Translate

Friday, October 25, 2013

عهدنامه گلستان و جدایی مناطق قفقاز از ایران ۲۰۰ ساله شد

۲۴ اکتبرِ ۲۰۱۳ درست دويست سال از امضای عهدنامه گلستان می‌گذرد. عهدنامه‌ای که در زمان فتحعلي شاه قاجار ميان ايران و روسيه تزاری امضا شد و به موجب آن مناطق دربند، باکو، شيروان، قره‌باغ و قسمتی از تالش به روسيه منظم شد و دولت ايران از کليه دعاوی خود بر گرجستان و داغستان و ابخازی صرفنظر کرد.

عهدنامه گلستان:
زمان: ۲۴ اکتبر سال ۱۸۱۳ ميلادی
مکان: قريه گلستان واقع در کرانه رود سيوا در قره‌باغ.
امضاکنندگان:
ميرزا ابوالحسن خان شيرازی به نمايندگی از دولت ايران
ليوتنان ژنرال نيکلايی فئودوروويچ رتیش چف Ritishev، فرمانده نيروهای قفقاز به نمايندگی از دولت روسيه

به موجب اين معاهده، مناطق قره‌باغ، گنجه، شکی، شيروان، قوبه، دربند، باکو، هر جا از ولايات تالش که بالفعل در تصرف روسيه بود، داغستان و گرجستان از ايران جدا می‌شوند و به روسيه تزاری منضم می‌گردند. همچنین دولت ايران از کليه دعاوی خود بر گرجستان و داغستان و ابخازی صرفنظر می‌کند. مقرر می‌شود که احدی از دولت‌های ديگر، به جز دولت روس، کشتی‌های جنگی در دريای خزر نداشته باشند. در مقابل، روسيه تنها تعهد می‌کند که هرگاه وليعهد ايران محتاج به کمک و امدادی از دولت روسيه باشد مضايقه ننمايد. متن اين عهدنامه توسط سر گور اوزلی ديپلمات انگليسی مقيم ايران تنظيم شده بود که نفوذ فراوانی در دربار ايران داشت و ميانجی امضای اين عهدنامه هم بود.

شرایط منطقه و اوضاع و احوال ايران و روسيه و جهان در آستانه جنگ‌های ايران و روس
دوران سلطنت فتحعلی شاه قاجار مصادف است با چند شاخصه مهم که در سرنوشت ايران بسيار موثر بود. تسلط استعماری انگلستان بر هندوستان و نگرانی آن از عبور نيروهای خارجی از خاک ايران برای دست‌اندازی به هندوستان، عزم جزم الکساندر اول، تزار روسيه، برای گسترش سرزمينی، توسعه‌طلبی ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه و جنگ‌های او با انگلستان و روسيه.
حسين آرين، کارشناس نظامی و تاريخ قفقاز درباره وضعيت آن زمان چنین می‌گوید. در آن دوران وضعيت اروپا به نحوی بود که بيشتر کشورها از جمله بريتانيا و روسيه حواس‌شان متوجه تهديدهای ناپلئون بود و در عين حال انگليسی‌ها به هيچ وجه مايل نبودند که چه روسیه و چه فرانسه بتواند از خاک ايران استفاده کند و خودشان را نزديک کنند يا بروند به طرف هندوستان. بنابر اين رقابت‌هايی در اين منطقه در رابطه با ايران وجود داشت. به همين جهت هيات‌هايی روانه می‌کردند به کشورهای مختلف.
برای نمونه ژنرال ماتیو گاردان، در اجرای مفاد عهدنامه فين‌کن‌‌اشتاين، به ایران آمد تا به ايران کمک کند و اين باعث نگرانی انگليسی‌ها می‌شد. انگليسی‌ها کوشش داشتند که دست فرانسوی‌ها را کوتاه کنند. همين‌طور انگليسی‌ها نگران روسيه بودند در حالی که روسيه داشت با عثمانی‌ها می‌جنگيد. ايران هم در زمان فتحعلی شاه در شرايط و وضعيت مطلوبی نبود و در اين بحبوحه، روسيه در حال گسترش نفوذ خود به طرف منطقه قفقاز بود که بعضی از مناطق قفقاز خواستار خودمختاری و استقلال بودند. در اين شرايط بود که جنگ بين ايران و روسيه درگرفت و به مدت تقريبن ده سال ادامه داشت که نهايتا به عهدنامه گلستان منتهی شد.

توسعه طلبی و سياست استعماری روسيه، یکی ديگر از عوامل بروز جنگ‌های ايران و روس بود. تورج اتابکی استاد دانشگاه در هلند و کارشناس امور قفقاز در این زمینه چنین می‌گوید. آنچه که زمينه ساز جنگ‌های ايران و روس بود عمدتاً اين سياست استعماری روسيه به عنوان يک قدرت نوظهور بوده در منطقه و تقريبا ۳۰۰ سال طول کشيد برای روس‌ها، وقتی که غازان را فتح کردند که امروزه پايتخت جمهوری تاتارستان در جمهوری فدراتيو روسيه است. از آن به بعد تقريبن ۳۰۰ سال برای روسها به درازا کشيد تا توانستند به اين آرزويی که داشتند يعنی آمدن به جنوب و مآلاً رسيدن به آب‌های گرم خليج فارس، اقيانوس هند، گام به گام تلاش کردند که جامه عمل بپوشانند. ضرب‌المثلی در زبان روسی هست که می‌گويد خرس قطبی می‌خواهد در آب‌های گرم خليج فارس شنا کند. خب. بنابراين در اين ترديد نيست که سياست استعماری و توسعه‌ طلبانه روس بود که آغازگر اين جنگ بوده و تهديدی که کرده نخست به جدا کردن گرجستان از ايران و بعد آغاز جنگ و سرانجام امضای معاهده گلستان.
اجازه بدهيد نکته­ای بگويم؛ چون انصاف نيست اگر فقط به اين جنبه­ی ،البته بسيار مهم، اشاره کنيم ولی به جنبه­های ديگر نپردازيم و کژرفتاری بنيانگذار سلسله قاجار يعنی آقامحمدخان قاجار را ناديده بگیریم. اين شخص هر چند که تلاش کرد آن پراکندگی که پس از پايان دوران صفويه نصيب ايران شده بود و نه افشار و نه زند نتوانستند آن قلمرو جغرافيايی که ما در زمان صفويه داشتيم را احيا کنند، او اين کار را کرد، ولی مردم بهای بسيار زيادی برای اين رفتار ايشان پرداختند. از جمله مثلن کشتاری که در شمال قفقاز به ويژه در گرجستان و به ويژه در تفليس کرد. اين شايد سبب شد که مهر بسياری از مسيحيان قفقاز از دولت ايران به گونه‌ای بريده شود.
به هر صورت می‌خواهم بگويم اين هم عاملی بود که زمينه ساز اين شد که حاکمان قفقاز به ويژه آن مناطقی که مسيحی نشين بودند زياد رغبتی به قرار گرفتن زير سايه امپراتوری ايران نداشتند. و از اين دل‌شکستگی، روس‌ها استفاده کردند و با حاکمان گرجستان تماس گرفتند و به آنها پيشنهاد کردند بيايند زير حمايت امپراتوری روسيه و آنجا امن‌تر خواهد برای آنها. چون اينها مسيحی هستند و ارتدوکس و گرجی‌ها هم ارتدوکس هستند و بنابراين حرف همديگر را بهتر می‌فهمند.

آن گونه که حسین آرین می‌گوید، رقابت ميان ايران و روسيه برای تسلط بر گرجستان، نطفه اصلی اين جنگ‌ها بود. در واقع نقطه اصلی اين جنگ را ما بايد در گرجستان بدانم. آقامحمدخان قاجار در سال ۱۷۹۵ با يک سپاه ۵۰ هزار نفری به قفقاز جنوبی می­رود و از آنجا به گرجستان حمله می‌‌کند. علت اين بوده که هراکليوس حاکم گرجستان از انجام آنچه آقامحمدخان قاجار از او می­خواسته، از جمله پرداخت تمام خراج‌های سال‌های گذشته و معذرت‌خواهی، خودداری کرده و گفته بود که من به کاترين دوم ملکه روسيه پاسخگو هستم. در نهايت آقامحمدخان قاجار حاکم گرجستان را شکست داد و خونريزی شديد و بی‌سابقه‌ای در آنجا به پا کرد. بعد از آقامحمدخان قاجار، گرجستان دوباره به طرف روسيه متمایل شد و در واقع خودش را تحت‌الحمايه روسيه قرار داد و در همين اوان روس‌ها به ترتيب شهرهای مختلف قفقاز جنوبی را که جزو قلمرو ايران محسوب می‌شد، يکی پس از ديگری می‌گيرند. از جمله شهر گنجه را که به رغم دلاوری‌های جواد خان قاجار، روس‌ها و ژنرال پاول سيسيانوف Pavel Tsitsianov گنجه را می‌گيرد. در تمام اين مدت هدف ايران اين بود که کنترل خودش را بر روی اين منطقه اعمال کند و به هيچ وجه مايل نبود که از گرجستان و ديگر شهرها بگذرد. به همين جهت جنگ بين ايران و روسيه شروع شد و در يک زمان ده ساله ادامه داشت.
تورج اتابکی سستی رابطه ميان پايتخت و حواشی دوردست تر مرزی در ايران را از ديگر عوامل موثر در جنگ‌های ايران و روس می‌داند و چنین می­گوید. ما وقتی که به اتقافات قرن ۱۹ می‌پردازيم و به حدود و ثغور ايران آن روز می‌پردازيم بايد در نظر داشته باشيم که مرزهای ايران مرزهای نوعی الاستيک بوده يعنی مرزهايی بوده که کمی انبساط و انقباض پيدا می‌کرده و این قلمرو جغرافیایی گسترده یا کوچکتر می‌شده است. از زمان صفويه به اين طرف چند جا به جایی پایتخت داشتیم. تبريز، قزوين، اصفهان، مشهد، شيراز، تهران. و اين جابجايی پايتخت‌ها نوعی رابطه مرکز و پيرامون را دستخوش تغيير می‌کند.
اما وقتی نگاه می‌کنيم به دوران قاجار قرن ۱۹ ميلادی و به دوران فتحعلی‌شاه پايتختی داريم و خاناتی داريم که يک کمی دورتر هستند. مثل خانات قفقاز. اين خانات قفقاز در حقيقت بسته به قدرت دولت مرکزی ايران ميثاق خودشان را با اين دولت يا دولت‌های ديگر می‌توانند شکل بدهند. مثلا اگر بگويم يک خانات گنجه داريم. خانات گنجه گاه اگر دولت مرکزی ايران قدرتمند باشد ماليات را به دولت مرکزی ايران می‌دهد و خودش را تابع دولت مرکزی ايران می‌داند و به محض اينکه دولت مرکزی سست‌تر می‌شود خودش را با دولت مقتدر ديگری مثلن عثمانی همسو می‌کند.
اشغال ناگهانی شهرهای شمال قفقاز بوسيله ارتش روسيه در سال ۱۸۰۳ سرآغاز جنگ‌های ايران و روس شد. فتحعلي شاه ناچار تن به جنگی تمام عيار داد و فرماندهی نيروهای مدافع را به عباس ميرزا نايب السلطنه واگذار کرد. آيا اين جنگ‌ها برای دولت ايران قابل اجتناب بود؟
تورج اتابکی: من گمان می‌کنم در توسعه طلبی روسيه نبايد ترديد کرد. امپراتوری روسيه قرار را بر اين گذاشته بود که به جنوب برسد و با امپراتوری انگليس که هند را گرفته بود، همچشمی داشت. بنابراين جنگ اول ايران و روس به گونه‌ای اجتناب ناپذير می‌آمد. به خاطر اينکه [ایران] هر کاری می خواست بکند آنها [روسیه] تصميم خود را گرفته بود. فتحعلی شاه قاجار در مقابل فشارهای انگلستان و روسيه به فرانسه متوسل شد. ناپلئون هم با هدف ايجاد جبهه‌ای در مقابل روسيه و همچنين تهديد هندوستان، مستعمره انگلستان، به درخواست فتحعلي شاه پاسخ مثبت داد. عهدنامه فين‌کن‌اشتاين در ۴ مه ۱۸۰۷ بين ايران و فرانسه امضا شد. به موجب اين عهدنامه، ناپلئون تعلق گرجستان به ايران را پذيرفت و برای آموزش و کمک نظامی به ايران ژنرال کلود ماتيو گاردان را به عنوان وزير مختار به ايران فرستاد.
در آن زمان تغيير اتحادها ميان کشورهای اروپايی سياستی رايج بود. مرکب عهدنامه فين‌کن‌اشتاين خشک نشده بود که با شکست سخت روسيه در جنگ فريدلاند از ارتش ناپلئون، تزار الکساندر اول تقاضای متارکه جنگ کرد ودر پی آن معاهده محرمانه تيلسيت در ژوئيه ۱۸۰۷ ميان فرانسه و روسيه امضاء شد و دو کشور از دو دشمن سرسخت به دوست و متحد تبديل شدند و ايران که با اغوای فرانسه خود را برای مقابله با روسيه آماده می‌کرد در سخت‌ترين موقع به حال خود رها شد. ارتش تزار که از جبهه اروپا آزاد شده بود به جبهه قفقاز اعزام شد تا جنگ را با شدت هرچه تمامتر عليه ايران و عثمانی ادامه دهد.
آگاهی زمامداران وقت ايران از اين رويدادهای بين‌المللی، و بازی‌های پيچيده ديپلماتيک ميان قدرت‌های اروپايی تا چه حد بود؟
حسين آرين:
به طور کلی در عالم بی‌خبری به سر می‌بردند و اگر اطلاعاتی داشتند، اطلاعاتی بود که از سفير انگلستان در ايران می‌گرفتند يا اينکه ژنرال گاردان وقتی به ايران آمد در رابطه با مسائل و رويدادها و تحولات در اروپا اطلاعاتی در اختیار اینها میگذاشت و همين‌طور سفير روسيه. اطلاعات ديپلماسی ايران در آن موقع ضعيف بود و اطلاعات‌شان اطلاعات مستقيم نبود و از طريق اين افراد بود.

تورج اتابکی: ضمن تأکید بر سطح پایين آگاهی  زمامداران ايران از بازی‌های ديپلماتيک دنیای ساست آن روزهای باید گفت که فتحعلی‌شاه بيش از آنچه لازم بود و درست بود به پيمان خودش با فرانسه تکيه کرد. ما آن موقع جنگ‌های گوناگونی داشتيم. يعنی قرن هفدهم، هجدهم سرشار از  جنگ‌های بين قدرت‌های اروپايی، يک روز فرانسه و روس متحد می‌شوند عليه انگليس و يک روز انگليس و روس متحد می‌شوند عليه فرانسه. بنابراين يک ديپلماسی خيلی هوشيار می‌داند که اين هيچ کدام از اين ميثاق‌ها ميثاق‌های پايايی نيست و به سادگی می‌تواند کنار گذاشته شود. حاکمان و سیاستمداران اروپايی‌ به خاطر اين تجربه­ها می‌دانستند که نبايد بيش از حد روی اين ميثاق‌ها تکيه کرد و به اينها اعتنا کرد و اينها می‌توانند گذرا باشند و قابل تکيه نباشند. اما قاجار اين کار را نکرد و شايد به خاطر اين که سطح پايين درک‌شان از روابط بين‌الملل بود که هوشياری کمتری نشان دادند در اين پيچيدگی روابط بين‌المللی که ما در قرن ۱۹ شاهدش بوديم. دربار ايران نااميد از فرانسه برای مقابله با روسيه، اين بار به انگلستان روی آورد. انگلستان هم از فرصت سود جست و بلافاصله پس از خروج ژنرال گاردان از ايران، سرهارفورد جونز بريجز سرکنسول سابق انگلستان در بغداد را با هدايای گرانبها بعنوان وزيرمختار به دربار فتحعلي شاه فرستاد و عهدنامه‌ای که به عهدنامه "مجمل" معروف است ميان دو کشور امضا شد و در پی آن فتحعلي شاه برای تکميل اين عهدنامه، ميرزا ابوالحسن خان شيرازی را به انگلستان فرستاد.
ميرزا ابوالحسن شيرازی همراه با جيمز موريه روانه دربار انگلستان می‌شود. سفرنامه ميرزا ابوالحسن شيرازی گويای ميزان آگاهی او از وضعيت اروپاست. اين سفرنامه به کوشش حسن مرسل وند در تهران چاپ شده و ميرزا ابوالحسن شيرازی در اين سفرنامه از جمله چنین می‌نويسد. حقيقت احوال اروپا را از مستر موريه پرسيدم. موريه نام کشورهای اروپا و پايتخت آنها را برای ميرزا ابوالحسن خان شرح می‌دهد و شمه‌ای از وضعیت کشور فرانسه و ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه را برای وی بيان می‌کند. اينها همه باعث حيرت ميرزا ابوالحسن خان می‌شود. او که بناپارت را پنه­پاتی می‌گفته، چنین نقل کرده که "از اين داستان حيرت بر حيرتم افزود که بی‌قدریِ دنيای دنی در نزد جناب باری عَزَ اسمُه به مرتبه‌ايست که ممالک مذکوره را به همچنين نانجيبی بازگذاشت و او را برهمه سلاطين فرنگ برتری داده است."
در اين ميان دوستی بين ناپلئون و الکساندر اول به پايان رسيد و دوباره روسيه با فرانسه وارد جنگ شد و لذا مايل بود هرچه زودتر به جنگ در قفقاز خاتمه دهد و نيروهايش را به جبهه جنگ با فرانسه ببرد، لذا به ايران پيشنهاد صلح کرد. ايران اين پيشنهاد ها را نپذيرفت.
در ژوئيه سال ۱۸۱۲ قرارداد اتحادی ميان روسيه و انگلستان در مقابل ناپلئون منعقد می‌شود و پيرو آن، افسران انگليسی که در خدمت ارتش ايران بودند پست‌های خود را ترک کردند و دولت ايران که با اتکا به اتحاد خود با اروپاييان دوباره فريب خورده بود در مقابل دشمن نيرومند تنها ماند.
حسين آرين دلايل عدم پذيرش صلح از جانب ايران را چنين شرح می دهد. در بعضی از منابع می‌بينيم که به کرات گفته‌اند که روس‌ها خواهان صلح بودند. بله. روس‌ها چندين بار از ايران خواستند که عهدنامه متارکه امضا کنند و صلح کنند. ولی پيش شرط روس‌ها اين بود آن مناطقی را که تحت اختيارشان هست در اختيارشان باشد و در  عين حال به ايران اجازه بدهند که قوای روس از خاک ايران عبور کنند و به عثمانی حمله کنند و ايران به هيچ وجه اينها را نمی‌پذيرفت و می‌خواست تمام سرزمين‌هايی را که قبلن در قلمرو خودش بود به ایران برگردانده شود ولی روس‌ها مايل نبودند. بنابراين جنگ ادامه پيدا کرد.
پس از جنگ‌های مختلف در رابطه با ايروان، جنگ اوچمیازين و جنگ‌های ديگر آخرش منتهی می‌شود به جنگ اصلاندوز که سپاه ايران به رغم مقاومت شديدی که از خودشان نشان دادند از روس‌ها شکست می‌خورند و متلاشی می‌شوند و عباس ميرزا تمام سلاح، مهمات و تجهيزات خود را از دست می‌دهد و کار به انعقاد عهدنامه گلستان منجر می‌شود. عهدنامه گلستان باعث می‌شود که ايران تمام آن شهرها را از دست بدهد. يکی از مواد آن قرارداد محرومیت ایران از حق کشتيرانی در دريای خزر بوده است. اساسن عهدنامه‌ای مبهم بوده و مرزها به هيچ وجه به طور دقيق مشخص نشده بود. پيش‌نويس عهدنامه را سفير انگليس سر گور اوزلی تهيه کرده بود، در واقع واسطه و همه کاره او بوده است. ديگر اين که دست روس‌ها در قرارداد باز می‌ماند تا در آينده هر طور که دلشان بخواهد عهدنامه را تفسير و تعبير کنند و دوباره دست‌اندازی‌ها را شروع کنند. در عين حال اين عهدنامه فرصتی بود برای روس‌ها که خيال‌شان از جانب ايران در قفقاز تا اندازه‌ای راحت شود و قوای خودشان را به طرف ناپلئون و جنگ با او متوجه کنند چون شرايط روس‌ها به هيچ وجه مناسب نبود و آنها در عين حال به این فکر بودند که در اتحاد با ديگر کشورهای اروپايی از جمله انگليس بتوانند ناپلئون را شکست
دهند که بالاخره دو سال بعد از عهدنامه گلستان در سال ۱۸۱۵ به اين هدف رسیدند.
مذاکرات صلح ميان ايران و روسيه در قريه گلستان تشکيل شد، ميرزا ابوالحسن خان شيرازی اين بار نماينده دولت ايران در اين مذاکرات بود. پس از مذاکرات مفصل سرانجام عهدنامه گلستان در تاريخ ۲۴ اکتبر ۱۸۱۳ (يا ۱۲ اکتبر به تاريخ ژولينی رایج در روسيه) امضا شد.
اين عهدنامه چه عواقبی برای ايران داشت؟
حسين آرين: ضربه سنگينی از نظر روانی به ايران و همين‌طور به دربار زد. گرچه تلفات سربازان ايرانی مشخص نشده ولی به احتمال قوی بسيار زياد بوده است. خسارات شديد به مناطق جنگی وارد شد. نقصان مالياتی در اين منطقه ايجاد شد. درآمد عباس ميرزا کم شد. به ويژه در رابطه با آذربايجان. برای اين که در ایران در آن زمان دو خزانه بوده. يک خزانه عباس ميرزا بود و يک خزانه فتحعلی‌شاه بود در تهران. دارایی عباس ميرزا از آذربايجان و بيشتر مناطق قفقاز جنوبی تامين می‌شد. اين باعث شد که مشکلات مالی برای فتحعلی‌شاه و همين‌طور برای عباس ميرزا به وجود بيايد و خزانه‌شان خالی شد. در عين حال از اين وضعيتی که در ايران به وجود آمده بود روسای عشاير که منتظر فرصت بودند استفاده کردند و پس از شکست اصلاندوز دست به شورش زدند. برای نمونه ترکمن‌ها و روسای ايلات خراسان دست به ياغی‌گری زدند. اينها مسايل بسيار عمده‌ای بود که برای ايران به وجود آمد و علاوه بر آنچه که گفتم ضربه روحی از دست دادن اين شهرها. بعضی از منابع می‌گويند که اين شهرها و اين مناطق اصلن مال ايران نبود و ادعای ايران به هيچ وجه قابل توجيه نيست. خوب اگر اينها مال ايران نبود، چرا روسيه آمده بود با ايران می‌جنگيد.

عهدنامه گلستان قراردادی بدون انسجام و مبهم بود. خطوط مرزی به طور دقيق مشخص نشده بود و اين ابهامات زمينه‌ساز دور بعدی جنگ‌های ايران و روس و انعقاد عهدنامه ترکمانچای در فوريه ۱۸۲۸ شد. پيامدهای عهدنامه گلستان را تورج اتابکی چنين شرح می‌دهد.
پيامدهای عهدنامه گلستان اين بود که اين سرزمين‌ها از ايران جدا شده بودند. بسياری از اين مردم نمی‌خواستند زير يوغ استعمار روس باشند. اينها دل در گرو ايران داشتند. اينها کسانی بودند از نظر آيين با ايرانی‌ها نزديک‌تر بودند. فرهنگ‌شان نزديکتر بود. نمی‌پذيرفتند. بسياری از گروه‌های مسلمان که در اين منطقه بودند نامه می‌نوشتند. شکواييه می‌نوشتند. و تقاضا می‌کردند که دولت ايران به دادخواهی برخيزد و اين سرزمين‌ها را از روسيه بگيرد. اما دولتيان ايران می‌دانستند که دولت ايران اين توانایی را ندارد که وارد جنگ دومی شود. از طرف ديگر فشار بی‌امان روحانيت ايران فضای ديگری را برای اين دولتيان باقی نگذاشت. آنچه که با صدور فتاوی اشاره داشتند به جهاد عليه کفار و گرفتن سرزمين‌های اسلام از دست کفار و از اين دست . . . چنان صحنه را برای دولتمردان ايران در آن زمان تنگ کرده بود که دیگر راه گريزی ديگر برای دولت باقی نگذاشته بود و نمی‌دانستند چگونه در برابر اين فشارها مقاومت کنند. به همين خاطر جنگ دوم ایران و روس می­توانست صورت نگيرد و فاجعه دومی به وجود نيايد. به موجب عهدنامه ترکمانچای ايالات ديگری نيز از ايران جدا و به روسيه واگذار گردید و ايالات نخجوان، ايروان، تالش، و چند منطقه ديگر و سرحد دو کشور رود ارس تعيين شد.
جمعه ۳ آبان ۱۳۹۲ تهران ۰۹:۱۹ - ۲۵ اکتبر ۲۰۱۳