فشار ایالات متحد آمریکا و کشورهای اروپایی در زیر تحریمهای سنگین اقتصادی و سیاسی بر حکومت اسلامی ایران، به گونه ای قابل لمس و هویدا، کمر حاکمیّت را شکسته و عرصه را از هر لحاظ بر زمامداران متعصب شیعه تنگ کرده است. مشکل به گونه و در حدی است که حضرت رهبر خودخواه و به ظاهر قلدر اسلامی شیعه را در ایران به عقب نشینی مجبور کرده است. همچنین سخت زیستی ایرانیان و تنگناهای موجود در مسیر زندگی ملت در سایه تحریمهای شدید جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا، گونه ای تغییر در ذهنیّت رهبر را فراهم آورده و ریشه گرفتن هراس از خیزش مردم را به او تفهیم کرده است.
این همان آسید علی است که بارها -بویژه در زمان ریاست جمهوری خاتمی- گفت و می گفت: «... هرکس از گفتگو با آمریکا سخن بگوید، ساده لوح و نادان و خائن است ...» اما اکنون مطابق آنچه روزنامه های تهران در تاریخ 18 سپتامبر نوشته اند، چنین می گوید.
«... معتقد به نرمش قهرمانانه در دیپلماسی هستم... نرمش قهرمانانه در مواقعی خوب و لازم است ...» و نیز گفته است: «... ضرورتی ندارد سپاه در عرصه سیاسی فعالیّت کند...»
بیان این سخن و نظر، درست یعنی عقب نشینی خامنه ای از مواضع پیشین و گزینش رویکردی نو همراه اعتدال و گرچه فاقد اعتماد؛ هرچند از روی ترس و ناچاری باشد. بنابراین چنین تصمیمی همان خوردن جام زهری است که خمینی در پذیرش آتش بس جنگ ایران و عراق به آن اعتراف کرد. و اکنون خامنه ای آن را سر می کشد.
خامنه ای در سخنرانی در برابر سران سپاه پاسداران که پشتیبان بی چون و چرای ولایتند، به عیان گفته است که خواهان نرمش در مواضع حکومت اسلامی در عرصه بین المللی است؛ و می خواهد از راههای دیپلماسی با زورمندان جهان و قدرتمندانی که با فشار تحریمهایشان گلوی اقتصاد ایران را چنان فشرده اند که دارد به خفگی منتهی می شود، به گفتگو بنشیند.
فشار تحریمهای اقتصادی که رییس جمهوری پیشین ابله و نیمچه خُلشان احمدی نژاد به مدت هشت سال آنها را ورق پاره های بی ارزش می خواند، به مقیاسی رسیده و نمود کرده است که خاص و عام درد را حس کرده و فلاکت را آزموده اند. نبود کالا و مواد غذایی؛ گرانی سرسام آوری که هر لحظه برمیزان و دامنه اش افزوده می شود؛ دزدی و ارتشایی که بدبختانه از روی ناچاری و نیاز، همگانی شده است و بدنۀ تمام ادارات و مؤسسات دولتی و خصوصی را آلوده است؛ نا امنی در حدی که روزانه چندین دعوای معمولی را به قتل منتهی می کند، همه از کشور و جامعه، تصویری به دست می دهد که زندگانی و زیستن را از حال عادی بیرون برده و آن را به هیولایی تبدیل کرده که رهبر خودپسند را نیز به هراس افکنده است...
کشور ایران تنها جایی است که بازاریانش می خواهند بازار کساد باشد و کسبهبازار و صاحبان کالا تمایلی به فروش اجناس خود ندارند؛ و در مقابلِ مشتری به اکراه دست به سوی کالای درون مغازه برای ارائه می برند. زیرا می دانند اگر جنس را بفروشند، جانشین آن را باید به بهای فزون تری تهیه کنند؛ و اگر در مغازه بماند هر روز درسد بزرگی به قیمتش افزوده خواهد شد.
بدیهی است حضرت رهبر که زمانی با دستمزد روضه خوانی گذران و امرار معاش می کرد، بیش از سی و چهار سال است در نعمت می زید؛ و بیست و اندی سال است در قصر شاهی نشسته و چونان سلاطین مستبد، شاهانه زندگی می کند؛ و ضمن اینکه جایگاهش شبیه صندوقهای پولادی نسوز است، از خرید و فروش بازار و بهای ملزومات زندگی نیز آگاه نیست. او سالهاست نمی داند گرانی یعنی چه و فشار معاش چگونه است؛ و به همین منوال بی نوایی را نیز فراموش کرده است. اما درهمین مدت قدرتنماییِ حضرتش، مردم ایران هر روز بیشتر از پیش با نکبت فقر و ناداری رو در رو بوده و به ناچار به آن خو و عادت کرده اند. حتا یارانه ماهانه 45 هزار تومان به هر فرد نیز نتوانست گرهی از کار فروبستۀ مردمان شهر نشین بگشاید. این در حالی است که طبق ادّعای دولتیان، هم اکنون پولی برای پرداختش وجود ندارد.
حضرت رهبر همواره خطابش به مردم ایران بی بها انگاشتن تحریمها و بی اثر بودن فشارهای اقتصادی و سیاسی کشورهای غربی بود و نابخردانه همانند رییس جمهوری نابخردش، اعمال فشار ابرقدرتها را به بازی می گرفت و به زعم خود، مردم را نیز وادار می کرد که از آن همه زیان ملموس و محسوس نهراسند. این آخوند خودخواه و مستبد، بیست و اندی سال است در مقام رهبر یک کشور وسیع و نسبتاً پر جمعیّت، قدرتهای بزرگ جهان را به سخره می گیرد و بر این باور و ادعا بود که امامان شیعه و به ویژه امام گم و گورش (امام دوازدهم)، پشتیبان کشور و مردم شیعۀ ایران است و هیچ قدرتی توان مبارزه با چنین مجموعه ای را ندارد. رهبر معظم و خودشیفته، هر بار و به هر علت و دلیل زبان به سخن می گشود، نیشی و خنجری به دشمن خودساخته می زد و سپس با وقاحت، عاقبت کار و بار دشمن را ذلالت اعلام می کرد و خود را پیروز میدان جلوه می داد. او بارها کسانی را که به طریقی گشودن باب مذاکره با آمریکا را مطرح کرده بودند، ساده لوح و فریب خورده معرفی کرد و هیچ ابایی از مقام و منزلت طرف نیز نداشت.
اما اکنون وضع آشفتۀ درون کشور از یک سو؛ و حالت فشار و هراسی که به علت تسلیحات شیمیایی به کشور همپیمانش سوریه وارد شده و دور از انتظار نیست که دامن ایران را نیز بگیرد، از دیگر سو، حضرت رهبر را سر عقل آورده و به نظر می رسد خطر را از هر جهت حس کرده است. لذا از گنده گویی و ژاژ خوایی دست کشیده و در یک کلام، گویا کلید برق مشاعرش زده شده و اندازه زیانی را که به کشوری نسبتاً ثروتمند وارد کرده، حدس زده است. تغییر موضع و دگرگونی در ذهنیّت رهبر معظم! بسیار جدی و حتمی است؛ به گونه ای که آقای حسن روحانی رئیس جمهوری به خبرنگاران گفته است «من اختیار تام دارم ...»
و این یک اتفاق خوب و مبارک است.
منع سپاه پاسداران از دخالت در کارهای سیاسی از سوی خامنه ای، دنبال درخواست و سخن آقای حسن روحانی، رییس جمهوری تازه انتخاب شده است که چند روز پیشتر از رهبر، از سپاه خواست از کارهای سیاسی و موازی کاری های اقتصادی دست بکشند و کارهای اقتصادی را به مؤسسات خصوصی بسپارند.
من بر این باورم که به زودی حاکمان ایران برسر مسائل اتمی نیز کوتاه خواهند آمد و جلو زیان بیشتر را خواهند گرفت. تا کنون متجاوز از سی میلیارد دلار هزینۀ کار عبثی به نام غنی سازی اورانیوم شده است که حتا نه تنها سوخت نیروگاه بوشهر را نتوانسته اند تامین کنند، بل پس از نزدیک به چهل سال از زمان بنیاد نهادن نیروگاه (در رژیم پیشین) هنوز این تاسیسات آماده برای بهره برداری نیست. بیشتر این مبلغ نیز به جیب دولت روسیه استثمارگر رفته است.
بنابراین باید منتظر تغییرات اساسی در سیاست قلدرمنشانه و تعویض راه و روش یک دندگی سران حکومت اسلامی ایران بوده و امیدوارانه چشم به راه دگرگونی در زمینه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در حاکمیّت فقاهت باشیم. زیرا حضرات رده بالای قدرت، خطر محتوم را دریافته و فهمیده اند فشار دشمن بسیار بیشتر از آنچه تصور می شد فزونی گرفته است؛ و جامعۀ ایران در حال سقوط حتمی -دستکم در زمینه اقتصاد- است.
فراموش نکنیم این موضوع که سپاه پاسداران در سیاست دخالت نکند، یک دگرگونی بزرگ و چشمگیر است. زیرا حاکمیّت در ایران در این سی و چند سال چیزی جز مجموعۀ «رهبر و سپاه پاسداران...» نبوده است. من به آیندۀ میهن، امیدوارانه چشم دوخته ام!
نوزدهم سپتامبر دو هزار و سیزده