"عالمان شیعه چون درتمام مراحل زندگی و
دانش اندوزی با زبان عربی سروکار داشتند زير نفوذ اين فرهنگ قرار گرفتند. با
فرهنگ، تاريج، زبان وادب و آئين ها و باورهای ذوقی وفکری ملت ها بیگانه بودند.
چنان که حتا کشش نژادی ويژهای در آنان پديد نمیآمد. از آقاحسين خوانساری مجتهد
معروف و متنفذ دوران شاهسليمان که از تربيتيافتگان مکتب علمای مهاجر لبنان بود
پرسيدند "آيا اين حديث که دنيا پيش از اين خلقت در دست ايرانيان بوده است
درست است يا نه؟ وی در پاسخ به طعنه گفت که نه تنها پيش از خلقت چنين بوده، بلکه
پس از آن نيز جهان در دست خران است."
(روحانیت شیعه ایران پس از انقلاب مشروطه از نجف فاصله گرفته و ایرانی می شود.)
ارتباط حکومتهای ایران، حداقل از
زمان صفویه تاکنون، با شیعیان و روحانیون لبنان یک ارتباط تاریخی مذهبی است و
پدیدهای ویژهی جمهوری اسلامی نیست. اسناد ساواک و خاطرات علم وزیر دربار شاه و
ارتشبد فردوست همهکاره اطلاعاتی امنیتی شاه نشان میدهد که برای گروههای شیعه در
لبنان بودجه خاصی وجود داشته است. از "جنبش امل" تا امام موسی صدر که
سرانجام سرش را یکجایی زیر آب کردند، در این بودجه و در پول نفت ایران سهم
داشتند. این که امروز حزبالله لبنان به دست پرقدرت نظامی جمهوری اسلامی در کنار
گوش اسرائیل تبدیل شده، عجیب نیست. شاه سبیل و ریش رهبران وقت شیعیان لبنان را در
دوران خود، در خدمت سیاست دوستی خویش با اسرائیل چرب می کرد، و حالا جمهوری اسلامی
رهبران شیعیان لبنان را زیر پر و بال سیاست تقابل خویش با اسرائیل گرفته است. بخش
مهمی از حوادث جاری در سوریه نیز متاثر از همین رابطه است.
به همین دلیل، مرور سابقه تاریخی
ارتباط روحانیون لبنان با روحانیون و حکومتهای وقت ایران میتواند برای درک آنچه
که به عنوان حمایت جمهوری اسلامی از حزبالله لبنان و حکومت بشار اسد می شناسیم ما
را یاری کند.
گزارشی که میخوانید از کتاب تحقیقی
"مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران" برگرفته و تنظیم شده؛ این
کتاب به سال 1377 در تهران در 1500 شماره از سوی انتشارات امير کبير منتشر شد.
نويسندهی محقق این کتاب 216 صفحهای آقای مهدی فراهانی منفرد است.
آغاز کوچ از لبنان به ايران
دوران فرمانفرمایی دودمان صفوی بر
ايران اهميتی چند سويه دارد. يکپارچگی سياسی ايران که پس از سرنگونی حکومت ساسانی
از دسترفته بود، يکبار ديگر به دست صفويان فراهم آمد. مهمترين پديدهای که با
آغاز حکومت صفويان در ايران رخ نمود رسمی شدن تشيع و چيرگی تدريجی اين مذهب در
سراسر ايران بود. تلاش حکومت صفوی برای ترويج و توسعه مذهب تشيع در آغاز اين حکومت
با شور و شعار بسيار همراه بود. شمشير اسماعيل اول بيش از هر عامل ديگری در
دگرگونی مذهب بسياری از مردم قلمرو او موثر بود و تيغ "تَبَرّایيان" در
دوری جستن سنیهای ايران از مذهب خويش نقش بنيادی داشت. اما حکومت صفوی رفته رفته
به اين حقيقت پی برد که با شمشير می توان مردم را به ترک مذهب تسنن و پذيرش تشيع
واداشت ولی ترويج بنيادی تشيع و بر آوردن نيازهای مذهبی کسانی که به تشيع گرويده
بودند به وسيلهای ديگر نياز داشت. به همين دليل چون شاه اسماعيل، پس از به قدرت
رسيدن، بسياری از علمای سنی ايران را کشت و يا از کشور راند، تکيه به روحانيون
ايرانی موجود در کشور و قدرت بخشيدن به آنان در کشاکش درگيریهای ترکها و تاجيکها
در حکومت، نه ممکن بود و نه به سود صفويان. به همين دليل دولت صفوی تصميم گرفت
همان شيوهای را در پيش گيرد که حکومت سربداران برای دعوت از شهيد اول به ايران و
ترويج و توسعه تشيع به کار برده بود. در نتيجه، تربيت يافتگان مکتب علمی شهيد اول
را از جبل عامل به ايران فراخواندند. البته علمای شيعه از عراق و بحرين نيز به
ايران کوچ کردند ولی هم از نظر گستردگی دامنه مهاجرت علمای جبل عامل و هم نقش و
جايگاهی که درحکومت صفوی يافتند میتوان مهاجرت از جبل عامل را طيف و جريان اصلی
مهاجرت علمای شیعه به ايران دانست.
برخی علمای شيعه جبل عامل نیز در عصر
اسماعيليکم به مناطق همجوار امپراتوری صفوی کوچ کردند و از آنجا پيوندهائی با
حکومت شيعه ايران برقرار کردند ولی نه حکومت صفوی ميخواست همه علمای جبل عامل را
برای ترويج تشيع به ايران فراخواند و نه شخصيت اسماعيليکم که خود را دارای منزلتی
نيمه الهی میدانست جایی برای ابراز وجود آنان میگذاشت.
در زمان پادشاهی طهماسب فراخوانی علمای
جبل عامل به ايران از سياست های اصلی دولت شد و "شاه دينپناه" دست آنان
را در کارهای حکومتی باز گذاشت. از اين زمان مهاجرت گسترده علمای جبل عامل به
ايران آغاز شد و تا پايان حکومت صفوی ادامه يافت.
نکته اساسی اين فصل، گذشته از مسائل
مربوط به رشد و گسترش و دوام تشيع در جبل عامل، ترسيم چهره نهضت علمی شيعه و
شناساندن پيشوای اصلی اين نهضت، شهيد اول است.
آن مکتب فقهی که شهيد اول با توجه به شرايط سياسی، فرهنگی و اقتصادی سرزمين خود
بنياد نهاد به جنبههای سياسی و حکومتی توجه داشت و به فقيهان شيعه در امور سياسی
اختيارات ويژهای میداد. فقيهانی که بعدها به ايران آمدند از همين سنت پيروی
کردند و با گسترش و تبيين آن از سوی ديگر برای تبيين مشروعيت حکومت تلاش کردند.
اين مکتب فقهی پيش از عصر صفوی نيز يک بار مورد توجه حکومت سربداران قرار گرفته
بود و خواجهعلی مويد سربداری کوشيده بود با آوردن شهيد اول به ايران، تشيع فقاهتی
را در برابر جناح صوفيان در نهضت سربداران تقويت و ترويج کند. مهاجرت علمای جبل
عامل به ايران در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول تعداد اندکی از عامليان به
ايران آمدند و در مرحله دوم مهاجرت اوج و گستردگی چشمگيری يافت.
مهاجران دو گروه بودند؛ نخست گروهی که
با صفويان همگامی و سازگاری نشان دادند و دوم مهاجرانی که به شيوه های گوناگون به
ناهمگامی و ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند.
در منابع عصر صفوی شواهدی مبنی بر
وجود يک مقام مذهبی نيمه رسمی با عنوان "خاتم المجتهدين" يا "مجتهد
الزمانی" ديده میشود. دارنده اين عنوان در حکومت صفوی نايب امام زمان دانسته
می شد و شاهان صفوی خود را نايب او قلمداد میکردند. با توجه به اين رابطه، شاه
صفوی به طور غير مستقيم نايب امام زمان به شمار میآمد و به اين ترتيب موضوع غصب
حکومت که شيعه آن را متعلق به امامان خود میداند از ميان برداشته میشد. هم
بنيانگذاران و هم دارندگان اين عنوان در تمامی دوران حکومت صفوی، جز در دو مناسبت،
فقيهان جبل عامل بودند و همين مقام به آنان نقش و اهميت ويژه می داد. فقيهانی چون
محقق کرکی در آثار خود کوشيدند تا بر نقش انحصاری فقيه جامع الشرايط به عنوان نايب
عام امام غايب که در مکتب فقهی شهيد اول نيز مورد توجه قرار گرفته بود تاکيد کنند.
محقق کرکی از اين طريق کوشيد که مقام پيشوائی جامعه شيعه را بدست آورد و دراين
مسير مخالفتهائی را در ميان ديگر علمای شيعه برانگيخت. محقق کرکی و ديگران
کوشيدند تا در آثار خود در بررسی موضوعاتی چون مشروعيت خراج و يا مشروعيت برپائی
نماز جمعه، فقيه جامعالشرايط را نايب عام امام قلمداد کنند و گرفتن خراج و برپائی
نماز جمعه را در زمان غيب امام مشروع بدانند.
آن مهاجرانی که با حکومت صفوی سازگاری و
همگامی نشان دادند، گذشته از عهدهدار شدن مقام خاتمالمجتهدينی و رسيدن به مقامهای
شيخالاسلامی، صدرات، قضاوت و حتا وزارت دراين حکومت کوشيدند به طور نظری و به
شيوههای گوناگون حکومت صفوی را در چشم رعايايش مشروع جلوه دهند. آنان چنين وانمودند
که حکومت صفوی با دولت امام عصر پيوند خواهد خورد؛ حتا گفتند که ائمه شيعه ظهور
دولت صفوی را پيشبينی کرده بودند.
گروه ديگر کسانی بودند که پس از مدتی
ايران را ترک کردند و يا در ايران به ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند. تنی چند
از علمای شيعه جبل عامل نيز به رغم دعوتهای چند باره حکومت صفوی هرگز به ايران
گام ننهادند. مهاجرت فقيهان جبل عاملی به ايران موجب چيرگی فقيهان در حکومت صفوی
شد و اين چيرگی پيامدهای بسيار داشت.
نخستين تئوريسين ولايت فقيه که خود را
نايب امام و ولی فقيه اعلام کرد محمدبنمکی ملقب به شمسالدین و متولد يکی از
روستاهای جبل عامل بود. او با همين مسئوليت شروع به صدور فتوا کرد و نمايندگان خود
را برای شهرها و ولايات بر میگزيند و حکم انتصاب میداد. در کتاب "مهاجرت
علمای شيعه جبل عامل . . ." حتا ادعا میشود که از هزار عالم و مجتهد دوران
درجه اجتهاد گرفته بود!
مهدی فراهانی منفرد در 70 صفحه اول
کتاب تحقيقی خود بسيار میکوشد تا از محمدبنمکی، که او را شهيد اول (در راه
نظريه ولايت فقيه) مینامند، يک چهره مبارز در برابر حکومت "مماليک"
دمشق بسازد و به نرخ روز در جمهوری اسلامی چشم بر فتاوای او به کشتن افراد و حتا
"مريدان" خودش که منتقد او شده بودند، بپوشاند!
زمانه همانگونه که برای شیخفضلاللهنوریِ مخالف مشروطه و موافق مشروعه چوبهدار را رقم زد، سرانجام تلخی را نیز برای محمد
مکی رقم زد. سرانجامی که با فتوای روحانيون هم عصر او رقم زده شد. نه تنها اين،
بلکه برخی مريدان سابق خود او که از صف هوادارانش بيرون زده بودند، دادخواست و
ادعانامهای بنام "صورتمجلس" تهيه کرده و نزد علمای عصر و حکومت مماليک
فرستادند و زمينه محاکمه و صدور حکم ارتداد محمدبنمکی، این اولین ولیفقیه را
فراهم ساختند. اختلاف درونی ميان هوادران مکی، با فتوایی اوج گرفت که محمد مکی
برای قتل يکی از نزديکترين مريدان خود داد و برآشفتگی در صفوف هوادارانش را موجب
شد. تقابل فتاوای مذهبی و مرزبندیهای دينی ميان طيف گسترده شاخههای مختلف مذهبی
در دين اسلام دست به دست هم داد و سرانجام تلخ محمدبنمکی را که از علمای شيعه
دوران بود رقم زد. ابتدا فتوای اعدام او صادر شد، سپس يکسال در او را حبس نگهداشتند
تا توبه کند. يک مرجع زمان مدعی شد که مکی در زندان توبه کرده است، اما مرجع ديگری
که قاضیالقضات بود به اين ادعا اعتنایی نکرده و چون ديگر مراجع و حتا هوادران مکی
نيز از اين قاضی حمايت میکردند، اجرای حکم را فرمان داد. مکی را با شمشير گردن
زدند، برای سنگسار به دارش آويختند و سرانجام نيز جسدش را سوزاندند. ريشههای
روحانيون شيعه که در دوران صفويه به ايران فراخوانده شدند تا مروج تشيع درايران
شوند، همچنین ماجرای ولایتفقیه و حتا جنبش بابیه همگی به اين حوادث باز می گردد.
حال به نقل از کتاب بخوانيد.
محمدبنمکی ملقب به شهيد اول حوالی
سالهای 720- 729 در روستای جزين لبنان بدنيا آمده و در سال 750 از جبل عامل راهی
عراق شده و برای ادامه تحصيل مذهبی در شهر حله، مرکز علمی بزرگ شيعه، مستقر شد.
چند سال بعد، از حله راهی بغداد شد و در سال 758 از فقيه شافعی اجازه اجتهاد گرفت.
به دمشق و مصر رفت و سپس راهی مکه و مدينه شد. در تمام اين سفرها و اقامتها از
علمای وقت اجازه اجتهاد گرفت و گفته میشود جمعن نزد 40 تن از فقيهان زمان درس
خواند و از 70 مرجع تقليد سنی اجازه اجتهاد داشت. در بسياری از رشتهها تحصيل کرد
و از جمله علم سحر را نيز فرا گرفت. نقل است که وی را هزار فقيه زمان که مرجع
مذاهب پنجگانه بودند تأیيد کرده و اجازه اجتهادش دادند! این مربوط به دورانی است
که او هنوز خود را ولی فقیه اعلام نکرده بود.
محمدبنمکی را نخستين فقيه شيعه میدانند
که از جبل عامل برخاست و درجهان اسلام پايگاه علمی بلند يافت.
محمدبنمکی در سال 760 به جزين بازگشت
و برای کسب دانش مذهبی در اطراف او جمع شدند. اين آغاز نقش جبل عامل در تاريخ شيعه
بود. يکی از دستآوردهای محمدبنمکی طرح نظريه ولايت فقيه بود. او در هيچ کتابی
بطور جداگانه به موضوع ولايت فقيه نپرداخته، اما در مقدمه کتاب ذکری الشيعه در سال
784 به آن اشاره کرد. در کتاب المعةالدمشقية در سال 782 نيز مسئله ولايتفقيه را
مطرح میکند. دراين کتاب مجموعه از فتاوای او وجود دارد که بر بنياد ولايتفقيه
صادر شده است. خمس به نايب عام امام، يعنی فقيه جامعالشرايط در همين کتاب طرح شد،
همچنان که برای نخستين بار عنوان فقيه جامع الشرايط را وارد فقه شيعه کرد.
بدین سان مکی نخستين کسی بود که ادعای
نيابت از مهدی نمود و گفت بدون حضور شخص وی نمیتوان نماز جمعه بپاداشت. او جمع
آوری خمس و زکات را وظيفه نايب امام دانست و از اين طريق به صورت پيشوای شيعيان در
آمد که در ميان ايشان نايب امام زمان و زمينهساز ظهور وی بود. محمدمکی ولايتفقيه
را هموارکننده ظهور امام زمان دانست. پس از مدتی با همين انديشه نخست در شهرهای
مجاور مناطق کوهستانی دست بکار شد و دور از چشم حکومت دمشق در آن نواحی از جانب
خود نُوّابی را برای طرابلس و ديگر شهرها تعيين کرد و آن نوّاب شروع به نشر انديشههایش
درباره ولايتفقيه کردند. از جملهی آن نُوّابِ اسم و رسمدار و برگزيدهی محمدمکی،
تقیالدين خيامی بود، که بعدها خود بر ضد محمد مکی قيام نمود و برای دستگيری و
محاکمه وی با حکومت همکاری کرد.
شماری نيروی جنگی نيز در اطراف محمد
مکی جمع شدند و او را تشويق به قيام کردند که همگی در جريان يک شورش کشته شدند.
والی دمشق در فرمانی که در سال 764 درباره محمد مکی و نظرات و پيروانش داد، نه
تنها منطقه تحت نفوذ او را مشخص کرد، بلکه اشارهای به تدارک وی برای راهاندازی
جنگ شيعهسنی نيز کرد. عنوان آن فرمان "توقيع طويل به منع اهل صيدا و بيروت و
اعمال آنها از اعتقاد رافضيه و شيعه و ممانعت از ايشان" تقريبن قلمرو نفوذ
محمد مکی را نشان ميدهد. پيروان محمد مکی خون اهل سنت را حلال میشمردند و نکاح
متعه (تملک موقت زنان، چیزی شبیه صیغه کوتاهمدت) را مباح میدانستند.
آنها را به عنوان قيامکنندگان عليه
حکومت مماليک سرکوب و قتلعام کردند. گفته میشود گورستانی در جاده نبطيه، قريه
نطبيه، وجود دارد که همه طرفداران محمد مکی پس از سرکوب و کشتار در آن دفن شدند.
از جمله ياران مشهور محمد مکی فردی عرفه نام بود که در طرابلس گردن زده شد. محمد
مکی نيز خود سرانجام از سوی حکومت مماليک دستگير و با فتوای فقهای سنی وقت تحویل
دادگاه شد.
يکی از ياران و همراهان پرآوازه محمد مکی بنام محمد يالوشی به حکم محمد مکی
و به جرم ادعای پيامبری و استقلال از مکی کشته شد. بعدها طرفداران و مريدان
يالوشی، برای دستگيری و محاکمه محمد مکی با حکومت مماليک دمشق همکاری کردند. در رأس
اين مريدان، جانشين يالوشی همان تقیالدين خيامی قرار داشت که افشای محمد مکی و
نظراتش در ميان مردم را آغاز کرده بود و سپس يوسفبنيحيی، شاگرد خيامی نه تنها
اين افشاگری را دنبال کرد، بلکه با تهيه صورتمجلسی شامل دستورات محمد مکی در مقام
ولايتفقيه آن را در صيدا و بيروت و سپس دمشق به داوری نهاد.
اين صورتمجلس که احکام ولايتفقيه را
دربرداشته، به عنوان سند محکوميت محمد مکی به امضای هفتاد تن از پيروان خود او نيز
رسيد. (ظاهرن اين مريدان، پس از کشته شدن محمد يالوشی به فتوای محمد مکی و فتاوایی
که او در همين زمينه عليه مريدان طالب دلائل فتواهایش داده بود، آن صورتمجلس را عليه
مکی تهيه کرده بودند.) صورتمجلس که توسط روحانيون و مريدان شيعه مکی تهيه شده
بود، از سوی هزار فقيه سنی نيز امضاء شد و اين يعنی حکم قتل مکی. آنها که صورتمجلس
را امضاء کردند حکم به ارتداد محمد مکی، اولين ولیفقيه شيعه دادند. از آنجا که براساس
مذهب شافعی رسم بود تا مرتدان و زنديقان را يکسال مهلت توبه بايد داد، محمد مکی را
به جرم ارتداد از دين و طرح ولايتفقيه برای يکسال زندانی کردند. پس از آن قاضی برهانالدين
شافعی فتوا داد که محمد مکی توبه کرده است، اما يک قاضی ديگر بنام مالکی اين فتوا
را رد کرده و فتوای اعدام محمد مکی را به جرم ارتداد صادر کرد. ميان اين دو فتوا،
علمای وقت فتوای مالکی را تائيد کردند و کسانی که در کتاب "مهاجرت علمای شيعه
از جبل عامل به ايران" متعصبان معرفی میشوند، از فتوای دوم حمايت کردند.
بدين ترتيب اولين ولیفقيه را در نهم جمادی الاول 786 با شمشير گردن زدند و جنازهاش
را برای سنگسارشدن به دار آويختند و سپس سوزاندند.
بخش مهمی از کتاب "مهاجرت
روحانيون شيعه از جبل عامل به ايران" شامل مستنداتی است که اتفاقن ارزش کتاب
در همين مستندات است. از جمله درباره بيگانه بودن روحانيون شعيه جبل عامل با فرهنگ
و ادب و زبان ايرانی و فارسی و شيفتگی آنها به زبان و فرهنگ عرب، يا اشاره به چند
شهر کوچک ايران که تا قبل از صفويه شيعهنشين بوده و بقيه ايران تمامن سنی مذهب
بودهاند، و اين که شعيه با شمشير شاه اسماعيل اول و جنايات "تَبَرّایيان"
بر ايران حاکم شد و مردم از وحشت مرگ آن را قبول کردند. تبرائيان جلوی مردم را میگرفتند
و میگفتند بگو از دشمنان علی (سنیها) تَبَرّا میجویی! اگر چنين نمیگفتند درجا
شکم آنها را پاره میکردند!
درهمين کتاب میخوانيم که چگونه يک
مجتهد جبل عاملی بنام محقق کَرَکی عملن بر دربار صفوی حکومت میکرده است.
بخش ديگری از این کتاب اشارات مختصری
به ارتش قزلباش شاه اسماعيل دارد که در جمهوری اسلامی نيز تلاش میشود تا بسیج و
سپاه را تبديل به چنين ارتشی کنند و به عنوان حافظ و مدافع انقلابی که ديگر از آن
نشانی باقی نمانده، آن را تبديل به قزلباش سلطنت ولیفقيه کنند.
نخستین تئوريسينهای ولايتامر در
غياب امامزمان از ابتدای طرح این نظریه که در ادامه اش به ولايت فقيه در جمهوری
اسلامی رسيدهايم، سرنوشتی مشترک يافتند. محمد مکی با استدلال به طرح نظراتی خارج
از دين، متهم به ارتداد و با شمشير گردن زده شد و شهيداول لقب گرفت! دومين
تئوريسين ولايتفقيه و حکومت نايب امامزمان را عثمانی ها در کعبه دستگير و به
تختگاه امپراطوری برده و او را کشتند. محقق کَرَکی را هم که بر سلطان حکومت می
کرد، رقبا و مخالفانش در دربار صفوی زهر دادند و او را نیز کشتند.
ريشههای تفکری که در جمهوری اسلامی مرتکب
قتلعام سیاسی سال 67 و قتلهای زنجيرهای شد و تئوری اَلنّصرُ بِالرُّعب و ناصبیکشی
را باب کرد، باید در اینجا جستجو کرد. فاجعهسازان حمله به کوی دانشگاه، آنها که
احمدینژاد و جلیلی را در جمهوری اسلامی برای حکومت پیش انداختند و دولتمردان دهه
اول جمهوری اسلامی را زندانی کردند، در سال 88 علیه رای مردم کودتا کردند، آنها
که آیةالله منتظری و میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی را حبس خانگی کردند و . . .
هم از تئوریهای عصر نازیسم در آلمان بهره گرفتند و هم به تاریخ تشیع استناد کردند
و میکنند. ریشه آنها را باید درتاريخ 200 سالهای جستجو کرد که رد پای آن در
کتاب "مهاجرت روحانيون جبل عامل به ايران عصر صفوی" پيداست. از دل این
تفکر امثال آیةالله خوشوقتها، آیةالله مصباحها، آیةالله جنتیها، سعيد امامیها،
حسن عباسیها و رحيمپور ازغدیها بیرون آمده است.
از متن کتاب بخوانید.
تاريخ 200 ساله شيعه شدن ايرانیان با
شمشير
نخستين مرحله مهاجرت از جبل عامل
لبنان به ايران با آمدن شيخعلیکَرَکی مشهور به محقق کرکی و شاگردان و مريدان شهيدثالث
از جمله شيخحسين حارثی و پسرش محمد عاملی مشهور به شيخ بهائی آغاز شد. شيخحسين
حارثی از برجستهترين شاگردان شيخعلی کرکی بود که او را بزرگترين دانشمند شيعه میشناسند.
شيخحسين حارثی به توصيه شيخعلی کرکی سفرنامهای درباره مهاجرت از جبل عام به
ايران نوشت که تنها گزارش مکتوب از ماجرای مهاجرت علمای شيعه از جبل عام لبنان به
ايران است. آنها زندگی خود در جبل عامل را روزگار تحت فشار و ستم و مهاجرت از جبل
عامل به ايران را مانند هجرت پيامبر از مکه گزارش کردهاند!
شيخ حسين حارثی که زندگی در جبل عامل
را محاصره تحت ستم گزارش کرده، درباره مهاجرت به ايران ابتدا و بی آنکه ذکر کند
طلا و نقرهای را که همراه داشته از کجا آورده بوده، چنین می نويسد.
"در اولين روز ماه ربيع الاول به خرمآباد
وارد شديم. مورد آزار کردها قرار گرفتيم و بخشی از دارائی ما به غارت رفت. هرچه
نقره داشتيم ربودند و هرچه طلا داشتيم بردند و اسبان ما را سوار شدند و هر ظرفی که
داشتيم برداشتند و جامهها و خلعتها و زيورهای ما را بر خود مباح داشتند. راه طی
کرديم تا به اصفهان رسيديم و در آن شهر (پايتخت صفويه) محکم و استوار منزل کرديم.
مردمان اهل و صالحی در آنجا ديديم. هر روز زندگی در اصفهان با هزار روز برابر است.
بخاطر وجود نعمت فراوان از عبادت به حداقل معمول از نماز و روزه قانعم و هيهات که
حق آن را به تمامی به جای آورم. با لذات و کامروائیها از پرداختن به علم دور
مانده و از علم چيزی برايم نمانده است."
او پس از چند سال در 40 سالگی به
بهانه حج از شاه صفوی اجازه گرفت و از ايران خارج شد و گريخت، به بحرين رفت و ديگر
بازنگشت؛ به پسرش شيخ بهائی نوشت "اگرخواهان دنيایی به هند برو، اگر دين خود
را میخواهی به بحرين بيا و اگر هيچ کدام را نمیخواهی در ايران بمان."
مرحله دوم مهاجرت از جبل
عامل به ايران، به صورت موجی بزرگ آغاز شد. فقهای شيعه جبل عامل به سوی
ايران سرازير شدند و در اصفهان، مشهد، قزوين، اردبيل و قم و ديگر شهرها ساکن شدند
که تاکنون نام 90 تن آنان شناخته شده است. آنها دراين شهرها به مقامهائی چون پيشنماز،
شيخالاسلامی، صدارت، وزارت و مهمتر از همه به مقام پيشوای مذهبی جامعه ايران که
يک مقام غير رسمی اما پرقدرت بود رسيدند. آنها در سلطنت شاهعباس متصدی بسياری از
امور شدند و حتا به صدارت و وزارت رسيدند و به مقام پراعتبار مجتهدالزمان يا خاتمالمجتهدين
رسيدند. اين در دورانی بود که مريدان و لشکريان شاه اسماعيل هرگز گمان به مرگ او
نداشتند. يک جهانگرد ونيزی مینويسد "مسلمانان (اهل سنت) میگويند لااله الا
الله محمد رسول الله ولی ايرانيان میگويند لا اله الا الله، اسماعيل ولیالله و
سپاهيان شاه اسماعيل او راجاويدان می دانند."
شکست اسماعيل از سلطان سليم عثمانی در
نبرد چالدران اين پندارها را در هم ريخت و از اين پس او در چشم آنان يک انسان
معمولی و فانی و غيرمصون از خطا شد. شاه اسماعيل که ايرانيان را به زور شمشير شيعه
کرد و روحانيون اهل سنت نيز يا شيعه شدند و يا از ايران گريختند، پس از شکست
چالدران پنج شش سال پياپی زمستان را در تبريز و نخجوان به شکار و همنشینی با
جوانان خوش آب و رنگ و جام شراب و شعر و موسيقی گذراند. در 10 سال آخر عمرش، يکبار
هم رهبری لشگرکشیهای صفويان را برعهده نگرفت. از دست رفتن حيثيت شاه در برابر
قرلباشها (ارتش و گارد اسلامی شاه اسماعيل)، تشنج ميان تاجيکها و ترکها را
افزايش داد.
روحانيان ايرانی در جدال دو عنصر ترک
و تاجيک که از عمدهترين مشکلات اوائل حکومت صفوی بود، با تاجيکان اتحاد و پيوستگی
نزديک داشتند. برخی از سادات و مقدسان را کشش سياسی نبود و به طور کلی روحانيان
معرف سنن ايرانی بودند. تغيير ناگهانی مذهب از تسنن به تشيع در زمان شاه اسماعيل
اول ضربه سختی بود که بر بسياری از روحانيان سنی فرود آمد و گروهی نيز گوشمالی و
تبعيد شدند.
پس از شاه اسماعیل، طهماسبيکم در
يازده سالگی بر تخت سلطنت نشست. او نبوغ، تندی و بیباکی پدرش را نداشت و سپردن
کار ترويج تشيع را به فقيهان خودی بيش از آن صلاح نديده و ناچار متوجه جبل عامل شد
و فقيهان را فراخواند تا مسئوليت ترويج تشيع را به آنها واگذارد.
از سوی ديگر، اشتياق عالمان شيعه به
زندگی در قلمرو يک دولت شيعه مذهب نيز نبايد از نظر دور بماند. رسميت تشيع در
ايران و اهتمام صفويان در تبليغ و ترويج آن به طور طبيعی عالمان شيعه را در نقاط
مختلف جهان اسلام برانگيخت تا برای گريز از آزار حکومتهای غيرشيعی و بهرهوری از
آسودگی و آزادیهای مذهبی به قلمرو صفويان بيابند.
عالمان عصرصفوی، بويژه مهاجران عاملی
تلاش میکردند تا مشروعيت دولت صفوی را تبيين کنند. پس از هجوم افغانها و واژگونی
دولت صفوی، ديگر باره مشروعيت حکومت همه مدعيان، چه سنی و چه شيعه مورد سئوال قرار
گرفت و تصريح شد که آنان غاصب حق شاهان صفوی هستند. به علاوه کوشش شد تا با برپایی
نماز جمعه، حلال دانستن خراج و حتی توجيه اعمال ستمکارانه شاهان صفوی، مشروعيت
حکومت ايشان تبيين شود.
در عصر طهماسب توانائی و شايستگی محقق
کرکی قدرت و اختيار بیمانندی را در حکومت برای خاتمالمجتهدين فراهم آورد. وی در
دولت صفوی به چنان منزلت و قدرتی دست يافت که هيچيک از فقيهان مهاجر يا ايرانی
هرگز به آن پايه از قدرت و منزلت نرسيدند.
محقق کرکی در مسائل خراج و نماز جمعه
به گاه پنهان بودن امامزمان با عالمان ديگر درگير شد. افزايش قدرت و نفوذ کرکی در
دربار طهماسب، دشمنی امرای دولت صفوی را نيز به همراه داشت. پس از مرگ محقق کرکی
که گفته میشود درباريان به او زهر دادند، شاه طهماسب چون لازم ديد جای خالی وی را
با انتصاب فرد ديگری پرکند، تاکيد کرد که مجتهد جبل عاملی میخواهد. بعد از محقق
کرکی، موضوع نيابت امام غايب (ولايتفقيه که تئوری آن در جبل عامل توسط محمدمکی
تدوين شده بود) همواره مطرح بود ولی کسانی که از سوی
شاهان صفوی برای اين مقام نامزد میشدند هرگز قدرت و اقتدار او را بدست نيآوردند.
در واپسين روزگاران حکومت صفويان
علامه محمدباقر مجلسی يکی از با نفوذترين عالمان عصر صفوی که در عهد سليمان و حسين
صفوی شيخالاسلام اصفهان بود به عنوان نايب امامغايب، شاه سلطانحسين صفوی را
نايب خود قرارداد و به نام وی خطبه خواند. مجلسی نيز خود فقيهی از تبار عامليان
بود. مجلسی رسالهای نگاشت که در آن به ترجمه و شرح 14 حديث از ائمه پرداخت. اين
احاديث درباره ظهور امامزمان و علایم و نشانههای آن بود و به همين سبب به رساله
ظهوريه مشهور شد.
اگر چه مجلسی قدرتی در حد محقق کرکی
در دربار صفويه بدست آورد، اما نفوذ وی با نفوذ کرکی به شيوهای بنيادين متفاوت
بود. او به دليل ضعف و ناتوانی شاه سلطان حسين، به عنوان فقيه برجسته عصر به نفوذ زیادی
رسید.
علمای شيعه عصرصفوی اين عقيده را القا
میکردند که دولت صفوی تا ظهور حضرت صاحبالزمان پايدار خواهد ماند و برای اين
منظور از روايات و احاديث و حساب جمل سود میبردند. درميان آنان اين گرايشی وجود
داشت که دولت صفوی را با دولت مهدی موعود همسنجی کنند و به نوعی دولت صفوی را با
آن پيوند دهند. آنان درتلاش بودند تا دولت صفوی را به عنوان دولتی معرفی کنند که
ظهورش توسط پيشوايان شيعه پيشبينی شده و همان دولتی است که آمال و آرزوهای شيعيان
را برآورده خواهد کرد. آنها همچنين بر اين عقيده بودند که دولت صفوی با ظهور حضرت
مهدی موعود پيوند خورده و تا ظهور آن حضرت پايدار خواهد ماند.
شهيدثانی دنبال کننده و تبيين کنده
مسئله ولايتفقيه، با آنکه مريدانش را به ايران می فرستاد، خود هرگز به ايران
نيآمد. او به سرزمينهای مختلف سفر کرد و مفتی عام و مرجع کل بود و درباره هر فرقهای
موافق مذهب خود فتوی میداد. او 55 سال عمر کرد و بسيار از اوقات از بيم مخالفان
متعصب، پنهانی زندگی میکرد تا آنکه يکبار نزد سلطان عثمانی از وی سعايت شد و
سلطان وی را فراخواند. کرکی برای پنهان شدن راهی خانه خدا کعبه شد، ولی در همانجا
دستگير و زندانی شد و سپس به تختگاه عثمانيان فرستاده و بدست آنان کشته شد و شهیدثانی
لقب گرفت.
شهيدثانی تلاشهايی برای فراهم آوردن
چارچوب نظری يک حکومت شيعه انجام داد و در آثار خويش ديدگاههای نوينی در باره
حکومت فقيه و توسعه اختيارات وی ارائه کرد.
نخستين و شايد بنيادیترين پيامد
مهاجرت فقيهان جبل عامل به ايران نقشی بود که آنها در توسعه و پيشبرد تشيع درايران
برعهده گرفتند. هنگامی که دولت صفوی درايران استقرار يافت تشيع فقط در چند شهر
کوچک ايران مانند ساوه، آوه، قم، ری، ورامين و چند منطقه ديگر رواج داشت و بسياری
از مردم ايران سنی مذهب بودند. صفويان با استفاده از شيوههای گوناگون، درمدت
نزديک به 200 سال توانستند تشيع را در کشور چيرگی بخشند. شيوه صفويان برای ترويج
تشيع هم سياسی بود و هم مذهبی: ايراد خطبهها، برقراری کلاسهای درس، نگارش کتابها.
اما هرگز نبايد اين حقيقت را ناديده گرفت که شمشير اسماعيليکم و سختگيری و
زورمداری او در ابتدای کار اصلیترين ابزار عرضهی تشيع به مردم ايران بوده است. راه
افتادن دستههايی بنام "تبرائيان" در کوچه و بازار برای دريدن سينه آنان
که از دشمنان علی (سنیها) تَبَرّا نمیجستند از جمله سياستهای زورمدارانه شاهاسماعيل
در ترويج تشيع بود. همه عاميليان از محقق کرکی گرفته، که در رد سنيان کتاب نگاشت و
رسالههای زيادی را در فقيه شيعه تاليف کرد و شاگردان بسياری پرورد تا علامه محمدباقر
مجلسی که گفتهاند تنها رساله حق اليقين او 70 هزار تن از سنيان سوريه را به مذهب
تشيع درآورد، دراين روند سهم و نقش بسيار داشتند و به شيوههای گوناگون در پيشبرد
و توسعه تشيع کمک کردند.
درپايان بیمناسبت نيست اشارهای
داشته باشيم به زمينهای که شايد بتوان آن را پيامد نژادی مهاجرت عامليان به ايران
خواند. مهاجران عاملی خود در ايران بر نژاد و زادگاه خود تاکيد ويژهای داشتند.
عالمان شیعه چون در تمام مراحل زندگی و دانشاندوزی با زبان عربی سروکار داشتند
زير نفوذ اين فرهنگ قرار گرفتند. با فرهنگ، تاريج، زبان وادب و آئينها و باورهای
ذوقی و فکری ملتها بیگانه بودند. چنان که حتا کشش نژادی ويژهای در آنان پديد نمیآمد.
از آقاحسين خوانساری مجتهد معروف و متنفذ دوران شاهسليمان که از تربيت يافتگان
مکتب علمای مهاجر از لبنان به ایران بود پرسيدند "آيا اين حديث که دنيا پيش
از اين خلقت در دست ايرانيان بوده است درست است يانه؟ وی در پاسخ به طعنه گفت که
نه تنها پيش از خلقت چنين بوده، بلکه پس از آن نيز جهان در دست خران است."
راه توده شماره 412 تاریخ 30 خردادماه 1392