Translate

Thursday, August 15, 2013

خمینی و شاه دوبار دیدار داشتند

"تاريخ شفاهی انقلاب اسلامی" از جمله كتاب های معتبر و با ارزشی است كه در سال 1380 با كمك مركز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد. كتاب را غلامرضا كرباسچی تهيه كرده و مولف  آن نیز، خود وی است. اين كتاب در سه هزار نسخه منتشر شد و تا آنجا كه اطلاع دارم چاپ دوم آن را اجازه ندادند و چاپ اول هم ديگر در بازار كتاب يافت نمی شود. این کتاب محصول بهار اصلاحات دوران خاتمی و عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت اوست که کتاب و روزنامه از زنجیر استبداد و سانسور تاحدودی آزاد شده بودند.
كتاب نقل شفاهی خاطرات شماری از روحانيون سرشناس معاصر و بويژه آن روحانيونی است كه در 33 سال گذشته، در جمهوری اسلامی مصدر امور مختلف بوده اند. از جمله هاشمی رفسنجانی، آيةالله منتظری، صادق خلخالی، آيةالله محلاتی و . . که شماری دیگر در قید حیات نیستند و آنها که در قید حیات هستند نیز میان دو مرز 70 و 80 سالگی طی طریق می کنند.
اين كتاب تا حدودی از روحانيت­ستایی فاصله دارد و نكات خبری مهمی در آن منتشر شده كه واقعن خواندنی و دانستنی است. از جمله درباره ريشه های ارتجاع مذهبی در شهرهای قم و مشهد و اصفهان. و يا رگه های نفوذ انگليس در گروه تروریست فدائيان اسلام و هدايت غير مستقيم آنها برای ترورهائی كه در دهه 1330 انجام دادند. و يا اختلافات روحانيون و مراجع با هم از يكسو و رقابت و اختلاف روحانيون با دربار شاه از سوی دیگر. و يا بازی زيركانه ای كه رضا شاه با روحانيون كرد و بهره ابزاری که از تظاهر به مذهبی بودن، تا حد گل به سر مالیدن و حرکت با پای برهنه جلوی دسته های عزاداری بازار در تهران برد!
این­ها گوشه­هائی از تاریخ معاصر ایران است که باید بی­تعصب و جبهه­گیری خواند و به آنها فکر کرد تا کلید اوضاع پیچیده امروز ایران را پیدا کرد.
همه اختلافات، بازی های دربار شاه با روحانیون، تفكرات عقب مانده در حوزه های دینی و جدال روشنفكران دينی با مرتجعين دينی به يكباره با انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی از درون حوزه های علميه، بيوت آقايان و عمق جامعه به راس حاكميت در جمهوری اسلامی منتقل شد و نقش آفرين بسياری از حوادث 33 سال گذشته شد.
آنچه را می خوانید از همین کتاب، یعنی "تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی" برایتان برگزیده ام و هدفم آن است که عده­ای را که احتمالن نمی دانند چه ارتباط­های ریشه­داری میان دربار شاه و رضاشاه با حوزه های علمیه و روحانیون بوده با این ریشه­ها، در این حد بسیار محدود و اشاره ای آشنا کنم. و این ضرورت که باید خواند، حتا کتاب­هایی که از عنوان و موضوع و محتوای آن­ها ممکن است خوشمان نیاید. حتا در همین بخش برگزیده،کاملن آشکار است که روحانیون و حتا آقای خمینی در پی براندازی نظام شاه نبودند و طرفدار اصلاح بودند، و البته مراعات برخی شئون اسلامی. بخوانید.
"آن زمان (1327) محمد رضا پهلوی گاه گاهی در فرصت هائی كه خودش مقتضی می ديد به ديدار آيةالله بروجردی در قم می آمد و می رفت منزل ايشان . سليقه سياسی آقای بروجردی مطابق سليقه برخی آقايان و بخصوص آيةالله خمينی نبود و بالاخره يک روز آقای خمينی بصورت قهر از منزل آقای بروجردی بيرون آمد و از آن پس فقط در روزهای عزاداری و روز درگذشت آقای بروجردی به منزل او رفت. با اين حال هنگامی كه آقای بروجردی می خواست برای يك مسافرت چند ماهه به مشهد برود، يگانه كسی كه رتق و فتق منزلش را به او سپرد و وكيل مطلق آقای بروجردی شد آقای خمينی بود.
بالاخره بين دستگاه و آقای بروجردی راجع به تغيير قانون اساسی و تفويض اختيارات انحلال مجلسين به شاه اختلاف بالا گرفت. آقای بروجردی دو بار آقای خمينی را بعنوان عضو بر جسته علمای بزرگ قم فرستاد نزد شاه تا نظرات آقای بروجردی را به شاه بگويد. شاه هم نظراتش را به آقای خمينی گفته بود تا به آقای بروجردی منتقل كند. در رابطه با تغيير قانون اساسی شاه می خواست به جای مذهب شيعه، "اسلام" باشد. آقای بروجردی هم توسط آقای خمينی پيغام فرستاده بود كه نمی شود. بايد مذهب، مذهب شيعه باشد. آقای بروجردی كسی را كه صلاحيت داشته باشد و حرف روز را بفهمد غير از آقای خمينی پيدا نكرده بود. ايشان را دوبار فرستاد دربار شاه. امام هم بعدن برای ما تعريف كرد. "ن نمی خواهم بگويم كه چه هستم و از خودم ستايش كنم ولی شاه وقتی می خواست با من حرف بزند كنترلش را از دست داده بود."
بخش دیگری از کتاب را نقل می­کنم که مربوط است به ارتباط های انگلیسی فدائیان اسلام. پس از آگاهی از این ریشه­ها که رسمن در کتاب تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی بصورت مستند و به نقل از حاج عراقی طرح می شود است که می­توان حدس زد که در ابتدای دوران رقابت انگلیس و امریکا در ابتدای کار دولت مصدق فدائیان اسلام ابزار کدامیک بودند و چرا امثال دکتر فاطمی، سپهبد رزم آراء و یا احمد کسروی و . . . ترور شدند. بخشی از متن کتاب تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی را بخوانیم.
بعد از اين كه مصدق آمد سر كار، نواب صفوی پيشنهاد چهار ماده­ای زیر را کرد.
یک) نماز جماعت در ادارات و وزارتخانه ها اجباری شود.
دو) حجاب در سرتاسر كشور اجباری شود.
سه) مشروبات الكلی ممنوع شود.
چهار) كارمندان زن از ادارات اخراج شوند.
مصدق گفت كه من دو ماده بيشتر در برنامه حكومتم نيست كه به مجلس برده­ام. يكی اجرای قانون ملی شدن نفت و دوم اصلاح قانون انتخابات كه مردم بتوانند نمايندگان واقعی شان را بفرستند به مجلس.
تصميم فدائيان عوض شد به اين كه مصدق را نمی­شود ترور كرد اما كسی كه مصدق را به اين كارها وادار می­كند دكتر حسين فاطمی است و بايد او را ترور كنيم. بعد، سالگرد قتل محمد مسعود (روزنامه نگار) كه قرار شد دكتر مصدق آنجا سخنرانی كند، عبدخدائی كه آن موقع جوان پانزه ساله ای بود با اسلحه به طرف دكتر فاطمی تيراندازی می كند و دكتر فاطمی از بين نمی رود اما عليل شد. (عبدخدائی بعدها در جمهوری اسلامی دبيركل فدائيان اسلام شد و البته دیگر از نظرات فدائیان اسلام اولیه دفاع نمی کند) حاج عراقی می­گفت كه در زندان ما فهميديم يكی از اطرافيان بالا و بسيار نزديک نواب به خانه سيدضياء (عامل مستقيم انگليس در ايران) رفت و آمد دارد. تازه فاطمی ترور شده بود. از نواب كه او هم با ما در زندان بود پرسيديم و خواستيم كه پيگيری كند. نواب كه از زندان آمد بيرون به اصرار حاج عراقی (حاج عراقی اولين رئيس زندان قصر با حكم خمينی بود و خيلی زود هم ترور شد. عقيده براين است كه اگر او زنده مانده بود امكان نداشت عسگراولادی دبيركل موتلفه شود و يا لاجوردی رئيس زندان اوين. ببینید ترورها در جمهوری اسلامی می­تواند چه ریشه­هائی داشته باشد!) ماجرا پيگيری شد و معلوم شد كه چنين رفت و آمدی گاهی هست. در يک جلسه­ای نواب سئوال می­كند از آن شخص كه شما به چه مناسبت به منزل سيدضياء رفت و آمد می­كنی؟ آن شخص می­گويد كه من از سابق با ايشان بودم و دوستی دارم و صرفن يک رفت و آمد عادی است. نواب قانع می­شود و مرحوم حاج عراقی می­گفت كه من و عده­ای قانع نشديم و از فدائيان اسلام استعفا داديم و در روزنامه هم منعكس شد.
پیک نت بیست و چهارم مرداد نود و دو