کشتنش واجب است بدون اینکه توبه داده شود. و مرتد ملی (کسی که از کفر به اسلام گرویده باشد و سپس مرتد شود) واجب است توبه داده شود پس اگر توبه کرد [ توبه اش پذیرفته می شود ] و الا گردنش زده می شود . و زن مرتد قتلش واجب است بلکه سزاوار است حبس ابد شود و در خوردن و آشامیدن و پوشیدن بر او سخت گیری شود و در اوقات نماز او را می زنند. چند قرن بعد ، محقق حلّی از فحول فقهای شیعه در کتاب شرائع الاسلام نظیر فتوای شیخ طوسی را تکرار می کند . او می گوید : « المرتد هو الذی یکفر بعدَ الاسلام و لَهُ قسمان : مَن ولد علی الاسلام و هذا لا یقبلُ اسلامه لو رَجَعَ و یَتَحَتّمُ قتله و تبین منه زوجته و تعتد منه عدة الوفاة و تُقسّمُ امواله بین ورثته… وَ لا تقتل المرأة بالرّدة ، بل تَحبسُ دائماً و ان کانت مولودة علی الفطرة و تُضرَبُ اوقات الصّلوات. القسم الثانی : مَن أسلَمَ عن کفر ثمّ ارتدّ فهذا یُستتاب فان امتَنَعَ قُتلَ “ شرایع الاسلام جلد ۴ صفحات ۹۶۱-۹۶۲
ترجمه : مرتد کسی است که بعد از اسلام کافر شود و بر دو قسم است : مرتد فطری و این کسی است که اسلامش پذیرفته نمی شود اگرچه از کفر برگردد و کشتنش حتمی است و زنش از او جدا می شود و عده وفات نگه می دارد و اموالش بین ورثه اش تقسیم می شود و زن مرتد کشته نمی شود بلکه حبس ابد می شود اگرچه مرتد فطری باشد و در ایام نماز او را می زنند. قسم دوم مرتد ملی است پس این فرد را توبه می دهند اگر نپذیرفت کشته می شود. چند قرن بعد آیةالله خمینی نیز نظیر همین آراء را در کتاب تحریرالوسیله به عنوان فتوی مطرح می کند، اگر چه بعضی نقلها در مورد تغییر نظرات و فتاوای ایشان در باب ارتداد وجود دارد که نیازمند تحقیق و تدقیق بیشتری است و مجال دیگری را طلب می نماید. ایشان در جلد دوم تحریرالوسیله صفحه ۴۹۴ چنین می نویسند. ذکرنا فی المیراث المرتد بقسمَیه وبعض احکامه، فالفطریُ لا یُقبَلُ اسلامُهُ ظاهراً و یُقتَلُ ان کان رجلاً و لا تقتل المرأة المرتدة و لو عَن فطرة بَل تَحبَسُ دائماً و تضرب فی اوقات الصلوات و یُضیق علیها فی المعیشة و تُقبَلُ توبتها فَان تابت اُخرجَت عن الحبس و المرتدّ الملّی یُستتابُ ، فان امتَنَعَ قُتلَ وَ الأحوَط استتابته ثلاثةُ ایّام وقُتلَ فی الیوم الأربع
اصناف دینداران در مواجهه با مسأله ارتداد
در برابر نظریه مشهور فقها در مورد مرتد
فطری ، مرتد ملّی و زن مرتد ، دینداران را می توان به دو گروه عمده تقسیم بندی
نمود. دسته اول سنت گرایان دینی اند که در میان آنها نیز گرایشهای متفاوتی وجود
دارد ولی بر اساس نوع نگاه آنها به حجّیت منابع چهارگانه اجتهاد ، به دو دسته عمده
تقسیم می شوند.
گروه اول: سنت گرایان اخباری
آنها تابع محض نقلند و به صحت و سقم و خیر
و شر و پیامدهای باور و عمل به روایات کاری ندارند و بر این اساس روایات مربوط به
مجازات ارتداد و احکام مربوط به آنرا که در منابع چهارگانه شیعه ( تهذیب ، استبصار،
اصول کافی و مَن لا یحضره الفقیه) آمده امری قطعی می دانند و خواستار اجرای آن
بدون کم و کاست می باشند
زیرا به باور آنها تمام روایات مندرج در
این چهار کتاب قطعی الصدور است. اخباریها جنبشی ضد عقل و عقلانیت و نماد جمود و
تحجر و واپسگرایی اند. از نظر اخباریون هیچ کس حق فهم آیات قرآن بر اساس عقل مستقل
و درک شخصی خود را ندارد. هیچ کس حق اجتهاد ندارد زیرا آنها صلاحیتی برای معرفت و
خرد انسانها مستقل از سخن معصوم قائل نیستند و عقل را در چارچوب نقل می پذیرند و
آنرا پیرو نقل محض می دانند و بس. بر اساس نظریه اخباریون اگر تزاحم و تعارضی میان
عقل و نقل بوجود بیاید باید آنرا به نفع نقل ، حل و فصل نمود زیرا به باور آنها
نقل راجح و عقل مرجوح است. برای آشنایی بیشتر خوانندگان عزیز و فهیم، نظر استاد
شهید مرتضی مطهری را در مورد این جنبش ضد عقل و اجتهاد و عامل مهم رکود فکری و
انحطاط مسلمین و بویژه شیعیان می آورم تا آنها بهتر بدانند بسیاری از اندیشه
هایی که امروز بر ما و جامعه ما فرمانروایی می کند و به فرهنگ رسمی هویت می بخشد ،
ریشه در همین نوع نگرش دارد و تا تحولی بنیادی در این حوزه صورت نگیرد نمی توان
توقع گشایش های فکری و اجتهادات بنیادین در حوزه ی معرفت اندیشی دینی داشت . استاد
مطهری در این زمینه چنین می گویند. "در اینجا یک جریان مهم و خطرناکی را که
در عالم تشیع در چهار قرن پیش تقریبن در موضوع اجتهاد پیدا شد باید ذکر کنم و آن
موضوع اخباریگری است و اگر گروهی از علماء مبرّز و دلیر نبودند و در جلو این جریان
نمی ایستادند و آن را نمی کوبیدند معلوم نبود که امروز چه وضعی داشتیم. مؤسس این
مکتب ملا امین استرابادی است و اتباع زیادی از علماء شیعه پیدا کرد. خود اخباریون
مدعی هستند که قدهای شیعه تا زمان شیخ صدوق همه مسلک اخباری داشتند ولی حقیقت این
است که اخباریگری به صورت یک مکتب با یک سلسله اصول معین که منکر حجّیت عقل باشد
و همچنین حجیت و سندیت قرآن را به بهانه آن که فهم قرآن مخصوص اهل بیت پیغمبر است
و وظیفه ما رجوع به احادیث اهل بیت است منکر شود و همچنین بگوید اجماع، بدعت اهل
تسنن است. پس از ادله اربعه یعنی کتاب و سنت و اجماع و عقل، تنها سنت است که حجت می
باشد و همچنین مدعی شود که همه اخباری که در کتب اربعه یعنی کافی، من لا یحضره
الفقیه، تهذیب و استبصار آمده، صحیح و معتبر بلکه قطعی الصدور است، خلاصه مکتبی با
این اصول تا پیش از چهار قرن پیش وجود نداشته است. به هر حال مکتب اخباری گری، ضد
مکتب اجتهاد و تقلید است آن اهلیت و صلاحیت و تخصص فنی که مجتهدین قائلند را همه منکر
است؛ تقلید از غیرمعصوم را حرام می داند، به حکم این مکتب چون حجت و سند منحصر به
احادیث است و حق اجتهاد و اعمال نظر هم نیست، مردم موظفند مستقیمن به متون مراجعه
کنند و به آنها عمل نمایند و هیچ عالمی را به عنوان مجتهد و مرجع تقلید واسطه قرار
ندهند. اخباریگری نهضتی بود در ضدیت با عقل، جمود و خشکی عجیبی بر این مسلک حکم
فرماست . . اخباریگری که حدود دویست سال کم و بیش سیادت کرد هنوز هم از مغزها
بیرون نرفته و اکنون نیز کسانی تفسیر قرآن را اگر حدیثی در کار نباشد جایز نمی
دانند. جمود اخباریگری در بسیاری از مسائل اخلاقی و اجتماعی و بلکه پاره ای مسائل
فقهی هنوز هم حکومت می کند." کتاب ده گفتار صفحات ۹۰-۸۳
گروه دوم از سنت گرایان، حکم مجازات مرتد را واجد جنبه های سیاسی دانسته و روایات
مربوط به آن را روایاتی ضعیف و خبر مربوط به آنها را ” خبر واحد می دانند.
“روشنفکران دینی در مواجهه با حکم مجازات ارتداد نیز به سه دسته تقسیم می شوند.
گروه اول : این روشنفکران معتقدند قرآن تنها سند معتبر مورد اجماع مسلمین جهان و ملاک اساسی پذیرش و عدم پذیرش گزاره ها ، احکام و قواعدی است که به نام دین مطرح می شود. آنها بر این باورند که چون در قرآن هیچگونه مجازات دنیوی برای مسأله ارتداد در هیچیک از آیات مربوط به ارتداد نیامده بنابراین روایات و فتاوای فقها در مورد حکم مجازات مرتد ، خلاف نص قرآن بوده و غیرقابل اعتنا می باشد. این دسته از روشنفکران مصداق ارتداد را به مسائل فکری و نظری بلکه اقدامات عملی ، براندازانه و نظامی و تروریستی و نظایر اینها می دانند که در هر نظام سیاسی و حتی نظامهای دموکراتیک برای چنین افرادی که در یک جامعه دموکراتیک نظم وامنیت عمومی را بر هم بزنند ،مجازاتی در نظر گرفته شده و اقدامات بازدارنده و کنترلی نسبت به آنها اعما ل می شود. این گروه معتقدند آنچه در نظریه مشهور فقها و نظریه پردازان حکومتی و اسلام تاریخی در مورد قتل ، گردن زدن و مباح دانستن خون مرتد ملی و فطری آمده و آنچه در مورد حبس ابد برای زنان مرتد و سخت گیری به آنها در زندان و شلاق زدنشان ذکر شده ، بدلیل مغایرت با آیات ارتداد و کثیری از آیات مربوط به عدم اجبار و اکراه در دین و آزادی میان انتخاب ایمان و کفر و… قابل اعتنا و استناد نیست و فاقد وجاهت دینی و حقوقی است. از نظر اینها بر هم زنندگان نظم عمومی و اخلال در نظام اجتماعی و اقدام به حرکات خرابکارانه و تروریستی و امنیت عمومی از مصادیق امر ارتداد می تواند باشد. با این همه این گروه مبنای استدلالشان مغایرت این روایات با نص است و از آنجا که اجتهاد در برابر نص را نادرست می دانند روایات باب ارتداد را نیز فاقد روایی و صحت می دانند و آنرا مغایر با روح حاکم بر دین که دعوت به ایمان آزادانه و آگاهانه است می دانند.
گروه دوم : این روشنفکران نواندیش بر این باورند که اسلام دارای دو دسته عمده از قواعد و احکام است که شامل احکام عَرَضی و ذاتی ، ثابت و متغیر ، تاریخی و فراتاریخی ، Local (منطقه ای) و Gobal (جهانی) و… می باشد. از نظر این متفکران ، احکام عَرَضی ، متغیر و « لوکال » اسلام ، احکام زمانمند و تاریخی است و نه فراتاریخی و ابدی ، قالبها و فرمهایی است برای تحقق اهداف و برنامه های دین. بنابراین هیچگونه اصرار و تعصبی روی این فرمها و قالبها که پوسته دین است نباید داشت و پوسته را باید متناسب با ضرورتهای عصری و نسلی تغییر داد. این فرمها در ظرف تاریخی و شرایط زمانی خود قابل پذیرش و متناسب با واقعیتهای آن دوره تاریخی و ضرورتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی جامعه عصر نزول بوده وناظر به آن شرایط تاریخی نازل شده اند. این روشنفکران معتقدند که سه ضابطه مهم برای داوری در مورد پذیرش یک حکم دینی وجود دارد که فقدان هریک از آنها موجب عدم اعتنا به آن حکم به عنوان حکمی دینی و منسوب به خدا خواهد بود این سه ضابطه عبارتند از :
۱- عدالت:
گروه اول : این روشنفکران معتقدند قرآن تنها سند معتبر مورد اجماع مسلمین جهان و ملاک اساسی پذیرش و عدم پذیرش گزاره ها ، احکام و قواعدی است که به نام دین مطرح می شود. آنها بر این باورند که چون در قرآن هیچگونه مجازات دنیوی برای مسأله ارتداد در هیچیک از آیات مربوط به ارتداد نیامده بنابراین روایات و فتاوای فقها در مورد حکم مجازات مرتد ، خلاف نص قرآن بوده و غیرقابل اعتنا می باشد. این دسته از روشنفکران مصداق ارتداد را به مسائل فکری و نظری بلکه اقدامات عملی ، براندازانه و نظامی و تروریستی و نظایر اینها می دانند که در هر نظام سیاسی و حتی نظامهای دموکراتیک برای چنین افرادی که در یک جامعه دموکراتیک نظم وامنیت عمومی را بر هم بزنند ،مجازاتی در نظر گرفته شده و اقدامات بازدارنده و کنترلی نسبت به آنها اعما ل می شود. این گروه معتقدند آنچه در نظریه مشهور فقها و نظریه پردازان حکومتی و اسلام تاریخی در مورد قتل ، گردن زدن و مباح دانستن خون مرتد ملی و فطری آمده و آنچه در مورد حبس ابد برای زنان مرتد و سخت گیری به آنها در زندان و شلاق زدنشان ذکر شده ، بدلیل مغایرت با آیات ارتداد و کثیری از آیات مربوط به عدم اجبار و اکراه در دین و آزادی میان انتخاب ایمان و کفر و… قابل اعتنا و استناد نیست و فاقد وجاهت دینی و حقوقی است. از نظر اینها بر هم زنندگان نظم عمومی و اخلال در نظام اجتماعی و اقدام به حرکات خرابکارانه و تروریستی و امنیت عمومی از مصادیق امر ارتداد می تواند باشد. با این همه این گروه مبنای استدلالشان مغایرت این روایات با نص است و از آنجا که اجتهاد در برابر نص را نادرست می دانند روایات باب ارتداد را نیز فاقد روایی و صحت می دانند و آنرا مغایر با روح حاکم بر دین که دعوت به ایمان آزادانه و آگاهانه است می دانند.
گروه دوم : این روشنفکران نواندیش بر این باورند که اسلام دارای دو دسته عمده از قواعد و احکام است که شامل احکام عَرَضی و ذاتی ، ثابت و متغیر ، تاریخی و فراتاریخی ، Local (منطقه ای) و Gobal (جهانی) و… می باشد. از نظر این متفکران ، احکام عَرَضی ، متغیر و « لوکال » اسلام ، احکام زمانمند و تاریخی است و نه فراتاریخی و ابدی ، قالبها و فرمهایی است برای تحقق اهداف و برنامه های دین. بنابراین هیچگونه اصرار و تعصبی روی این فرمها و قالبها که پوسته دین است نباید داشت و پوسته را باید متناسب با ضرورتهای عصری و نسلی تغییر داد. این فرمها در ظرف تاریخی و شرایط زمانی خود قابل پذیرش و متناسب با واقعیتهای آن دوره تاریخی و ضرورتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی جامعه عصر نزول بوده وناظر به آن شرایط تاریخی نازل شده اند. این روشنفکران معتقدند که سه ضابطه مهم برای داوری در مورد پذیرش یک حکم دینی وجود دارد که فقدان هریک از آنها موجب عدم اعتنا به آن حکم به عنوان حکمی دینی و منسوب به خدا خواهد بود این سه ضابطه عبارتند از :
۱- عدالت:
هر حکم غیرعادلانه ای در هر حوزه ای قطعاً
حکمی غیردینی و غیرقابل اعتنا می باشد چه در حوزه اجتماع و سیاست باشد و چه در
حوزه اقتصاد و حقوق و غیره. هر قانون و حکم و فتاوایی که مغایر با عدالت باشد
قانونی محکوم و مردود از نظر دینی است چون عدالت ملاک صحت و سقم هر حکم و قانون
دینی است و به تعبیر امام علی (ع) العدلُ اساسُ الاحکام : ملاک و پایه احکام عدالت
است و به قول استاد مطهری اصل عدالت ، حق « وتو» بر تمام قوانین اسلام دارد پس هر
قانون ناعادلانه ای غیر اسلامی است چه از زبان «مشهور فقها» باشد چه از جانب
انسانهای صاحب کرسی « افتاء » و « قدرت » و «منزلت» و « شهرت ».
۲- ضابطه
عقلانی:
آنهم خرد جمعی ، خرد جمعی ای که ناشی از
اجماع نخبگان و متخصصان هر رشته است اگر امروز بخواهد حکم قضایی و جزایی و کیفری
ای اجرا شود ، در عین عادلانه بودن باید از پشتوانه خرد جمعی حقوقدانان متخصص
برخوردار باشد در غیر این صورت مردود خواهد بود. نمونه ی بارزآن سنگسار است که
قرنها در زبان اسلام تاریخی و نظریه فقها وجود داشته ولی امروزه وجدان جمعی و
اخلاقی بشرو « اجماع حقوقدانان » آنرا اقدامی غیر انسانی می دانند در نتیجه با
بخشنامه عالی ترین مقام قضایی کشور متوقف می شود هرچند متأسفانه در جمهوری اسلامی
بر اساس همین فقه عبوس ، چندین نوبت حکم به اجرای سنگسار داده و اجرا شده که
پیامدهای روانی و سیاسی ویرانگری را هم برای جامعه و نظام سیاسی به دنبال داشته و
یکی از مصادیق اعمال خشونت در حق انسان می باشد. امروز وجدان بشر پرتاب کردن
انسانی از کوه ، سوزاندن او ، گردن زدن با شمشیر و زیر خاک کردن تا کمر و سینه
انسان مردو زن در زیر خاک و سنگ باران کردن او تا مردن را نمی پذیرد و آنرا عملی
خشونت آمیز می داند واجرای چنین احکامی را در نظام جهانی امروز « وهن دین دانسته و
انگشت اتهام را متوجه خداوندی می داند که ارحم الراحمین است وپیامبرش را « رحمت
برای جهانیان » فرستاده است. بنابراین این قالبها وفرمها باید تغییر کند ومتناسب
با اجماع نخبگان شود. این سخن آیت الله العظمی منتظری بسیار جای تأمل دارد و
موجب انقلاب در درک فقهی می شود که می فرمایند : « احکام دینی ، طریقت دارند و نه
موضوعیت » و اینکه ۹۰ درصد احکام دینی احکام امضایی اند و ۱۰ درصد آنها احکام تأسیسی ، بهترین دلیل برای این دسته از روشنفکران است که می
گویند باید احکام متناسب با عصر و نسل باشد. وقتی شارع اجماع زمانه را تأیید می
نماید می توان نتیجه گرفت امروز هم دین ، عرفهای اجتماعی زمانه را تأیید می کند .
امروز حقوق بشر و قراردادهای بین المللی ، عرفهای زمانه اند و قطعاًً مورد امضای
شارع می باشند. از نظر این متفکران ، احکام دین تابع مفاسد و مصالح نفس الامری
اند. این جمله شهید مطهری که می فرمایند اگر یک حکم قطعی عقلی با یک حکم قطعی دینی
در تزاحم قرار بگیرد ، ما باید حکم دینی را به نفع حکم عقلی تأویل نماییم ( اسلام
و مقتضیات زمان صفحات ۲۰ تا ۳۰). در این نگاه چه بسا احکامی در سنت و متن قرآن آمده باشد اما تاریخمند است (
مانند برده داری ، احکام اظهار ، احکام جزیه و… ) که از نظر استاد ملکیان و دکتر
سروش این احکام جزو احکام منطقه ای و تاریخی دین است. اما ذاتیات ادیانهمان
اخلاقیات عام ، انسانی و جهانی و مورد پذیرش همه جوامع است. غایات و اصول اخلاقی و
اعتقادی ادیان جهان شمولند اما احکام جزو شریعتند و شرایع متناسب با مقتضیات زمان
قابل تغییر و تبدیلند و تاریخی اند. این احکام اجتماعی ، اقتصادی ، جزایی و قضایی
می توانند با شرایط زمانه تنظیم و تدوین شوند و این به معنای نفی قداست از دین
نیست بلکه بازسازی و تغییر قالبها و فرمها بر اساس روح و محتوای دین است. دهلوی ،
اقبال ، شریعتی ، سروش ، ملکیان ، کدیور ، مجتهد شبستری و… از این گروهند.
گروه سوم:
این نواندیشان نگاه هستی شناسانه به مسأله
ارتداد دارند و به هیچ عنوان در این ساحت ، مجازات جسمانی و دنیوی را برای ارتداد
بر نمی تابند آنها معتقدند تغییر هویت و ارتداد یعنی تغییر در درون شخص و تغییر
وجودی او و این تغییر شخصیت و وجود پیش از آنکه زیانی به حال جامعه داشته باشد
تغییری به زیان خود اوست و چون بزرگترین جلوه ی وجودی آدمی در انتخاب آزادانه و
آگاهانه او تجلّی می یابد و بزرگترین حق انسان ، حق آزادی مذهب و عقیده است ،
بنابراین حق هر انسانی است که به انتخاب خود و بر اساس تجربه و آگاهی ها و پژوهش
هایش ، مذهب و عقیده خود را انتخاب کند چون عقیده بخشی از هستی و وجود فرد است
بلکه تمام آن است و تغییر مذهب نیز حقی طبیعی برای هر انسان است. پس مجازات دنیوی
اساساً جایگاهی در مسائل وجودی و شخصیتی انسانها نداشته و تحقق نمی یابد.
مستندات و منابع نظریه سنت گرایان دینی در
مورد ارتداد:
سنت گرایان دینی حکم اعدام مرتد فطری و
ملی و نیز حکم حبس ابد برای زن مرتده را منبعث از روایاتی می دانند که در کتب و
منابع روایی ما ذکر شده است و از آنجا که این گروه روایات مأثور از پیامبر (ص) و
امامان را قطعی الدلالة می دانند و اخباری های شیعه کل روایات منابع اربعة شیعه را
علاوه بر قطعی الدلالة بودن ، قطعی الصدور ، صحیح و معتبر می پندارند ( ده گفتار
مرحوم مطهری صفحه ۸۴ ) حجیت تام و تمام برای چنین روایاتی قائل بوده و آنرا ملاک رأی خود قرار داده
اند. ما ابتدا این روایات را با ذکر منابع آن می آوریم و در نوبتهای بعد به نقد و
بررسی قرآنی ، حقوقی ، عقلانی و اخلاقی آنها خواهیم پرداخت.
روایت اول : عمار ساباطی می گوید از امام صادق (ع) شنیدم که گفت هر مسلمانی در میان دو مسلمان (یعنی مسلمانی که از پدر و مادر مسلمان زاده شده باشد) که از اسلام برگردد و نبوت پیامبر (ص) را انکار نماید و آن را دروغ بداند، خونش برای هرکسی که از او بشنود مباح است و از روزی که مرتد می شود ، همسرش از او جدا می گردد و به وی نزدیک نمی شود و مالش در میان ورثه اش تقسیم می شود و همسرش مانند زنی که شوهرش وفات یافته عده نگه می دارد و بر امام است که او را به قتل برساند و توبه اش ندهد. این روایت در هر چهار منبع شیعی یعنی من لا یحضره الفقیه جلد ۳ صفحه ۸۹ حدیث ۳۳۳ و استبصار جلد ۴ صفحه ۲۵۳ حدیث ۹۵۷ ، کافی جلد ۷ حدیث ۱۱ صفحه ۲۵۷ ، تهذیبجلد ۱۰ صفحه ۱۳۶ حدیث ۵۴۱ و نیز وافی جلد ۲ صفحه ۷۰ ابواب حدود و تعزیرات و وسایل الشیعه شیخ حر عاملی ابواب حد مرتد باب یک حدیث ۳ جلد ۲۸ صفحه
۳۲۴ نقل شده است.
روایت اول : عمار ساباطی می گوید از امام صادق (ع) شنیدم که گفت هر مسلمانی در میان دو مسلمان (یعنی مسلمانی که از پدر و مادر مسلمان زاده شده باشد) که از اسلام برگردد و نبوت پیامبر (ص) را انکار نماید و آن را دروغ بداند، خونش برای هرکسی که از او بشنود مباح است و از روزی که مرتد می شود ، همسرش از او جدا می گردد و به وی نزدیک نمی شود و مالش در میان ورثه اش تقسیم می شود و همسرش مانند زنی که شوهرش وفات یافته عده نگه می دارد و بر امام است که او را به قتل برساند و توبه اش ندهد. این روایت در هر چهار منبع شیعی یعنی من لا یحضره الفقیه جلد ۳ صفحه ۸۹ حدیث ۳۳۳ و استبصار جلد ۴ صفحه ۲۵۳ حدیث ۹۵۷ ، کافی جلد ۷ حدیث ۱۱ صفحه ۲۵۷ ، تهذیبجلد ۱۰ صفحه ۱۳۶ حدیث ۵۴۱ و نیز وافی جلد ۲ صفحه ۷۰ ابواب حدود و تعزیرات و وسایل الشیعه شیخ حر عاملی ابواب حد مرتد باب یک حدیث ۳ جلد ۲۸ صفحه
۳۲۴ نقل شده است.
روایت دوم: کسی که بعد از اسلام آوردن ، از اسلام روی بگرداند و به آنچه خداوند بر محمد
نازل کرده کافر شود ، قتلش واجب است و همسرش از او جدا می شود و اموالش در میان
فرزندانش تقسیم می گردد. » استبصار جلد ۴ صفحه ۲۵۲ حدیث ۹۵۶ این حدیث در من لا یحضره الفقیه نیامده اما در کتب کافی ، تهذیب و جلد دوم
وافی ابواب حدود و تعزیرات آمده است. حدیث نقل محمد بن مسلم از امام صادق (ع) است.
روایت سوم: فضیل بن سیار از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود مردی از مسلمانها
نصرانی (مسیحی) شد. پس او را نزد امیر المومنین آوردند آنگاه توبه اش داد ولی او
قبول نکرد و از توبه خودداری کرد پس مویش را گرفته و گفت ای بندگان خدا لگدکوبش
کنید پس او را لگدکوب کردند تا اینکه مرد. » من لا یحضره الفقیه جلد ۳ صفحه ۹۱ حدیث ۳۴۰ ، استبصار جلد ۴ صفحه ۲۵۳ حدیث ۹۵۸ ، وافی جلد ۲ باب حدود و تعزیرات .
روایت چهارم: از امام باقر و صادق علیهماالسلام روایت شده که فرموده اند در مورد فرد
مرتد که توبه داده می شود پس اگر توبه نمود از او پذیرفته می شود و در غیر این
صورت کشته می شود و زن اگر از اسلام برگردد و مرتد شود توبه داده می شود پس اگر
پذیرفت از او پذیرفته می شود والا زندان ابد شده و در حبس به او سختگیری می کنند.
» استبصار جلد ۴ صفحه ۲۵۳ حدیث ۹۵۹ ، این حدیث در کتب کافی و تهذیب آمده ولی در کتاب من لا یحضره الفقیه وجود
ندارد.
روایت پنجم: غیاث بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود هنگامی که زن از
اسلام برگردد کشته نمی شود ولی حبس ابد می گردد. استبصار جلد ۴ صفحه ۲۵۵ حدیث ۹۶۵ و من لا یحضره الفقیه
جلد ۳ صفحه ۹۰ حدیث ۳۳۶
روایت ششم: حماد از حلبی و از امام صادق
(ع) نقل می کند که در مورد زن مرتد فرمود کشته نمی شود بلکه به کار شدید گماشته می
شود و از خوردنی و آشامیدنی جز آنچه جانش را حفظ کند بازداشته می شود و لباس خشن
به او پوشانیده می شود و در اوقات نماز کتک می خورد. من لا یحضره الفقیه جلد ۳ صفحه ۸۹ حدیث ۳۳۵ ، تهذیب جلد ۱۰ صفحه ۱۴۳ حدیث ۵۶۵، وسایل الشیعه باب
الحدود.
علاوه بر روایات فوق روایات دیگری با همین
مضامین و محتوا در منابع پیش گفته آمده است که به جهت تکراری بودن از ذکر آنها
خودداری می کنم وعلاقمندان را به مطالعه مآخذ مذکور توصیه می نمایم. نظریه مشهور
فقها که بر گفتمان سنت گرایان دینی در فرآیند تاریخی جنبه ای “هژمونیک ” پیدا
نموده است متأثر از روایات بوده و در فراز و فرود تاریخی خود به گفتمانی غالب
تبدیل شده بطوریکه کمتر فقیهی در هزار سال گذشته جرأت مخالفت و نقد بر آن را پیدا
نموده است با این که هیچ آیه ای در قرآن مضمون روایات فوق را تأیید نمی نماید. بر
اساس نظریه مشهور فقها تغییر از اسلام به کفر یا از اسلام به یک دین ازادیان (مسیحی
، یهودی، زرتشتی و . .) موجب ارتداد می شود. اکنون پرسش اصلی این است آیا شهرت
فقهی در مورد یک حکم می تواند دلیل صحت و حقانیت ان حکم فقهی مشهور باشد؟ آیا حکمی
که هیچ گونه مستند قرآنی ندارد ولو اجماع در آن مورد باشد و به نظریه « مشهور »
تبدیل شده باشد به لحاظ دینی، عقلی ، حقوقی و وجدانی می تواند برای آیندگان حجیت
آور باشد ؟ آیا تاکنون نظریاتی در فقه فقهای سلف به عنوان نظریه مشهور یا اجماعی
نبوده است که بطلان یا خلاف آن ثابت یا صادر شده باشد؟ آیا پیروی مقلدانه و بی چون
و چرا از نظریه ای که مستند قرآنی ندارد، مسئولیت آور نیست و از نظر عرف عقلا امری
مذموم شمرده نمی شود؟ به باور نگارنده نظریه مشهور فقها در باب ارتداد و مجازات
مرتد با سه ضابطه پذیرش قاعده ای که به نام دین صادر می شود سازگار نیست و
بنابراین قابل قبول نمی باشد و باید در این زمینه تجدید نظر اساسی شود هر قاعده و
حکم دینی باید عادلانه ، خردمندانه و منطبق با هنجارهای جهانشمول باشد و حکم مجازات
مرتد فاقد هر سه ضابطه و ملاک بوده و در نتیجه از وجاهت برخوردار نمی باشد. بی
مناسبت نیست که یادی از استاد شهید مطهری کنم که می گفت اغلب مجتهدین مانند مقلدان
مجتهدنما هستند که هنرشان تبدیل اقوایی به احوط و یا احواطی به اقوی است. (رجوع
کنید به کتاب تعلیم و تربیت استاد).
نگاهی به رساله های علمیه مراجع گذشته و
حال (به استثنای مواردی انگشت شمار) و یکسانی نظرات آنها طی قرنها حکایتگر عدم
پویش اجتهادی به معنای دقیق کلمه می باشد. آنها علی الاغلب اجتهاد در اصول که
نکرده اند بماند بلکه در انجام اجتهاد در فروع و مواجهه با مسائل جدید هم گامهایی
بنیادین و تحول خواهانه بر نداشته اند وقتی هژمونی شیخ طوسی پس از هزاران سال بر
سر فقه و فقهای ما سنگینی می کند و آنها را از نظریه ای متفاوت با وی باز می دارد
، تو خود حدیث مفصل از این مجمل را می توانی بخوانی. امروز ما برای دریافت درست
احکام دینی و فهم درست پدیده های قضایی ، جزایی ، اجتماعی و کیفری و . . مطرح شده
در دین نیازمند به فهمی سیستماتیک از کل دین (مجموعه آیات قرآن) و اجتهاد در اصول
هستیم که متأسفانه فاقد هر دو مورد بوده در نتیجه نظریات فقهی و فتاوای غالب فقها
و اندیشه های روحانیون ما با روح دین و آموزه های اساسی آن متفاوت و گاه مغایر
است. به طوری که آیةالله شهید سید محمد باقر صدر در کتاب آنچه می خواستم برای تو بگویم.
می گوید برداشت ما از مسائل اسلام آن چنان فردی است که حتی مسائل اجتماعی اسلام را
نیز فردی فهمیده ایم و در رساله های علمیه ما از برنامه های امید آفرین و رهایی
بخش اسلام خبری نیست. همچنین استاد محمدرضا حکیمی در فصل چهاردهم جلد دوم کتاب
الحیات عربی صفحه ۳۱۱ می گویند از بزرگترین مشکلات دینی و اجتماعی ما این است که مردم غالبا از ”فقیه”
تقلید می کنند نه از ”عالم” یعنی برای زندگی شان و اداره آن بر اساس قرآن به کسانی
رجوع می کنند که تنها از ۱۲/۱ قرآن آگاهی دارند. و این گونه فقیهان در اجتهادشان از اسلام و قرآن جز همین
مقدار نمی دانند چنان که از سیاستهای داخلی و خارجی و جایگاه استعمار و مسائل
حکومتی و حوادث جهانی و تجربه های تاریخی چیزی نمی دانند.
ایشان در صفحه ۳۰۸ همین کتاب می گویند «
در دورانهای جدید امر بر مردم در شناخت فقیه پوشیده مانده است و این پوشیدگی و
اشتباه و رواج یافتن آن در میان مردم را عمل بعضی از فقیهان و روش آنها دامن زده و
مورد تأکید قرار داده است. و موضوعیت داشتن و مهم بودن این بحث ما را وادار به
اعتراف این حقیقت می نماید که بگوییم در نگاه این فقیهان « تفقه » دایره اش در
حلقه ای معین محدود شده که تنها جزئی از اسلام را به نمایش می گذارد و قطعا همه ی
ابعاد اسلام را بازتاب نمی دهد. زیرا مجموع آیاتی که در فقه کنونی از آن بحث می
شود از ۵۰۰ آیه تجاوز نمی کند در حالیکه نسبت به ۶۰۰۰ آیه قرآن شامل ۱۲/۱ آن می باشد. » ذکر این سه نمونه از متفکران معاصر اسلامی کافی است تا
خوانندگان محترم بدانند میان آنچه به نام فقه در میان مسلمین رایج شده و شهرت رسمی
یافته و به فرهنگ غالب جوامع اسلامی تبدیل شده با آنچه که متن دین اصیل و قرآن
کریم و سنت حسنه پیامبر اکرم (ص) و اولیاء دین مبین است ، فاصله ای زمین تا آسمان
وجود دارد و این نظریات فقهی ، جسمی بدون روح می باشد و به تعبیر استاد محمدرضا
حکیمی در مجله آئینه پژوهش « مجزی نیستند » زیرا اندامی جدا شده از کل ارگانیسم
دین می باشند و بجای صلاح فساد می آورند. با آنچه گفته شد نیاز به تجدید نظر در
این نظریات بر مبنای اجتهاد در اصول که تأکید مرحوم اقبال لاهوری ، دکتر شریعتی ،
مرحوم طالقانی ، استاد عبدالکریم سروش و دیگر متفکران و روشنفکران دینی معاصر است
، امری مسلم و ضرورتی اجتناب ناپذیر است. آنچه در این فقه عبوس در باب محدود کردن
اندیشه ها ، خشونت به نام دین و سلب آزادی انسانها در اختیار عقیده و مذهب و اجبار
و اکراه در دین و مجاز دانستن ریختن خون انسانها به خاطر تغییر عقیده و صرف تغییر
باور دینی و مذهبی و نیز زندانی کردن زنان به حبس ابد آنهم با اعمال شاقه و کتک
زدن آنان در ایام نمازهای پنجگانه و … وجود دارد با روح و وجدان بشر امروز ، با
عقل سلیم ، با اخلاق و شرف انسانی هیچگونه نسبتی ندارد.
بنابراین « مشهور فقها » در این مورد فاقد
حجیت است همانطوریکه« غلط مشهور » فاقد وجاهت است غلط مشهوری که جرأت را از فقهای
بعدی باز ستانده و آنها نتوانسته اند به رغم ضد قرآنی بودن این روایات و فتواها با
آنها مخالفت کنند و نظریه اسلام را در این مورد که در متن قرآن وجود دارد و آن عدم
مجازات این دنیایی برای مرتدین است را بگویند و این بهتان عظیم به خداوند متعال
همچنان ادامه یافته است. هرچند در این اواخر فقهای بزرگواری چون آیت الله منتظری و
روحانیون آزاداندیشی چون دکتر محسن کدیور ، فاضل میبدی ، ایازی و… به نقد نظریه
مشهورپرداخته و فقیه زمان شناس معاصر مرحوم آیت الله سید محمد غروی حکم ارتداد
موجود در نظریه مشهور فقها را خلاف نص قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) می داند و می
گوید : « ما می گوییم : پس فتوی به قتل مرتد ، دلیلی از کتاب (قرآن) بر آن قائم
نیست با آنکه در اعلی مراتب اهمیت می باشد. بنابراین از فقهای عظام می پرسیم : اگر
از شما سؤال شود که از کدام آیه چنین حکمی را استنباط کرده اید چه پاسخ خواهید داد؟!
آیا نسبت به آن علم داشتید؟! مبادا کثرت قائلین به آن (مشهور فقها) که برخی از
بعضی دیگر تقلید نموده و تدبر نکرده و دین رحمت و رأفت و حریت را به دین خشونت و
قهر مبدل ساخته اند ، شما را فریفته باشد )رجوع کنید به کتاب فقه استدلالی آیةالله
محمد غروی صفحات ۶۰۲ تا ۶۱۷
برای یک مسلمان پیرو قرآن و بویژه فقهای
اسلام شایسته نیست که در مسائل مهمه و بویژه در جایی که به حیثیت، امنیت و جان
انسانها مربوط می شودبدون تحقیق جامع و بررسی شرایط تاریخی ، حکم و صحت و سقم همه
جانبه روایات باب و میزان سازگاری آنها با عقل سلیم و سند معتبر و اجماعی مسلمین ،
قرآن کریم که پیامبر (ص) از آن به عنوان ثقل اکبر یاد فرموده است و صرفن به تبعیت
از نظریه مشهور فقها، فتوا بدهیم. پیروی بدون علم برای هرکس مذموم است اما برای
فقها و سخنگویان دین مذموم تر و نابخشودنی ترخواهد بود.
جمع بندی
مجتهدین و مراجع بعدی علی الاغلب نظریات
فقهاء سلف را تکرار کرده اند و « نظریه مشهور» را به دلیل بی توجهی به نص آیات
قرآن پذیرفته اند. به باور من بر اساس آیات متعدد قرآن به هیچ وجه کسی را نمی توان
برای پذیرش یک دین و یا بقای بر یک دین مجبور کردن و برای ورود
کسی به یک دین و جلوگیری وی از خروجش از
دین خاصی اعمال زور نمود. علامه طباطبایی در ذیل آیه ۲۸ سوره هود می گوید نفی
اجبار در دین از شریعت نوح تا امروز ، اصل ابدی و غیرقابل نسخ تمام ادیان و شرایع
دینی بوده است. نوح می گوید آیا من می توانم شما را نسبت به دین خودم (که حق هم
هست) اجبار کنم؟ درحالی که شما این حق را نمی پذیرید و نسبت به آن کراهت دارید؟ او
می گوید خداوند به من اجازه نمی دهد شما را به این دین حق اجبار کنم. حال چگونه
ممکن است ما ادعای مسلمانی و پیروی از قرآن و انبیاء را داشته باشیم ، آنگاه به
فردی که باورش را به دلیلی تغییر داده است بگوییم باید کشته شوی و خونت مباح است و
زنت باید از تو جدا شود و اموالت تقسیم گردد ؟! آیا این بهتان عظیم به خدای سبحان
و خلاف سیره پیامبران نیست که برای تحول درونی مردم آمده اند و آنها را بر اساس
بصیرت و گفتگوی نیکو و مسالمت به دین دعوت می کرده اند ؟ داوری را به وجدانهای پاک
و عقول سلیم وا می نهم. به نظر من این روایات و فتاوا ضد قرآن است و با روح دعوت
انبیاء و روش و اهداف آنها مغایرت کامل دارد و ما مجازنیستیم در این موارد از
نظریه مشهور فقها تقلید نماییم و این نوع تقلید به تعبیر استاد مطهری « تقلید
ممنوع، شرکت در جرم و عامل پیدا شدن هزاران مفاسد است (رجوع کنید به کتاب ده گفتار
استاد مطهری بحث تقلید ممنوع ص ۹۰ تا ۹۵).
پیروی از نظریه بزرگان تا جایی مجاز است
که مغایر اصل عدالت ، عقل سلیم ،متن و نص صریح قرآنی و اصول مسلم انسانی و اخلاقی
نباشد. به همین دلیل علامه طباطبایی در جلد نهم المیزان العربی ص ۲۵۴ حدیثی را از امام
صادق(ع) نقل می کند که ابی بصیر از ایشان درباره ی آیه ۳۰ سوره توبه « اتخذوا
احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله » می پرسد که امام می فرماید : «سوگند به
خدا ، علمای یهودی و مسیحی یهودیان و مسیحیان را به پرستش خود دعوت نکردند و اگر
این کار را می کردند ، مردم به آنها جواب مثبت نمی دادند ولی علمایشان حرام را
برای آنها حلال کردند و حلالی را حرام نمودند پس عوام مردم از آنها تقلید کردند و
در حالیکه آگاهی نداشتند آنها را پرستش نمودند » در واقع امام صادق (ع) تقلید
ناآگاهانه از فقها بدون آگاهی را مذمت می نماید و به نوعی پرستش غیر خدا معرفی می
نماید.مرحوم شهید مطهری نیز در ذیل آیه « و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الاامانی
و إن هم الا یظنون » حدیثی را بدون ذکر منبع نقل می کند ( این حدیث را بطور کامل
شیخ طبرسی در جلد دوم ص ۲۶۳ به بعد کتاب احتجاج به نقل از امام صادق (ع) آورده است.) می نویسد« شخصی به
:حضرت صادق (ع) عرض می کند که عوام و بی سوادان یهود راهی اگر تقصیری است متوجه
علماء یهود است ، چرا قرآن عوام الناس بیچاره را که چیزی نمی دانستند و فقط از
علماء خود پیروی می کردند مذمت می کند؟ چه فرقی بین عوام یهود و عوام ماهست؟ اگر
تقلید و پیروی عوام از علما مذموم است پس عوام ما نیز که از علماء ما پیروی میکنند
باید مورد ملامت و مذمت قرار گیرند ، اگر آنها نمی بایست قول علماء خود را بپذیرند
اینها نیز نباید بپذیرند. حضرت فرمود: عوام و علماء ما و عوام وعلماء یهود از یک
جهت فرق دارند و از یک جهت مثل همند از آن جهت که مثل هم می باشند، خداوند عوام ما
را نیز به آن نوع تقلید از علما مذمت کرده و اما از آن جهت که فرق دارند نه . .
بعد امام (ع) فرمود یعنی و به همین منوال است حال عوام ما ، اینها نیز اگر در
فقهاء خود ، اعمال خلاف ، تعصب شدید ، تزاحم بر سر دنیا ، طرفداری از طرفداران خود
هرچند ناصالح باشند ، کوبیدن مخالفین خود هرچند مستحق احسان و نیکی باشند ، اگر
این اعمال را در آنها حس کنند و باز هم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند
عینا همانند عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند. استاد پس از نقل این روایت
نتیجه می گیرد که پس معلوم می شود که تقلید ممدوح و مشروع ” سر سپردن ” و چشم بستن
نیست ، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگرنه مسئولیت و شرکت در جرم است» ” ده
گفتار صص ۹۱تا ۹۳″ با عنایت به آنچه گفته شد و بویژه روایات مربوط به ممنوعیت تقلید کورکورانه
از گذشتگان و استناد صرف به نظر بزرگان، مسئولیت مهم اندیشیدن ، تحقیق و جستجو
کردن و نقد و بررسی و حتا رد نظرات گذشتگان و بزرگان از فقها را آنجا که مغایرت با
اصل دارد و مخالف نص صریح قرآن است را از دوش ما و روشنفکران و علمای نواندیش بر
نمی دارند. آنچه باید بر آن انگشت تأکید گذاشت این است که ما نیازمند به بازنگری و
بازخوانی اساسی متون دینی بر اساس روح زمانه، اصل عدالت، خرد جمعی، وجدان اخلاقی،
هنجارهای پذیرفته شده و جهانشمول انسانی هستیم و به ویژه با تکیه به قرآن به عنوان
معتبرترین سند تاریخی و مورد احترام مسلمین به نقد روایات و فتاوای فقهاء پیشین در
باب حکم مجازات ارتداد بپردازیم که در مقاله ای دیگر به آن پرداخته ام.
توضیح: آقای حسین کبیر عضو شورای مرکزی کانون نو اندیشان گلستان است
http://melimazhabi.com/?andishe
نقد قرآنی نظریه مشهور فقها در مورد مجازات
مرتدین
نظریه مشهور
فقها در باب مجازات مرتدین فطری و ملّی و زنان مرتد را می توان از دو منظر مورد
نقد قرار داد.
۱- منظر درون دینی
۲- منظر برون دینی ( نقد حقوقی ، اخلاقی و عقلانی )
نقد و بحث را از منظر درون دینی با محوریت قرآن آغاز می کنم. امّا
پیش از آن باید به این سؤال پاسخ دهم که چرا قرآن را محور و ملاک قرار داده و آنرا
به سه منبع دیگر اجتهاد
( سنّت ، عقل و اجماع ) اولویت می دهم. در پاسخ به این سؤال می
توان گفت : اوّلاً : قرآن سند معتبر و مورد توافق تمام فِرَق و مذاهب اسلامی است.
تمام مسلمین فارغ از نوع گرایش مذهبی و نحله فکریشان بر سر این مسأله که قرآن
موجود در دست مسلمین معتبرترین و اصیل ترین و حجیّت آورترین منبع معرفت دینی است ،
وفاق و اجماع دارند و تکیه بر این سند مورد احترام و اجماع مسلمین راه را برای درک
و تفاهم متقابل فراهم می نماید ثانیاً : قرآن “ثقل اکبر” است در حالیکه عترت « ثقل
اصغر». بنابراین اگر میان متن قرآن و حدیثی از پیامبر(ص) و امامان (علیهم السلام)
تعارض و تفاوت وجود داشته باشد ، قرآن بر سنّت اولویت و ترجیح دارد و باید ملاک و
معیار قرار گیرد و این توصیه شخص اول اسلام پیامبر اکرم (ص) است. به این
حدیث شریف توجه کنید :
الامام الصادق (ع) . . وَقَد أمَرَ رسول الله (ص) أن یُقتدی
بالقرآن و آل محمد ، ذلک حیثُ قال فی آخر خطبة خَطَبَها انّی تارک فیکم الثقلین :
الثقل الاکبر و الثقل الاصغر فَاَمّا الاکبر فَکتابُ ربّی وَ أمّا الاصغر فعترتی
اهل بیتی فَاحفِظونی فیهما فَلَن تضلّوا ما تَمَسّکتُم بهما. (الحیات عربی ج ۲ صص ۴۰-۱۳۹ استاد محمدرضا حکیمی، محمد و علی حکیمی)
ترجمه: امام صادق (ع) فرمودند : رسول خدا فرمان داده که به قرآن و
خاندان محمد اقتدا شود و آن زمانی بود که پیامبر (ص) در آخر خطبه ای که ایراد
فرمودند گفتند: همانا من در میان شما دو چیز گرانبها را به یادگار می گذارم: این
دو چیز گرانبها یکی کتاب پروردگارم قرآن است که یادگار گرانبهای بزرگتر است و عترت
و اهل بیتم که یادگار گرانبهای کوچکتر است. پس حرمت مرا در مورد آنها نگاهدارید که
اگر به آنها تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد به تصریح این خطبه پیامبر (ص) که
الگوی جاودان مشترک همه ی مسلمین است ذخیره بزرگتر و یادگار گرانبهاتر پیامبر قرآن
کریم ،کتاب خداست و ذخیره و یادگار کوچکتر، اهل بیت اند. بنابراین کفّه قرآن نسبت
به کفّه اهل بیت سنگینتر و ملاک و محور برتر در معرفت شناسی و اجتهادات دینی است و
اولویت دادن اهل بیت بر قرآن و یا مساوی دانستن جایگاه قرآن و اهل بیت ، مصداق غلو
در دین و تقدم جستن بر پیامبر (ص) است که به صراحت در سوره حجرات از آن نهی شده
است آنجا که خداوند متعال می فرماید : یا ایّها الذین آمنوا لا تُقدّموا بَینَ
یَدَی الله و رسوله و اتّقوا الله (سوره حجرات آیه ۱) ای مؤمنان بر خدا و رسول پیشی نجویید و تقوای الهی داشته باشید.
بنابراین شرط تقوای الهی رعایت مرزها و عدم عدول از آنهاست. ثالثاً پیامبر (ص) به
عنوان شخص و شخصیت اول اسلام ، قرآن را معیار صحت و سقم روایات دانسته و می
فرمایند اِذا جاءَکُم عنّی حدیث فَاعرضُوهُ علی کتاب الله فَاقبَلوهُ وَ ما خالَفَهُ
فاضربوهُ عَرض الحائط یعنی هنگامی که سخنی از من به شما رسید آنرا به کتاب خدا
(قرآن) عرضه کنید پس آنچه موافق کتاب خدا بود بپذیرید و آنچه مخالف کتاب خدا بود
آنرا به دیوار بزنید.
یک بار دیگر تکرار و تأکید می کنم که در نگاه انسان امروز و وجدان
بشریت معاصر ، کشتن و حبس ابد نمودن یک انسان به خاطر تغییر عقیده و مذهبش نه
انسانی است نه اخلاقی وعقلانی و نه حقوقی و دینی. اکنون مستندات نقد و ردّ فتوای «
مشهور فقها » را به استناد آیات قرآن و در قالب دوازده دلیل می آورم و مجدداً از
صاحبنظران ، روشنفکران ، عالمان نواندیش و فقها و مراجع تقلیدو روحانیون درخواست
می نمایم نظرات انتقادی ، اصلاحی و پیشنهادی خودشان را مطرح بفرمایند که مطمئناً
با آغوش باز از آنها استقبال و استفاده خواهم برد.
دلیل اول: در قرآن کریم هفت آیه در مورد مسأله ارتداد داریم که در
هیچیک از این آیات مجازات دنیوی برای مسأله ارتداد ذکر نشده است. نکته جالب این
است که در آیه ۵۴ سوره مائده به مؤمنان می گوید اگر شما از دین خدا برگردید خداوند
گروهی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خداوند را دوست دارند و هرگز
آنها را تهدید به مجازات دنیوی آن هم مجازات مرگ و حبس ابد نمی کند و نمی گوید
خونتان مباح است و باید گردنتان زده شود. و حتی در آیه ۲۱۷ سوره بقره می فرماید : هرکس از شما از دینش برگردد و در حال کفر
بمیرد اعمالش در دنیا و آخرت تباه می شود. در این آیه نیز اثری از مجازات نیست
بلکه قرآن برخوردی وجودی با مسأله می نماید. مرحوم آیت الله طالقانی در توضیح این
آیه می فرمایند : « مرتد می تواند حیات ایمانی و اعمال ناشی از آنرا پیش از مرگ و
خشکیدن سرچشمه ایمان، تجدید و نامی گرداند.» ( تفسیر پرتوی از قرآن جلد ۲ ص ۱۲۲ » یعنی آیت الله طالقانی در تفسیرش با مسأله ارتداد برخوردی کاملاً
فکری می نماید و زمینه تصحیح و بازگشت فرد را ممکن می داند. من به حدود ۵۰ تفسیر
رجوع کردم و در هیچیک از آنها در ذیل آیات ارتداد ، فتوا، روایت، سخن و کلامی
ندیدم که حکم محکومیت انسانهای مرتد به مرگ و حبس ابد آمده باشد و خون آنها مباح
دانسته شده باشد. پس از مطالعه این تفاسیر باز هم دغدغه داشتم و با خود می گفتم
مبادا دقت لازم را در این مورد نکرده باشم تا اینکه با نوشته ای از مرحوم آیت الله
سید محمد غروی اصفهانی از فقهای نواندیش برخورد نمودم که ایشان می فرمایند : « ما
در هیچیک از کتب مفسّرین عامّه و خاصّه ندیده ایم که حتی یک حدیث یا کلامی از
فقیهی یا محدّثی در ذیل آیات مذکوره برای قتل مرتد آورده باشند » (۱) نکته ای که ذکر آن در این مورد خالی از لطف نیست این است که مرحوم
علّامه طباطبایی که معمولاً در مباحث مهم قرآنی بحث روایی یا کلامی و فلسفی و . .
می نماید در مورد مجازات مرتد مطلقن حرفی به میان نیاورده و حتی یک روایت هم ذکر
نکرده است. آیا اینها جای تأمل و درنگ و توقّف ندارد؟ به نظر من این نقدی را که
قرآن به یهودیان می نماید و در پاسخ آنها که می گفتند یدالله مغلولة، پاسخ می
فرماید غُلّت ایدیهم بل یَداهُ مبسوطتان (۲) باید متوجه
فقهایی کرد که بر خلاف نصّ قرآن فتوا به قتل، گردن زدن، کشتن و محبوس نمودن
انسانها داده اند و از آنها پرسید آیا این فتاوای شما در مفهوم ، بیانگر اعتقاد
شما به بسته بودن دست خدا از صدور حکم مجازات مرتدین نمی نماید ؟ مگر خداوند مبسوط
الید نیست که هست بنابراین مگر خدایتعالی نمی توانست خودش فتوا به کشتن مرتدین مرد
و حبس ابد نمودن زنان مرتد بدهد؟ حال که خداوند چنین حکم خشنی را در کتاب مبین
قرآن نیاورده پس چگونه است که شما بر خدا و رسول او پیشی گرفته اید و چنین بهتان
عظیمی را به خداوند نسبت داده اید؟!! ما به صراحت خدمت بزرگان فقها و مراجع عظام
تقلید این سؤال جدی و اساسی را مطرح می نماییم .
حضرات فقها: اگر خداوند تبارک و تعالی برای تغییر عقیده یک انسان و
یا تغییر مذهبش مجازاتی را لازم می دانست آیا خودش این مجازات را در کتاب قرآن
اعلام نمی کرد؟ العیاذ بالله مگر شما به بسته بودن دست خدا معتقدید؟ چرا ما باید
نسبتی به خداوند بدهیم که در هیچ کجای کتاب مُنزلش نیامده است؟ مگر نه این است که
ما و شما موظفیم که قرآن را «ثقل اکبر» و « ملاک صحت و سقم » همه معارف منقول دینی
بدانیم؟ اجازه می خواهم این سخن را از زبان یکی از علمای مشهور و نواندیش زمان
خودمان آنجا که فقها و روحانیون و مراجع را مورد خطاب خود قرار می دهد ، بیان کنم.
آیت الله سید محمد جواد غروی در کتاب فقه استدلالی در مبحث ارتداد خطاب به فقها می
فرمایند : « ما می گوییم : پس فتوی به قتل مرتد ، دلیلی از کتاب بر آن قائم نیست
با آنکه در اعلی مراتب اهمیت می باشد. بنابراین از فقهای عظام می پرسیم : اگر از
شما سؤال شود که از کدام آیه چنین حکمی را استنباط کرده اید ، چه پاسخ خواهید
داد؟! آیا نسبت به آن علم داشتید؟! مبادا کثرت قائلین به آن که برخی از بعضی دیگر
تقلید نموده و تدبّر نکرده و دین رحمت و رأفت و حرّیت را به دین خشونت و قهر مبدّل
ساخته اند ، شما را فریفته باشد! … ما از فقهایی که به وجوب قتل فوری مرتد فطری
حکم کرده یا می کنند بی آنکه وی را توبه دهند و قتل مرتد ملّی را با استتابه و
امهال ، سه روز واجب می دانند ، می پرسیم : چگونه جرأت می کنند حکم به قتل نفس
دهند بی آنکه دلیل واضح موجب علم از کتاب و سنّت قطعیه داشته باشند؟! اینان چه
جوابی برای محکمه عدل الهی و برای روز حساب آماده کرده اند؟! در حالیکه به چیزی
فتوا داده اند که از جانب ربّ متعال ثابت نشده ولی حکمش را به او نسبت می دهند » (۳) با آنچه گفته شد ما در قرآن مطلقاً آیه ای در باب مجازات ارتداد
نداریم و هیچ مفسری هم در این مورد روایتی نقل نکرده و سخنی نگفته است.
دلیل دوم : تعارض و تضاد و تزاحم روایات نقل شده در باب مجازات
مرتد با نصّ قرآن : از آنجاکه اجتهاد در برابر نصّ مجاز نیست و به صراحت سخن
پیغمبر اکرم (ص) در تعارض میان قرآ ن و سنّت ، قرآ ن راجح و روایت مرجوح و ظنی السند
است بنابراین اعتنا به این روایاتِ مغایر با قرآن مجاز نمی باشد. نکته مهمتر این
است که روایات موجود در مسأله ارتداد ، روایات واحدند و برای حکم اعدام و ریختن
خون انسانها و یا حبس ابد نمودن یک زن با اعمال شاقّه و کتک زدن او در اوقات
نمازها نمی توان روایات واحد را سند و حجّت قرار داد. حتی بزرگان از فقها اعتنا و
استناد به اخبار موثّق و مورد اعتماد در مسأله ریختن خون انسانها را خالی از اشکال
نمی دانسته و نمی دانند. این در حالی است که برای چنین مجازات سنگینی که گرفتن حق
حیات انسانهاست ، محتاج به نصّ قرآن یا نصّ معتبریم که هیچیک از آنها دراین مورد
وجود ندارد. دکتر محسن کدیور فقیه و متفکر نواندیش در این مورد می گوید : « عقلا
در امور خطیر و بسیار مهم بر خلاف دیگر امور به جز ثقه اکتفا نمی کنند. یکی از
مهمترین و خطیرترین امور ، حفظ جان مردم است. (حق حیات) زمانی می توان حق حیات را
نقض کرد که مستند قطعی در دست باشد یعنی آیه نصّ یا خبر متواتر نص. بر اساس اخبار
واحد نمی توان حکم قتل صادر کرد ، یعنی اجرای حکم اعدام محتاج دلیل معتبر قطعی
است. احتیاط در دماء ( بواسطه اهمیت فوق العاده حیات و اهتمام جدّی شارع به آن )
اقتضا می کند تا بدون دلیل قطعی ( و نه حتی دلیل ظنّی معتبر ) حکم اعدام کسی صادر
نشود ….»
فقیه بزرگ معاصر آیت الله سید احمد خوانساری تصریح کرده است : «
اعتبارخبرثقه یا خبر عادل با توثیق بعضی علما رجال یا تعدیل ایشان از جهت بنای
عقلا با استفاده از بعضی از اخبار در دماء، خالی از اشکال نیست ، بویژه با شدت
اهتمام در دماء آیا توجه نمی کنید که عقلا در امور خطیره به خبر ثقه اکتفا نمی
کنند ، با اینکه در غیر این امور به خبر ثقه اکتفا می نمایند.» (۴) مسأله حق حیات آنقدر از نگاه قرآن مهم است که کشتن یک انسان برابر
با کشتن همه انسانها تلقی شده است (۵) ما کسی را به خاطر باور و عقیده
دینی و سیاسی اش و یا حتی تغییر عقیده و مذهبش به نص قرآن ، حق نداریم بکشیم و یا
محکوم به حبس ابد نماییم. بنابراین کشتن افراد دگراندیش و منتقد حکومت و مذهب رسمی
حاکم مانند فروهرها ، پوینده ها ، شریف ها و محکوم کردن دکتر آغاجری و حسن یوسفی
اشکوری به مرگ (که با اعتراض عمومی مواجه ودر نتیجه لغو گردید)همانند کشتن و محکوم
کردن همه انسانهاست. زیرا کشتن این انسانها شیوه ای جنایتکارانه است که راه را
برای کشتن و از سر راه برداشتن هر مخالف فکری و سیاسی وعقیدتی دیگری برای
قاتلان حرفه ای و تجاوزگران به حق حیات انسانها باز می نماید و به همین دلیل در
نگاه قرآن به عنوان « جنایت علیه بشریت » تلقی شده است. و به همین جهت است که امام
علی (ع) به مالک اشتر سفارش می کند که : « ایّاک و السفک الدّماء » از خونریزی
دوری گزین زیرا سبب اضمحلال و ضعف قدرت و جابجایی آن می شود. خونریزی از انسانهای
بی گناه می تواند عامل بحران مشروعیت دولتها و سقوط آنها شود. (۶) نکته مهم دیگر این است که حتی در باور سنت گرایان، روایات ظنی
السند هستند و ما را در این باب ( مسأله ارتداد ) نمی توانند به واقع و حقیقت
برسانند بنابراین چگونه می توان بر اساس روایات ظنّی و اخبار واحد و غیر موثق ،
فتوای قطعی به مباح بودن خون انسانی داد و حق حیات را از او سلب نمود در حالیکه
قرآن می فرماید : « اجتنبوا کثیراً من الظنّ (۷) انّ الظنّ لا یغنی من الحق شیئاً. » (۸) یعنی : از گمان دوری گزینید همانا گمان شما را به هیچ وجه برای
رسیدن به حقیقت بی نیاز نمی نماید.
دلیل سوم : جعلی و ضعیف بودن پاره ای از روایات و آحاد [واحد] بودن
پاره ای دیگر از آنها در مسأله ارتداد : مراجع و علماء نواندیش ضمن مناقشه در مورد
« روایی و صحت » روایات مربوط به ارتداد ، فرو کاستن این مسأله را به «
تغییر عقیده و مذهب » رد نموده و پاره ای از فقهاء سلف مانند محقق حلّی در شرایع
الاسلام در بحث از مجازات مرتد ، آ نرا از زمره ی حدود خارج نموده وآنرا در «
تعزیرات » قرار داده است. اینکه فقیه صاحب نامی چون محقّق دست به این اقدام می زند
، نشانگر جایگاه غیر متعیّن حکم ارتداد و غیر قطعی بودن آن در حدود و وجود شبهه در
اساس مسأله است. ضمن اینکه در دوران جدید ملاحظات و تأمّلات حقوقی فراوانی پیرامون
صحّت این روایات و حتی عدم اجرای حکم ارتداد به معنای تغییر عقیده در زمان پیامبر
در میان بزرگان فقهی و علمای نواندیش بوجود آمده و آنرا به عدد انگشتان یک دست
تقلیل داده اند که خوانندگان محترم می توانند به منابع و مآخذی که ذکر می نمایم
رجوع فرمایند(۹) آیت الله سید محمد جواد غروی از فقهاء نواندیش و صاحب نام معاصر
اصفهان ، ضمن ضعیف خواندن روایات موجود در منابع چهارگانه تشیع در مورد مجازات
ارتداد و غیرقابل اعتماد بودن راویان آنها و مخالفت صریح این روایات با قرآن کریم
می گویند : « تحقیق این است که اخبار ضِعاف وارده در قتل مرتد ، نه موجب علم است و
نه ظنّ و شکّ ، بلکه با تدبّر و دقت معلوم می گردد که این اخبار مجعوله ی
منحوله ، مخالف کتاب عزیز است زیرا واجب محتوم آن بود که چنین حکمی اگر حق باشد در
قرآن ذکر شود و حال آنکه نه در قرآن و نه درعمل نبی نسبت به مرتدّین زمانش ذکری
نیامده ، برای ما علم به فساد این اخبار حاصل می گردد. پس در آیات و تفاسیر و
احادیث تدبّر نما تا حقّ شایسته ی تصدیق را بیابی. » (۱۰) ایشان با ردّ اخبار مربوط به ردّ مرتدّین در زمان رسول خدا (ص) را
علیرغم اینکه عده ای از مسلمانان مرتدّ شده بودند ، دلیل جعلی بودن روایات منسوب
به پیامبر (ص) در این مورد دانسته و می فرمایند : « پس چنین حاصل آمد که این اخبار
آحاد است و متعارض و مختلف و عمل به آنها بالمرّه جایز نیست و افاده ای جز ظنّ
ندارد تا چه رسد به علم ، شایسته فقیه نیست که در دقّت عمل اهمال نموده در افتاء
شتاب کند و در خونریزی شریک گردد و سبب اقوای از مباشر باشد. زیرا اگر فتوای فقیه
نباشد ، چنین قتلی واقع نمی گردد به همین سبب گناه قتل بلکه قصاص نیز به عهده
ی او است . شگفتا از آرایی که دلیلی از کتاب و سنّت بر آن اقامه نشده بلکه
ادلّه قاطعه بر خلاف آن قائم است. » (۱۱)
دلیل چهارم : متوقف شدن حدود با شبهات : در میان فقها و مراجع ، با
وجود شبهه ،حدود متوقّف می شود. این مسأله با عبارات مختلف بیان شده که به نمونه
هایی از آن اشاره می نمایم.
تُدرَءُ الحدود بالشّبهات ( وسایل الشیعه کتاب الحدود باب انّ
الحدود تُدرَءُ بالشّبهاتِ )
و نیز إدفَعوا الحدود ما وَجَدتُم لَهُ مَدفَعاً ( ابن ماجه ، حدود
صفحه ۵ )
همچنین إدرَؤوا الحدود مِنَ المسلمین ما استَطَعتُم ( سنن ابن داود
، صلاة ، ص۱۱۴ )
روایات فوق همه از شخص اول اسلام ، پیامبر اکرم (ص) نقل گردیده و
از آنجا که بواسطه نبودن سند معتبر قرآنی در مورد حکم مجازات مرتد و نیز فقدان
سنّت متواتر قطعی در این مورد و وجود اختلاف میان فقها در مورد اجرای حدود در زمان
غیر معصوم و با استناد به نظریه مشهور آنها در مورد عدم اجرای حدود در زمان غیبت ،
هریک به نوبه ی خود به شبهه ناک بودن باور به چنین حکم خشنی به نام خدا و دین رحمت
، عدم اعتقاد به آن و جلوگیری از اجرای چنین حکم غیر انسانی ای که مغایر تام و
تمام با رحمت خداوندی و نصّ آیه شریفه (انّا ارسلناک رحمة للعالمین) دارد ، ضرورت
حتمی داشته و دفاع از حریم دین محبّت و رحمت محسوب می گردد. از این نیز بگذریم که
بعضی از فقها مانند علّامه حلّی در جلد چهارم شرایع الاسلام ارتداد را جزو تعزیرات
می داند. در زمان ما نیز بسیاری ا ز فقها و روحانیون صاحب نام موضوع ارتداد را «
تغییر عقیده نمی دانند » و کشتن انسانها را با این نام و تحت عنوان ارتداد جایز
نمی دانند. آیت الله العظمی منتظری ، دکتر محسن کدیور ، دکتر محمد مجتهد شبستری ، فاضل
میبدی ، محمدعلی ایازی و … از زمره این شخصیتهای صاحب نام می باشند. آیت الله
منتظری در مورد حکم مرتد در کتاب « اسلام دین فطرت » می فرمایند :
« اگر کسی به خاطر دسترسی نداشتن به حقایق دین و تحت تأثیر
استدلالهای مخالفین دین ، دچار تردید در احکام ضروری آن و یا در اصول اعتقادی دین
شد و قصد توطئه یا متزلزل کردن ایمان مؤمنان را نداشت و تنها با گمان خویش به پیدا
کردن حقیقت در خارج دین از دین خارج شد و فقط از طریق استدلال و مباحث علمی به
مخالفت با دینی پرداخت ، مصداق حکم مرتد نیست. » از نظر آیت الله منتظری ، صرف تغییر
عقیده و یا دین ، مصداق ارتداد نیست بلکه به اعتقاد ایشان اگر کسی ناامنی اجتماعی
از طریق جنگ مسلّحانه و برخورد خشونت آمیز نماید از مصادیق این مورد است. امری که
در نظامهای دموکراتیک جهان هم برای آن مجازات قائل شده اند و با خشونت طلبان و بر
هم زنندگان امنیت و نظم اجتماعی به نفع امنیت و آرامش عمومی برخورد می نمایند.
دلیل پنجم : نفی مطلق اجبار در دین : به تصریح آیات متعدد قرآن که
شامل دهها مورد می شود ، ساحت دین را از اکراه و اجبار مبرّی دانسته زیرا ایمان
امری قلبی است و اجبار را در آن راهی نیست به عنوان نمونه به سه آیه اشاره می
نمایم و خوانندگان عزیز را به مطالعه واژه های «کره» ،”لزم”و «جبر» در این رابطه
دعوت می نمایم.
۱- لا اکراه فی الدّین قَد تَبیّنَ الرُشدُ مِنَ الغَیّ ( سوره بقره
آیه ۲۵۶ ) یعنی هیچ اکراه و اجباری در دین وجود ندارد زیرا به تحقیق راه رشد
از گمراهی روشن شده است. به حکم صریح این آیه ، اراده خداوند بر ایمان آزادانه
انسانها تعلّق گرفته و اجبار و فشار برای مؤمن نمودن افراد خلاف اراده ی تشریعی
خداوند است به همین دلیل خداوند در قرآن به پیامبر (ص) می فرماید: « و ما أنت
علیهم بجبّارٍ » تو زورگوی به مردم نیستی. این آیات با دو مسأله مهم ملازمه دارد
اول : آزادی ورود به دین. دوم : آزادی خروج از دین. یعنی آزادی قبل از ایمان و
آزادی بعد از ایمان. بنابراین سخن کسانیکه می گویند آیه ناظر به عدم اکراه قبل از
ورود به دین است و شامل اکراه پس از ورود به دین نمی شود ، سخنی منطبق و سازگار با
« لا نفی جنس » که مطلق اکراه را نفی می نماید ، نمی باشد. بنابراین اگر کسی را
میان دین خاص و مرگ مخیّر نماییم ، اجبار تحقّق یافته و آزادیش سلب شده که مغایرت
با این نصّ صریح دارد.
۲- و لو شاء ربَّکَ لَآمَنَ مَن فی الارض کُلّهم جمیعاً أفَأنتَ
تُکرِهَ الناسَ حتی یکونوا مؤمنین (یونس آیه ۹۹) و اگر پروردگارت می خواست ، مسلّماً همه آنانکه در زمین بودند ،
ایمان می آوردند آیا تو می خواهی مردم را مجبور کنی تا ایمان آورند؟ این آیه بسیار
روشن است اما با کمال تأسف باید گفت دور افتادن فقهای ما از نگاه سیستماتیک و جامع
به آیات قرآن و محدود شدن در آیات الاحکام که ۱۲/۱ قرآن و شامل ۵۰۰تا۶۰۰ آیه می شود ، موجب به وجود آمدن این مصیبت در عالم اسلام شده است
و این سخنی است که علّامه محمدرضا حکیمی در جلد دوم الحیات به این مصیبت اشاره می
نماید. در این آیه با استفهام انکاری از پیامبر پرسیده شده آیا تو مردم را برای
ایمان آوردن می خواهی مجبور نمایی؟ البته پاسخ به قرینه ی « استفهام انکاری »
کاملاً منفی است یعنی ای پیامبر تو حق نداری مردم را بر خلاف اراده و سنّت خداوند
که ایمان مؤمنان را به اجبار و بر اساس اراده تکوینی خود نخواسته ، آنها را مجبور
به ایمان آوردن نمایی زیرا ایمان اجباری فاقد « ارزش اخلاقی » است و تنها « ایمان
آزادانه » و «مبتنی بر آگاهی » است که منطبق بر اراده و سنّت تشریعی خداوند و رشد
دهنده و تعالی بخش مؤمنان است. ایمان وقتی اخلاقی است که فرد در پذیرش آن بر مبنای
آگاهی و آزادی و انتخاب ، عمل نماید در نتیجه می توان گفت وقتی اجبار به ایمان
آوردن روا نمی باشد چگونه تهدید و اجبار برای بقا در ایمان مجاز ، مشروع ، حقوقی،
عقلایی و وجدان پسند خواهد بود.
۳- سخن زیبای حضرت نوح (ع) به مردم جامعه اش محکمترین دلیل نفی اجبار
در دین است آنجا که می فرماید : قال یا قومِ اِن کُنتُ علی بیّنَةِ من ربّی و
آتانی رحمةً مِن عِندَهُ فَعُمّیت علیکم أنُلزِمکموها و أنتم لَها کارِهونَ ( سوره
هود آیه ۲۸ ) نوح گفت : ای قوم من اگر من از جانب پروردگارم دلیل روشن داشته
باشم و خداوند به من رحمتی از جانب خودش داده باشد اما شما نسبت به این حقیقت باور
نداشته باشید آیا من می توانم شما را الزام و اجبار به پذیرش آن نمایم در حالیکه
شما از پذیرش آن خودداری می کنید؟
این آیه نیز به صراحت و با استفهام انکاری ، مجبور کردن مردم توسط
نوح پیامبر را نفی می نماید. بنابراین وقتی پیامبر اجازه ندارد مردم را وادار به
پذیرش دین و اجبار به بقای در دین نماید پس چگونه پیروان پیامبران یا پیامبر خاص
حق دارند چنین کاری را انجام دهند آیا این رفتار مصداق ضرب المثل « کاتولیک تر از
پاپ شدن » و « تقدّم بر خدا و رسول » پیدا کردن نیست که در قرآن از آن نهی شده
است. « یا ایّها الّذین آمنوا لا تقدّموا بین یَدَی الله و رسوله » ای مؤمنان به
خدا و رسولش پیشی نگیرید ( سوره حجرات آیه ۲) علّامه
طباطبایی صاحب تفسیر المیزان سخن نغزی در ذیل آیه فوق دارد که آنرا می آورم .
ایشان می فرماید : « این آیه از جمله آیات نفی کننده اجبار در دین است که دلالت می
کند بر اینکه این آیه (عدم اجبار در دین) از قوانین و احکام دینی و شرعی در
قدیمترین شریعتها یعنی شریعت نوح (ع) است و این حکم تا امروز بدون نسخ اعتبارش
پایدار است. » (۱۲)
دلیل ششم : حق آزادی درانتخاب راه هدایت و ضلالت : قرآن ضمن پذیرش
حق آزادی در انتخاب راه برای انسانها به دلیل برخورداری از قدرت عقل به پیامبران
اعلام می کند که شما سلطه بر مردم ندارید ، شما نگهبان مردم نیستید ، ما شما را
وکیل و سلطه گر و مجبور کننده مردم قرار نداده ایم. به باور قرآن ، ایمان امری
قلبی و اختیاری است و ضرورتاً باید مبتنی بر آگاهی و شهود باطنی افراد باشد و در
چنین صورتی است که افراد در خواهند یافت که هدایتشان به نفع آنهاست و گمراهیشان به
ضرر آنها. اکنون به چند آیه تنها به عنوان شاهد مثال اشاره می نمایم.
وَ قُلِ الحقّ من ربّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ
فَلیَکفُر( سوره کهف آیه ۱۸)
انّما أنت مذکّر لَستَ علیهم بِمُصیطرٍ ( سوره غاشیه آیات ۲۱ و ۲۲) تنها تو یادآوری و تو بر مردم سلطه نداری.
… لَستُ علیکُم بِوَکیلٍ ( سوره انعام آیه ۶۶) من وکیل شما نیستم.
ما أنا علیکم بحفیظً ( سوره انعام آیه ۱۰۴ و سوره هود آیه ۸۶)
و ما جعلناکَ علیهم حفیظاً ( سوره انعام آیه ۱۰۷) و ما تو را نگهبان آنها (مردم) قرار ندادیم.
وَ مَن تولّی فَما أرسلناکَ علیهم حفیظاً ( سوره نساء آیه ۸۰) و هر کسی از دین روی برگرداند پس ما تو را نگهبان آنها نفرستادیم.
فَاِن أعرَضوا فما أرسلناک علیهم حفیظاً ( سوره شوری آیه ۴۸) پس اگر روی برگرداندند پس ما تو را نگهبان آنها نفرستادیم.
انّا أنزلنا علیک الکتاب بالحقّ فمن اهتدی فلنفسهِ وَ مَن ضَلّ
فانّما یَضِلّ علیها و ما أنتَ علیهم بوکیل ( سوره زمر آیه ۴۱) همانا ما کتاب (قرآن) را بر تو نازل کردیم پس هرکس هدایت یافت به
نفع خودش است و هرکس گمراه شود به زیان خود گمراه شده است و تو وکیل آنها نیستی.
قُل یا ایّها الناس قَد جاءَ کُم الحق من ربّکم فَمَنِ اهتدی
فانّما یهتدی بنفسه وَ مَن ضَلَّ فانّما یَضلُّ علیها و ما أنا علیکم بوکیلٍ (
سوره یونس آیه ۱۰۸) بگو ای مردم ! حق از جانب پروردگارتان آمد پس هرکس هدایت یافت به
نفع خود اوست و هرکس گمراه شد به ضرر اوست و من وکیل شما نیستم.
چگونه است یک دینی اینچنین مردم را در پذیرش و عدم پذیرش یک دین و
ایمان آزاد می گذارد و پیامبران را وکیل و نگهبان مردم نمی داند و ما افراد را به
زور و تهدید به مرگ و قتل و حبس ابد می خواهیم از تغییر دینشان جلوگیری نماییم ؟
آیا چنین رفتاری حقیقتاً خدمت به قرآن و دفاع از اسلام است یا موجب رشد پدیده ی «
اسلام فوبیا » یا « اسلام هراسی » در سطح ملّی و بین المللی می شود؟پاسخ را به
قلبهای سلیم،وجدانهای پاک و خردهای ناب وا می نهم.
دلیل هفتم : اجرای حکم اعدام و سلب حق حیات و پایمال کردن حق آزاد
زیستن انسانها با محکومیتشان به حبس ابد به دلیل تغییر عقیده و دین ، نیازمند به
دلیل معتبر قطعی و وجود نصّ صریح یا حداقل خبر متواتر است درحالیکه هیچیک از این
موارد در قرآن و سنّت وجود ندارد. از طرف دیگر قرآن کشتن انسانها را جنایت علیه کل
بشریت می داند و حرمت انسان را تا بدانجا ارج می نهد که در آیه ۳۲ سوره
مائده می فرماید : « هرکس انسانی را بکشد بدون اینکه او کسی را کشته باشد مانند
این است که همه ی مردم را کشته است. » زیرا کشتن یک انسان بدون اینکه او مرتکب قتل
شده باشد راه را برای کشتن دیگران فراهم می نماید و در سوره انعام آیه ۱۵۱ می فرماید : « انسانی را که خداوند جانش را محترم شمرده نکشید مگر
به حق
( قصاص نفس بخاطر کشتن انسانی دیگر و… ) عین همین آیه در سوره
اسراء آیه ۳۳ آمده است. همچنین قرآن در آیات متعدد و سوره های مختلف از کشتن
انسانها منع نموده وسلب کنندگان حق حیات انسانها را با صفاتی چون گردنکش ، تباه
کننده نسلها ، تجاوزگر و مسرف توصیف نموده و به کشندگان انسانها وعده ی عذاب و
خلود در جهنم داده است ( سوره نساء آیه ۹۳ ) وقتی در نگاه
قرآن همه ی انسانها از کرامت ذاتی برخوردارند و کشتن یک انسان فارغ از هر قید و
صفتی ( مَن قَتَلَ نفساً ) به منزله ی کشتن همه انسانهاست و امام علی (ع) در نامه ۵۳ به
مالک اشتر می فرماید : « ایّاکَ وَ الدّماءَ و سَفکِها بغَیر حِلّها … فَلا
تُقریَنَّ سُلطانَکَ بِسَفکِ دَمٍ حرامٍ ، فَاِنَّ ذلکَ ممّا یُضعِفَهُ و یوهِنُهُ
بَل یُزیلُهُ و یَنقُلُهُ (۱۳) بترس از به ناحق ریختن خون
آدمها (آدم کشی) زیرا چیزی بیشتر موجب عذاب و کیفر و بزرگتر برای بازخواست و
سزاوارتر برای از دست دادن نعمت و به سر رسیدن عمر از ریختن خونهای به ناحق نیست و
خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین چیزی را که بین بندگان حکم می فرماید درباره
ی خونهایی است که ریخته اند ، پس قدرت و برقراری حکومتت را با ریختن خونها
به ناحق نخواه [فکر نکن که ریختن خون انسانها باعث ثبات سیاسی حکومت و تقویت و
دائمی شدن قدرتت می شود] زیرا ریختن خونهای به ناحق از اموری است که حکومت را ضعیف
و سست می گرداند بلکه آنرا از بین برده و زمینه انتقال آنرا فراهم می نماید. »
اکنون از مراجع و فقها بزرگوار و نمایندگانی که در مجلس هشتم
در روز ۱۹ شهریور ۸۷ با ۱۹۶ رأی موافق و تنها ۷ رأی مخالف قانون مجازات اسلامی
را در حالی تأیید کردند که در ماده ۲۲۵ آن حکم اعدام مرتد و حبس ابد
زن مرتد به عنوان قانون جمهوری اسلامی ایران به تصویب رساندندمی پرسم ، آیا می
توانید در روز قیامت در برابر خداوند رحیم ، حجّتی برای صدور این فتاوا و تصویب
چنین قانونی بر خلاف نصّ صریح آیات قرآن و اعلامیه جهانی حقوق بشر داشته باشید؟
آیا فتوا به سلب حق حیات انسانها و حبس ابد زنانی که باورشان و یا دینشان تغییر
کرده به نام خدای مهربان و دین رحمت و تحت نام پیامبر رحمة ً للعالمین و صرفاً با
تکیه بر نظر « مشهور فقها سلف » با شأن و جایگاه مرجعیت و اجتهاد و وظیفه نمایندگی
سازگار است؟ آیا این بهتان عظیم به خداوند نیست؟ آیا توجه به زمان و مکان و وجدان
و انتظارات انسان معاصر لازمه ی اجتهاد نوین و قانون گذاری خردمندانه و مبتنی بر حقوق
طبیعی مردم نیست؟
دلیل هشتم : گوهر همه ی ادیان یکی است و به همین دلیل در قرآن «
دین » به صورت مفرد آمده و در هیچ آیه ای به صورت جمع ( ادیان ) نیامده است و این
بزرگترین دلیل بر این واقعیت است که محتوا و مضمون دین پیامبران یکی بوده است. نام
این دین هم « اسلام » است بنابراین « اسلام » نام یک دین خاص نیست بلکه نامی است
برای دین همه انبیاء چنانکه حضرت ابراهیم در قرآن به عنوان « حنیف » و « مسلم »
مورد توصیف قرار گرفته است. تمام پیامبران به سه اصل مهم که مورد اجماع و شاه بیت
دعوت همگی شان است دعوت نموده اند که این سه اصل عبارتند از : ۱- ایمان به خدا ۲- ایمان به معاد ۳- انجام عمل صالح . بنابراین تغییر از یک دین به دین دیگر در واقع
تغییر شریعت و پوسته ی دین است زیرا گوهر و محتوای دعوت همه ی پیامبران یکی است
بدین جهت است که در قرآن میان دین و شریعت تفاوت گذاشته شده ، دین بصورت مفرد آمده
وبرای هر امتی شریعتی خاص قرار داده شده است .( لِکُلّ جَعَلنا مِنکُم
شِرعَة ً و منهاجاً. سوره مائده آیه ۴۸ ) عارف نامی ، شیخ محمود شبستری
در گلشن راز می فرماید :
شریعت ، پوست ، مغز آمد
حقیقت
میان این و آن باشد طریقت
دو آیه در قرآن داریم که دلالت تام و تمام بر وحدت گوهری ادیان
دارند و از نظر قرآن پیروان همه ی ادیان در نزد خداوند پاداش دارند و نباید اندوه
و ترسی به خودشان راه دهند مشروط بر اینکه به آن سه اصل مهم دعوت انبیاء وفادار
باشند. این دو آیه را با ترجمه شان می آورم :
انّ الّذین آمنوا و الّذین هادوا و النصاری و الصائبون مَن آمَنَ
بالله و الیوم الاخر و عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم أجرُهُم عِندَ رَبّهم و لا خوفٌ
عَلَیهم و لا هُم یَحزَنونَ ( سوره بقره آیه ۶۲ )
همانا مؤمنان و کسانیکه یهودی و نصرانی ( مسیحی ) و صائبی اند (
پیروان حضرت یحیی ) هرکدام ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشند و کار شایسته
انجام دهند پس پاداششان در نزد خدا خواهد بود و ترس و غمی ندارند. عین همین آیه با
حذف عبارت «فَلَهُم أجرُهُم عندَ رَبّهم»
در سوره مائده آیه ۶۹ آمده است. دیگر از این صریحتر
، واضحتر و همگرایانه تر نسبت به دیگر ادیان و عقاید نمی توان سخن گفت آنهم از
ناحیه خداوند که شارع دین است. علیرغم این نصوص روشن قرآن ( هذا بیانٌ للنّاس )
چگونه است که یک مرجع تقلید علیرغم این نصّ صریح و روشن به خود اجازه می دهد که
فتوا دهد اگر مسلمانی مسیحی شود ، مرتد فطری است و اگر فردی که مسلمان نبوده سپس
مسلمان شود و بعد از اسلام برگردد ، مرتد ملّی است و توبه داده می شود و اگر پس از
سه روز توبه نکرد به عنوان مرتد ملّی در روز چهارم باید اعدام شود؟!! وحشتناکتر
این است که اگر بچّه ای از اهل کتاب به دنیا بیاید و به سن بلوغ برسد ، اسلام را
به او عرضه می کنند ، اگر بپذیرد و مسلمان شود که نعم المطلوب و اگر نپذیرد اعدام
می شود!!! حقیقتاً چگونه می توان چنین احکام و فتاوای فقهی ولو مشهور و خشونت آمیز
، غیر انسانی ، غیر اخلاقی و قساوت آمیز و ضد حقوق بشری را به نام اسلام و تعبّد
به احکام فقهی پذیرفت؟!
اساساً چگونه می توان میان آیا ت۶۲ بقره
و ۶۹ مائده و آیه ۱۷ سوره حج که خداوند داوری در
مورد این نحله ها را به روز قیامت موکول می کند ، می توان با این فتاوای غلاظ و
شداد و به تعبیر اعلامیه حقوق بشر ، غیر انسانی جمع کرد؟ من که حقیقتاً هیچ توجیه
منطقی ، عقلانی ، شرعی ، قانونی ، حقوقی واخلاقی برای اینگونه فتاوا نیافتم
و به هیچ وجه نمی توانم آنها را بپذیرم و شأن خداوند را از این همه خشونت و تندی
بری می دانم. تعالی الله عمّا یَصِفونَ.
دلیل نهم : خداوند اختلاف عقاید و ادیان را در دنیا به رسمیت شناخته
و جزو سنّتها و مشیّت خودش می داند بنابراین اراده خداوند نیز بر یکسان سازی
اندیشه ها نیست به این آیه توجه کنید.
وَلَو شاءَ رَبّکَ لَجَعَلَکُم اُمّة ً واحدَة ً و لا یَزالونَ
مُختَلِفینَ. ( سوره هود آیه ۱۱۸)
و اگر پروردگارت می خواست ، شما را امّتی یگانه قرار می داد و
همواره در حال اختلاف خواهید بود.
به نظر من بزرگترین سند آزادی عقیده و مذهب ، سوره « کافرون » در
قرآن است که پیامبر (ص) به صراحت اعلام می کند « من نمی پرستم آنچه را شما می
پرستید و شما نمی پرستید آنچه را من می پرستم پس دین شما برای خودتان و دین من هم
برای خودم.»
صدق این گزاره ی قرآنی را در تجربه ی تاریخی پیروان ادیان دیده
ایم. باید به این مهم متفطّن شده باشیم که علیرغم بحث و گفتگوها در طول
تاریخ چند نفر مسلمان ، مسیحی و چند مسیحی ، مسلمان و یا چند بودایی ، مسلمان
وبالعکس شده اند. بنابراین یکسان کردن همه سلایق ، عقاید و ادیان ، حداقل در این
زمانه « تمنای محال » و « سعی عبثی » است زیرا مغایر با سنّت و اراده ی خداوند است
که تکثر و تنوع و گوناگونی در نظام هستی و جامعه انسانی را به رسمیت شناخته
است.
دلیل دهم : شیوه دعوت دینی مبتنی بر حکمت ، بصیرت ، موعظه ی
حسنه ، گفتگوی نیکو و… است. دعوت دینی با اجبار و اکراه ، تحمیل و خشونت و ایجاد
رنج برای مردم نسبتی ندارد به همین دلیل خداوند به پیامبر می فرماید : به مردم
اعلام کن که « وَ ما أنا مِنَ المُتکلّفین» (سوره ص آیه ۸۶) من به رنج اندازنده و تکلیف کننده مردم نیستم ، من مردم را به
تکلّف نمی اندازم. انبیاء برای کاهش رنج مردم و افزایش معرفت آنها آمده اند و به
قول بزرگی کار انبیاء و روشنفکران « تقریر حقیقت و تقلیل مرارت » است. زبان دین ،
زبان زور و خشونت و تهدید و تحمیل نیست بلکه مسالمت ، رواداری و تساهل و تسامح و
سخن به نیکوترین وجه گفتن است. به این آیات توجه کنید و سپس خودتان داوری نمایید :
۱- فَبشّر عبادی الّذین یستمعون القولَ فیتّبعونَ أحسَنَة الخ ( سوره
زمر آیه ۱۸)
به بندگانم مژده بده آنانکه همه سخنان را می شنوند آنگاه از
بهترینش پیروی می نمایند ، آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و تنها چنین
کسانی خردمندند.
۲- قُل هذِهِ سبیلی أدعوا الی الله علی بصیرةٍ أنا وَ مَنِ اتّبَعَنی
( سوره یوسف آیه ۱۰۸)
ای پیامبر بگو این راه من است من بر اساس خودآگاهی به سوی خدا دعوت
می نمایم و پیروان من نیز اینچنینند.
۳- اُدعُ الی سبیلِ رَبّکَ بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادِلهُم
بالّتی هِیَ أحسَن ( سوره نحل آیه ۱۲۵)
به راه پروردگارت بر اساس استدلال و دانایی و پند واندرز نیکو فرا
بخوان و با آنها به بهترین صورت گفتگو کن.
۴- و لا تجادلوا اَهلَ الکتاب الّا بالّتی هِیَ أحسُن ( سوره عنکبوت
آیه ۴۶)
با اهل کتاب ( یهودیان ، مسیحیان و… ) جز به بهترین صورت گفتگو
نکن.
به استناد این آیات ، زور ، قتل ، ترور، اعدام مخالفین و
دگراندیشان و غیر هم کیشان و تغییر دهندگان عقیده و دین با روش انبیاء هیچگونه
نسبت و سنخیتی ندارد و مگر جز این است که حکم مجازات ارتداد ، کاربرد خشونت و سلب
حیات انسانها به نام دین است درحالیکه روح دین، دعوت به مسالمت ، خردمندی ، آگاهی
و گفتگو و گفت و شنود برای وصول آزادانه به حقیقت است و با زور و ترور و قتل و
اعدام نسبتی ندارد. اساساً این قاعده ی اخلاقی و عقلانی است که اندیشه را با
اندیشه و سخن را با سخن باید پاسخ گفت و نه کاربرد زور و خشونت و قتل و زندان.
دلیل یازدهم : قرآن به صراحت اعلام می کند تصدیق کننده تورات و
انجیل است و از سوی دیگر از یهود و مسیحی ها می خواهد بر اساس تورات و انجیل عمل
کنند و آنها را برپادارند. خوانندگان عزیز را دعوت می نمایم آیات ۵۰ تا ۶۸ سوره
مائده را مطالعه بفرمایند و توجه داشته باشند که سوره مائده سوره ای است که در
آخرین سال زندگی پیامبر برایشان نازل شده و نسخی در آن وجود ندارد بلکه آیات آن می
تواند در حکم ناسخ روشها و مضامین آیات دیگر در مورد اهل کتاب باشد. قرآن نگاهش به
اهل کتاب نگاه با احترام و اکرام است و آنها را دعوت به وحدت حول مشترکات می نماید
از جمله در سوره آل عمران آیه۶۴ می فرماید : « ای اهل کتاب
بیایید در ذیل کلمه ای که میان ما و شما مشترک و مساوی است گرد هم آییم و آن اینکه
جز خدا را نپرستیم و به او شرک نورزیم » قرآن در آیات ۴۷ به
بعد سوره مائده از مسیحیان می خواهد بر اساس انجیل و آنچه در آن آمده است حکم
نمایند و باز می فرماید « اگر یهودیان تورات را برپامی داشتند ، برکات آسمانها و
زمین بروی آنان سرازیر می شد » (۱۴) قرآن در مورد تورات و انجیل
همگرایانه تر و همدلانه تر سخن گفته و می فرماید : « ای پیامبر به اهل کتاب (
یهودیان و مسیحیان و… ) بگو شما پاداشی در نزد خداوند ندارید مگر اینکه تورات و
انجیل را بپادارید » (۱۵) قرآن بر اساس نقطه اشتراک خداپرستی آنها را به وحدت فرا می خواند
بنابراین سؤال این است چگونه فقها و مراجعی به خود اجازه می دهند اهل کتاب را کافر
بدانند و تغییر از یک شریعت به شریعت دیگر را که پوسته ی دین است موجب اعدام و حبس
ابد می دانند؟!! اما حقیقت دین را که ایمان به خدا ، ایمان به معاد و عمل صالح است
نادیده می گیرند؟ حقیقتاً باید پرسید آیا با نگاه فقیهانه و شریعتمدارانه در دنیای
امروز می توان از حریم دین و حقانیت آن دفاع کرد یا با نگاه عارفانه و حقیقت
مدارانه ؟!!! آیا حکم ارتداد جز عمده کردن شریعت و به حاشیه راندن حقیقت دین است؟
مگر نه این است که حقیقت همه ی ادیان یکی است پس چرا به خاطر تغییر شریعت باید از
کسی سلب حیات نمود؟ آرزوی من این است که مراجع محترم تقلید ، روحانیون و قضاتی که
حکم ارتداد و مجازات آنرا صادر می کنند پاسخی شایسته و مبتنی بر استدلال و عقلانیت
و اخلاق به این سؤالات بدهند. در غیر این صورت دیگران حق دارند به ما بگویند که
آنها نمی توانند دفاع منطقی از اعتقاداتشان بنمایند و پارگی منطقشان را به سوزن
قدرت رفو می نمایند.
دلیل دوازدهم : دین به دنبال تحول درونی انسانها و ساختن انسانهایی
متخلّق به اخلاق الهی و برپا نمودن جامعه ای اخلاقی است. دین می خواهد انسانها
صادق ، آزاده ، پاک ، مخلص ، مستقل ، عزیز و با کرامت و ارجمند باشند و بصیرانه و
خردمندانه زندگی کنند. غایت دین وصال انسان به مبدأ متعال و قرب به حقیقت وجود
است. دین می خواهد انسانها به رضایت درونی برسند بنابراین از راه امید ، شادی و
آرامش برای تحقق این مهم راهکار ارائه داده است. درحالیکه اجبار و تهدید به حبس
ابد و مرگ ، عامل رشد فرمالیسم دینی ، رشد ریاکاری، دورویی ، تملّق و چاپلوسی ،
چندلایه وچند شخصیتی شدن انسانها ، رواج کلبی مسلکی ، انسانهای قالبی و قلّابی و
ضعیف و زبون می شود که مغایر با روح توحید و خداپرستی است. جامعه خدا و پیامبرپسند
جامعه ای است که مردم از آگاهی ، عزّت ، کرامت، آزادی و عدالت و استقلال هویّتی
برخوردار باشند و جرأت و جسارت نقد و اعتراض در وجودشان موج بزند. جامعه مطیع ،
زبون و مقلّد و تحقیر شده و برده اربابان قدرت و ثروت و متولیان دین ، جامعه ی پیامبرپسند
و خداپسند نیست بلکه جامعه فرعون پسند است به همین دلیل قرآن می فرماید : «
فَاستَخَفّ َ قَومَهُ فَاَطاعوهُ انّهم کانوا قوماً فاسقین » ( سوره زخرف آیه ۵۴ ) جامعه فرعونی جامعه تحقیرشده و بی هویت و در نتیجه مطیع و فرمانبر
بی چون و چرای صاحبان قدرت است و قرآن چنین جامعه ای را فاسق می داند جامعه صالح ،
جامعه آزاد ، رشید ، آگاه ، منتقد قدرت ، پرسشگر و صاحب جرأت و شجاعت در طرح
اندیشه و عمل به باورهای خود است. بنابراین انبیاء و خدای انبیاء بیش و پیش از
آنکه با زبان و ظاهر مردم کار داشته باشند با جان و روح و دل آنها کار دارند و در
دل انسانها راهی برای اجبار و تهدید وجود ندارد و این تجربه تاریخی بشر است که
آئینها و ایدئولوژیهای تحمیلی و حاکمیت هزارساله اربابان کلیسا در قرون وسطی
تولیدش انسانهای بی هویّت ، بی شخصیت و حقیر بوده که نقطه مقابل آموزه های
پیامبران و ادیان توحیدی است. جامعه تحقیر شده ، مرعوب و استبدادی و مطیع و
فرمانبر اربابان قدرت ، به صراحت قرآن « جامعه فاسق » است. جامعه هایی که رهبران و
سیاستمدارانشان را « خدایگان » نمایند و برای آنها مقام « کبریایی » قائل شوند ،
خداپسند نیستند. جامعه ای که مردمش از ترس حکومتگران حقیرانه و زبونانه و ذلیلانه
زندگی کنند « جامعه پیامبرپسند » نیست. مگر نه این است که انبیاء رسالتشان رهایی
مردم از غل و زنجیرها و روابط و مناسبات ظالمانه و رهایی از عبودیت بندگان قدرت بر
بندگی خدا بود؟
چون به آزادی نبوت هادی
است
مؤمنان را زانبیاء آزادی است
با صدای بلند فریاد می کنم که نهال ایمان ، تنها و تنها در جامعه
های آزاد ، دموکراتیک و در پرتو ساختارهای سیاسی مستقل از نهاد دیانت رشد می کند و
به بار می نشیند و در جوامع استبدادزده و نظامهای استبدادی و مبتنی بر تهدید و
ارعاب ، نظامهای ایدئولوژیک، دگماتیک، آئینی و دارای مذاهب رسمی، نهال ایمان می
پژمرد و بازار دین از رونق می افتد و گریز از دین که در جوامع آزاد و دموکراتیک
استثناء است در جوامع غیردموکراتیک به قاعده تبدیل می شود و دینداری حقیقی استثناء
بر قاعده می گردد و این تجربه ی مکرّر تاریخ بشر است. امید که همه ی ما از این
تجربه درسها بیاموزیم و آزموده ها را چندباره نیازماییم که رسم خردمندی اینچنین
نیست.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و
خواه ملال
منابع و مآخذ :
۱- بسته نگار محمد ، حقوق بشر از منظر اندیشمندان ، مقاله ارتداد از
آیت الله سید محمد جواد غروی ص ۷۵۴
۲- سوره مائده آیه۶۴
۳- مآخذ شماره یک صص ۷۵۵ تا ۷۵۷
۴- ماهنامه آفتاب ، شماره بیست و سوم اسفند ماه ۱۳۸۱ ، ص ۶۱
۵- سوره مائده آیه ۳۲
۶- نهج البلاغه ، نامه ۵۳
۷- سوره حجرات آیه ۱۲
۸- سوره نجم آیه ۲۸
۹- مقاله انسان ، ادیان ارتداد ، فاضل میبدی ، ماهنامه آفتاب ، شماره ۲۳ اسفند
۸۲ و نیز
مقاله مهم « آزادی عقیده و مذهب » در همین شماره ماهنامه آفتاب از دکتر محسن کدیور
، گفتگو با حجت الاسلام محمدعلی ایازی در مورد آزادی وارتداد در قرآن دو
ماهنامه چشم انداز ایران ، شماره ۱۸ بهمن و اسفند ۸۱ ،
کتاب فقه استدلالی آیت الله سید محمد جواد غروی مبحث ارتداد و نیز مصاحبه از حجت
الاسلام دکتر محسن کدیور پیرامون حقوق بشر و روشنفکری دینی در شماره های ۲۷ و ۲۸
ماهنامه آفتاب، تیر و مرداد ۸۲
۱۰- منبع شماره یک صفحه ۷۵۶
۱۱- منبع پیشین صفحه ۷۶۳
۱۲- المیزان العربی جلد ۱۰ ص ۲۰۷
۱۳- نهج البلاغه فیض الاسلام ، نامه ۵۳ به
مالک اشتر، فراز ۸۰ ، صفحات ۱۰۲۹ تا ۱۰۳۰
۱۴- سوره مائده آیه ۶۶
۱۵- سوره مائده آیه ۶۸
http://melimazhabi.com/?andishe