Translate

Friday, June 21, 2013

روحانیت شیعه ایران بعد از مشروطه ایرانی شد

"عالمان شیعه چون درتمام مراحل زندگی و دانش اندوزی با زبان عربی سروکار داشتند زير نفوذ اين فرهنگ قرار گرفتند. با فرهنگ، تاريج، زبان وادب و آئين ها و باورهای ذوقی وفکری ملت ها بیگانه بودند. چنان که حتا کشش نژادی ويژه­ای در آنان پديد نمی­آمد. از آقاحسين خوانساری مجتهد معروف و متنفذ دوران شاه­سليمان که از تربيت­يافتگان مکتب علمای مهاجر لبنان بود پرسيدند "آيا اين حديث که دنيا پيش از اين خلقت در دست ايرانيان بوده است درست است يا نه؟ وی در پاسخ به طعنه گفت که نه تنها پيش از خلقت چنين بوده، بلکه پس از آن نيز جهان در دست خران است." (روحانیت شیعه ایران پس از انقلاب مشروطه از نجف فاصله گرفته و ایرانی می شود.)

ارتباط حکومت­های ایران، حداقل از زمان صفویه تاکنون، با شیعیان و روحانیون لبنان یک ارتباط تاریخی مذهبی است و پدیده­ای ویژه­ی جمهوری اسلامی نیست. اسناد ساواک و خاطرات علم وزیر دربار شاه و ارتشبد فردوست همه­کاره اطلاعاتی امنیتی شاه نشان می­دهد که برای گروه­های شیعه در لبنان بودجه خاصی وجود داشته است. از "جنبش امل" تا امام موسی صدر که سرانجام سرش را یک­جایی زیر آب کردند، در این بودجه و در پول نفت ایران سهم داشتند. این که امروز حزب­الله لبنان به دست پرقدرت نظامی جمهوری اسلامی در کنار گوش اسرائیل تبدیل شده، عجیب نیست. شاه سبیل و ریش رهبران وقت شیعیان لبنان را در دوران خود، در خدمت سیاست دوستی خویش با اسرائیل چرب می کرد، و حالا جمهوری اسلامی رهبران شیعیان لبنان را زیر پر و بال سیاست تقابل خویش با اسرائیل گرفته است. بخش مهمی از حوادث جاری در سوریه نیز متاثر از همین رابطه است.
به همین دلیل، مرور سابقه تاریخی ارتباط روحانیون لبنان با روحانیون و حکومت­های وقت ایران می­تواند برای درک آنچه که به عنوان حمایت جمهوری اسلامی از حزب­الله لبنان و حکومت بشار اسد می شناسیم ما را یاری کند.
گزارشی که می­خوانید از کتاب تحقیقی "مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران" برگرفته و تنظیم شده؛ این کتاب به سال 1377 در تهران در 1500 شماره از سوی انتشارات امير کبير منتشر شد. نويسنده­ی محقق این کتاب 216 صفحه­ای آقای مهدی فراهانی منفرد است.

آغاز کوچ از لبنان به ايران
دوران فرمانفرمایی دودمان صفوی بر ايران اهميتی چند سويه دارد. يکپارچگی سياسی ايران که پس از سرنگونی حکومت ساسانی از دست­رفته بود، يک­بار ديگر به دست صفويان فراهم آمد. مهم­ترين پديده­ای که با آغاز حکومت صفويان در ايران رخ نمود رسمی شدن تشيع و چيرگی تدريجی اين مذهب در سراسر ايران بود. تلاش حکومت صفوی برای ترويج و توسعه مذهب تشيع در آغاز اين حکومت با شور و شعار بسيار همراه بود. شمشير اسماعيل اول بيش از هر عامل ديگری در دگرگونی مذهب بسياری از مردم قلمرو او موثر بود و تيغ "تَبَرّایيان" در دوری جستن سنی­های ايران از مذهب خويش نقش بنيادی داشت. اما حکومت صفوی رفته رفته به اين حقيقت پی برد که با شمشير می توان مردم را به ترک مذهب تسنن و پذيرش تشيع واداشت ولی ترويج بنيادی تشيع و بر آوردن نيازهای مذهبی کسانی که به تشيع گرويده بودند به وسيله­ای ديگر نياز داشت. به همين دليل چون شاه اسماعيل، پس از به قدرت رسيدن، بسياری از علمای سنی ايران را کشت و يا از کشور راند، تکيه به روحانيون ايرانی موجود در کشور و قدرت بخشيدن به آنان در کشاکش درگيری­های ترک­ها و تاجيک­ها در حکومت، نه ممکن بود و نه به سود صفويان. به همين دليل دولت صفوی تصميم گرفت همان شيوه­ای را در پيش گيرد که حکومت سربداران برای دعوت از شهيد اول به ايران و ترويج و توسعه تشيع به کار برده بود. در نتيجه، تربيت يافتگان مکتب علمی شهيد اول را از جبل عامل به ايران فراخواندند. البته علمای شيعه از عراق و بحرين نيز به ايران کوچ کردند ولی هم از نظر گستردگی دامنه مهاجرت علمای جبل عامل و هم نقش و جايگاهی که درحکومت صفوی يافتند می­توان مهاجرت از جبل عامل را طيف و جريان اصلی مهاجرت علمای شیعه به ايران دانست.
برخی علمای شيعه جبل عامل نیز در عصر اسماعيل­يکم به مناطق هم­جوار امپراتوری صفوی کوچ کردند و از آنجا پيوندهائی با حکومت شيعه ايران برقرار کردند ولی نه حکومت صفوی مي­خواست همه علمای جبل عامل را برای ترويج تشيع به ايران فراخواند و نه شخصيت اسماعيل­يکم که خود را دارای منزلتی نيمه الهی می­دانست جایی برای ابراز وجود آنان می­گذاشت.
در زمان پادشاهی طهماسب فراخوانی علمای جبل عامل به ايران از سياست های اصلی دولت شد و "شاه دين­پناه" دست آنان را در کارهای حکومتی باز گذاشت. از اين زمان مهاجرت گسترده علمای جبل عامل به ايران آغاز شد و تا پايان حکومت صفوی ادامه يافت.
نکته اساسی اين فصل، گذشته از مسائل مربوط به رشد و گسترش و دوام تشيع در جبل عامل، ترسيم چهره نهضت علمی شيعه و شناساندن پيشوای اصلی اين نهضت، شهيد اول است. آن مکتب فقهی که شهيد اول با توجه به شرايط سياسی، فرهنگی و اقتصادی سرزمين خود بنياد نهاد به جنبه­های سياسی و حکومتی توجه داشت و به فقيهان شيعه در امور سياسی اختيارات ويژه­ای می­داد. فقيهانی که بعدها به ايران آمدند از همين سنت پيروی کردند و با گسترش و تبيين آن از سوی ديگر برای تبيين مشروعيت حکومت تلاش کردند. اين مکتب فقهی پيش از عصر صفوی نيز يک بار مورد توجه حکومت سربداران قرار گرفته بود و خواجه­علی مويد سربداری کوشيده بود با آوردن شهيد اول به ايران، تشيع فقاهتی را در برابر جناح صوفيان در نهضت سربداران تقويت و ترويج کند. مهاجرت علمای جبل عامل به ايران در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول تعداد اندکی از عامليان به ايران آمدند و در مرحله دوم مهاجرت اوج و گستردگی چشمگيری يافت.
مهاجران دو گروه بودند؛ نخست گروهی که با صفويان همگامی و سازگاری نشان دادند و دوم مهاجرانی که به شيوه های گوناگون به ناهمگامی و ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند.
در منابع عصر صفوی شواهدی مبنی بر وجود يک مقام مذهبی نيمه رسمی با عنوان "خاتم المجتهدين" يا "مجتهد الزمانی" ديده می­شود. دارنده اين عنوان در حکومت صفوی نايب امام زمان دانسته می شد و شاهان صفوی خود را نايب او قلمداد می­کردند. با توجه به اين رابطه، شاه صفوی به طور غير مستقيم نايب امام زمان به شمار می­آمد و به اين ترتيب موضوع غصب حکومت که شيعه آن را متعلق به امامان خود می­داند از ميان برداشته می­شد. هم بنيانگذاران و هم دارندگان اين عنوان در تمامی دوران حکومت صفوی، جز در دو مناسبت، فقيهان جبل عامل بودند و همين مقام به آنان نقش و اهميت ويژه می داد. فقيهانی چون محقق کرکی در آثار خود کوشيدند تا بر نقش انحصاری فقيه جامع الشرايط به عنوان نايب عام امام غايب که در مکتب فقهی شهيد اول نيز مورد توجه قرار گرفته بود تاکيد کنند. محقق کرکی از اين طريق کوشيد که مقام پيشوائی جامعه شيعه را بدست آورد و دراين مسير مخالفت­هائی را در ميان ديگر علمای شيعه برانگيخت. محقق کرکی و ديگران کوشيدند تا در آثار خود در بررسی موضوعاتی چون مشروعيت خراج و يا مشروعيت برپائی نماز جمعه، فقيه جامع­الشرايط را نايب عام امام قلمداد کنند و گرفتن خراج و برپائی نماز جمعه را در زمان غيب امام مشروع بدانند.
آن مهاجرانی که با حکومت صفوی سازگاری و همگامی نشان دادند، گذشته از عهده­دار شدن مقام خاتم­المجتهدينی و رسيدن به مقام­های شيخ­الاسلامی، صدرات، قضاوت و حتا وزارت دراين حکومت کوشيدند به طور نظری و به شيوه­های گوناگون حکومت صفوی را در چشم رعايايش مشروع جلوه دهند. آنان چنين وانمودند که حکومت صفوی با دولت امام عصر پيوند خواهد خورد؛ حتا گفتند که ائمه شيعه ظهور دولت صفوی را پيش­بينی کرده بودند.
گروه ديگر کسانی بودند که پس از مدتی ايران را ترک کردند و يا در ايران به ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند. تنی چند از علمای شيعه جبل عامل نيز به رغم دعوت­های چند باره حکومت صفوی هرگز به ايران گام ننهادند. مهاجرت فقيهان جبل عاملی به ايران موجب چيرگی فقيهان در حکومت صفوی شد و اين چيرگی پيامدهای بسيار داشت.
نخستين تئوريسين ولايت فقيه که خود را نايب امام و ولی فقيه اعلام کرد محمدبن­مکی ملقب به شمس­الدین و متولد يکی از روستاهای جبل عامل بود. او با همين مسئوليت شروع به صدور فتوا کرد و نمايندگان خود را برای شهرها و ولايات بر می­گزيند و حکم انتصاب می­داد. در کتاب "مهاجرت علمای شيعه جبل عامل . . ." حتا ادعا می­شود که از هزار عالم و مجتهد دوران درجه اجتهاد گرفته بود!
مهدی فراهانی منفرد در 70 صفحه اول کتاب تحقيقی خود بسيار می­کوشد تا از محمد­بن­مکی، که او را شهيد اول (در راه نظريه ولايت فقيه) می­نامند، يک چهره مبارز در برابر حکومت "مماليک" دمشق بسازد و به نرخ روز در جمهوری اسلامی چشم بر فتاوای او به کشتن افراد و حتا "مريدان" خودش که منتقد او شده بودند، بپوشاند!
زمانه همان­گونه که برای شیخ­فضل­الله­نوریِ مخالف مشروطه و موافق مشروعه چوبه­دار را رقم زد، سرانجام تلخی را نیز برای محمد مکی رقم زد. سرانجامی که با فتوای روحانيون هم عصر او رقم زده شد. نه تنها اين، بلکه برخی مريدان سابق خود او که از صف هوادارانش بيرون زده بودند، دادخواست و ادعانامه­ای بنام "صورت­مجلس" تهيه کرده و نزد علمای عصر و حکومت مماليک فرستادند و زمينه محاکمه و صدور حکم ارتداد محمدبن­مکی، این اولین ولی­فقیه را فراهم ساختند. اختلاف درونی ميان هوادران مکی، با فتوایی اوج گرفت که محمد مکی برای قتل يکی از نزديک­ترين مريدان خود داد و برآشفتگی در صفوف هوادارانش را موجب شد. تقابل فتاوای مذهبی و مرزبندی­های دينی ميان طيف گسترده شاخه­های مختلف مذهبی در دين اسلام دست به دست هم داد و سرانجام تلخ محمدبن­مکی را که از علمای شيعه دوران بود رقم زد. ابتدا فتوای اعدام او صادر شد، سپس يک­سال در او را حبس نگه­داشتند تا توبه کند. يک مرجع زمان مدعی شد که مکی در زندان توبه کرده است، اما مرجع ديگری که قاضی­القضات بود به اين ادعا اعتنایی نکرده و چون ديگر مراجع و حتا هوادران مکی نيز از اين قاضی حمايت می­کردند، اجرای حکم را فرمان داد. مکی را با شمشير گردن زدند، برای سنگسار به دارش آويختند و سرانجام نيز جسدش را سوزاندند. ريشه­های روحانيون شيعه که در دوران صفويه به ايران فراخوانده شدند تا مروج تشيع درايران شوند، همچنین ماجرای ولایت­فقیه و حتا جنبش بابیه همگی به اين حوادث باز می گردد.

حال به نقل از کتاب بخوانيد.
محمدبن­مکی ملقب به شهيد اول حوالی سالهای 720- 729 در روستای جزين لبنان بدنيا آمده و در سال 750 از جبل عامل راهی عراق شده و برای ادامه تحصيل مذهبی در شهر حله، مرکز علمی بزرگ شيعه، مستقر شد. چند سال بعد، از حله راهی بغداد شد و در سال 758 از فقيه شافعی اجازه اجتهاد گرفت. به دمشق و مصر رفت و سپس راهی مکه و مدينه شد. در تمام اين سفرها و اقامت­ها از علمای وقت اجازه اجتهاد گرفت و گفته می­شود جمعن نزد 40 تن از فقيهان زمان درس خواند و از 70 مرجع تقليد سنی اجازه اجتهاد داشت. در بسياری از رشته­ها تحصيل کرد و از جمله علم سحر را نيز فرا گرفت. نقل است که وی را هزار فقيه زمان که مرجع مذاهب پنجگانه بودند تأیيد کرده و اجازه اجتهادش دادند! این مربوط به دورانی است که او هنوز خود را ولی فقیه اعلام نکرده بود.
محمدبن­مکی را نخستين فقيه شيعه می­دانند که از جبل عامل برخاست و درجهان اسلام پايگاه علمی بلند يافت.
محمدبن­مکی در سال 760 به جزين بازگشت و برای کسب دانش مذهبی در اطراف او جمع شدند. اين آغاز نقش جبل عامل در تاريخ شيعه بود. يکی از دستآوردهای محمدبن­مکی طرح نظريه ولايت فقيه بود. او در هيچ کتابی بطور جداگانه به موضوع ولايت فقيه نپرداخته، اما در مقدمه کتاب ذکری الشيعه در سال 784 به آن اشاره کرد. در کتاب المعةالدمشقية در سال 782 نيز مسئله ولايت­فقيه را مطرح می­کند. دراين کتاب مجموعه از فتاوای او وجود دارد که بر بنياد ولايت­فقيه صادر شده است. خمس به نايب عام امام، يعنی فقيه جامع­الشرايط در همين کتاب طرح شد، همچنان که برای نخستين بار عنوان فقيه جامع الشرايط را وارد فقه شيعه کرد.
بدین سان مکی نخستين کسی بود که ادعای نيابت از مهدی نمود و گفت بدون حضور شخص وی نمی­توان نماز جمعه بپاداشت. او جمع آوری خمس و زکات را وظيفه نايب امام دانست و از اين طريق به صورت پيشوای شيعيان در آمد که در ميان ايشان نايب امام زمان و زمينه­ساز ظهور وی بود. محمدمکی ولايت­فقيه را هموارکننده ظهور امام زمان دانست. پس از مدتی با همين انديشه نخست در شهرهای مجاور مناطق کوهستانی دست بکار شد و دور از چشم حکومت دمشق در آن نواحی از جانب خود نُوّابی را برای طرابلس و ديگر شهرها تعيين کرد و آن نوّاب شروع به نشر انديشه­هایش درباره ولايت­فقيه کردند. از جمله­ی آن نُوّابِ اسم و رسم­دار و برگزيده­ی محمدمکی، تقی­الدين خيامی بود، که بعدها خود بر ضد محمد مکی قيام نمود و برای دستگيری و محاکمه وی با حکومت همکاری کرد.
شماری نيروی جنگی نيز در اطراف محمد مکی جمع شدند و او را تشويق به قيام کردند که همگی در جريان يک شورش کشته شدند. والی دمشق در فرمانی که در سال 764 درباره محمد مکی و نظرات و پيروانش داد، نه تنها منطقه تحت نفوذ او را مشخص کرد، بلکه اشاره­ای به تدارک وی برای راه­اندازی جنگ شيعه­سنی نيز کرد. عنوان آن فرمان "توقيع طويل به منع اهل صيدا و بيروت و اعمال آنها از اعتقاد رافضيه و شيعه و ممانعت از ايشان" تقريبن قلمرو نفوذ محمد مکی را نشان مي­دهد. پيروان محمد مکی خون اهل سنت را حلال می­شمردند و نکاح متعه (تملک موقت زنان، چیزی شبیه صیغه کوتاه­مدت) را مباح می­دانستند.
آن­ها را به عنوان قيام­کنندگان عليه حکومت مماليک سرکوب و قتل­عام کردند. گفته می­شود گورستانی در جاده نبطيه، قريه نطبيه، وجود دارد که همه طرفداران محمد مکی پس از سرکوب و کشتار در آن دفن شدند. از جمله ياران مشهور محمد مکی فردی عرفه نام بود که در طرابلس گردن زده شد. محمد مکی نيز خود سرانجام از سوی حکومت مماليک دستگير و با فتوای فقهای سنی وقت تحویل دادگاه شد. يکی از ياران و همراهان پرآوازه محمد مکی بنام محمد يالوشی به حکم محمد مکی و به جرم ادعای پيامبری و استقلال از مکی کشته شد. بعدها طرفداران و مريدان يالوشی، برای دستگيری و محاکمه محمد مکی با حکومت مماليک دمشق همکاری کردند. در رأس اين مريدان، جانشين يالوشی همان تقی­الدين خيامی قرار داشت که افشای محمد مکی و نظراتش در ميان مردم را آغاز کرده بود و سپس يوسف­بن­يحيی، شاگرد خيامی نه تنها اين افشاگری را دنبال کرد، بلکه با تهيه صورت­مجلسی شامل دستورات محمد مکی در مقام ولايت­فقيه آن را در صيدا و بيروت و سپس دمشق به داوری نهاد.
اين صورت­مجلس که احکام ولايت­فقيه را دربرداشته، به عنوان سند محکوميت محمد مکی به امضای هفتاد تن از پيروان خود او نيز رسيد. (ظاهرن اين مريدان، پس از کشته شدن محمد يالوشی به فتوای محمد مکی و فتاوایی که او در همين زمينه عليه مريدان طالب دلائل فتواهایش داده بود، آن صورت­مجلس را عليه مکی تهيه کرده بودند.) صورت­مجلس که توسط روحانيون و مريدان شيعه مکی تهيه شده بود، از سوی هزار فقيه سنی نيز امضاء شد و اين يعنی حکم قتل مکی. آن­ها که صورت­مجلس را امضاء کردند حکم به ارتداد محمد مکی، اولين ولی­فقيه شيعه دادند. از آنجا که براساس مذهب شافعی رسم بود تا مرتدان و زنديقان را يکسال مهلت توبه بايد داد، محمد مکی را به جرم ارتداد از دين و طرح ولايت­فقيه برای يک­سال زندانی کردند. پس از آن قاضی برهان­الدين شافعی فتوا داد که محمد مکی توبه کرده است، اما يک قاضی ديگر بنام مالکی اين فتوا را رد کرده و فتوای اعدام محمد مکی را به جرم ارتداد صادر کرد. ميان اين دو فتوا، علمای وقت فتوای مالکی را تائيد کردند و کسانی که در کتاب "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل به ايران" متعصبان معرفی می­شوند، از فتوای دوم حمايت کردند. بدين ترتيب اولين ولی­فقيه را در نهم جمادی الاول 786 با شمشير گردن زدند و جنازه­اش را برای سنگسارشدن به دار آويختند و سپس سوزاندند.
بخش مهمی از کتاب "مهاجرت روحانيون شيعه از جبل عامل به ايران" شامل مستنداتی است که اتفاقن ارزش کتاب در همين مستندات است. از جمله درباره بيگانه بودن روحانيون شعيه جبل عامل با فرهنگ و ادب و زبان ايرانی و فارسی و شيفتگی آنها به زبان و فرهنگ عرب، يا اشاره به چند شهر کوچک ايران که تا قبل از صفويه شيعه­نشين بوده و بقيه ايران تمامن سنی مذهب بوده­اند، و اين که شعيه با شمشير شاه اسماعيل اول و جنايات "تَبَرّایيان" بر ايران حاکم شد و مردم از وحشت مرگ آن را قبول کردند. تبرائيان جلوی مردم را می­گرفتند و می­گفتند بگو از دشمنان علی (سنی­ها) تَبَرّا می­جویی! اگر چنين نمی­گفتند درجا شکم آنها را پاره می­کردند!
درهمين کتاب می­خوانيم که چگونه يک مجتهد جبل عاملی بنام محقق کَرَکی عملن بر دربار صفوی حکومت می­کرده است.
بخش ديگری از این کتاب اشارات مختصری به ارتش قزلباش شاه اسماعيل دارد که در جمهوری اسلامی نيز تلاش می­شود تا بسیج و سپاه را تبديل به چنين ارتشی کنند و به عنوان حافظ و مدافع انقلابی که ديگر از آن نشانی باقی نمانده، آن را تبديل به قزلباش سلطنت ولی­فقيه کنند.
نخستین تئوريسين­های ولايت­امر در غياب امام­زمان از ابتدای طرح این نظریه که در ادامه اش به ولايت فقيه در جمهوری اسلامی رسيده­ايم، سرنوشتی مشترک يافتند. محمد مکی با استدلال به طرح نظراتی خارج از دين، متهم به ارتداد و با شمشير گردن زده شد و شهيداول لقب گرفت! دومين تئوريسين ولايت­فقيه و حکومت نايب امام­زمان را عثمانی ها در کعبه دستگير و به تختگاه امپراطوری برده و او را کشتند. محقق کَرَکی را هم که بر سلطان حکومت می کرد، رقبا و مخالفانش در دربار صفوی زهر دادند و او را نیز کشتند.
ريشه­های تفکری که در جمهوری اسلامی مرتکب قتل­عام سیاسی سال 67 و قتل­های زنجيره­ای شد و تئوری اَلنّصرُ بِالرُّعب و ناصبی­کشی را باب کرد، باید در اینجا جستجو کرد. فاجعه­سازان حمله به کوی دانشگاه، آن­ها که احمدی­نژاد و جلیلی را در جمهوری اسلامی برای حکومت پیش انداختند و دولتمردان دهه اول جمهوری اسلامی را زندانی کردند، در سال 88 علیه رای مردم کودتا کردند، آن­ها که آیةالله منتظری و میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی را حبس خانگی کردند و . . . هم از تئوری­های عصر نازیسم در آلمان بهره گرفتند و هم به تاریخ تشیع استناد کردند و می­کنند. ریشه آن­ها را باید درتاريخ 200 ساله­ای جستجو کرد که رد پای آن در کتاب "مهاجرت روحانيون جبل عامل به ايران عصر صفوی" پيداست. از دل این تفکر امثال آیةالله خوشوقت­ها، آیةالله مصباح­ها، آیةالله جنتی­ها، سعيد امامی­ها، حسن عباسی­ها و رحيم­پور ازغدی­ها بیرون آمده است.

از متن کتاب بخوانید.
تاريخ 200 ساله شيعه شدن ايرانیان با شمشير
نخستين مرحله مهاجرت از جبل عامل لبنان به ايران با آمدن شيخ­علی­کَرَکی مشهور به محقق کرکی و شاگردان و مريدان شهيدثالث از جمله شيخ­حسين حارثی و پسرش محمد عاملی مشهور به شيخ بهائی آغاز شد. شيخ­حسين حارثی از برجسته­ترين شاگردان شيخ­علی کرکی بود که او را بزرگترين دانشمند شيعه می­شناسند. شيخ­حسين حارثی به توصيه شيخ­علی کرکی سفرنامه­ای درباره مهاجرت از جبل عام به ايران نوشت که تنها گزارش مکتوب از ماجرای مهاجرت علمای شيعه از جبل عام لبنان به ايران است. آنها زندگی خود در جبل عامل را روزگار تحت فشار و ستم و مهاجرت از جبل عامل به ايران را مانند هجرت پيامبر از مکه گزارش کرده­اند!
شيخ حسين حارثی که زندگی در جبل عامل را محاصره تحت ستم گزارش کرده، درباره مهاجرت به ايران ابتدا و بی آن­که ذکر کند طلا و نقره­ای را که همراه داشته از کجا آورده بوده، چنین می نويسد.
"در اولين روز ماه ربيع الاول به خرم­آباد وارد شديم. مورد آزار کردها قرار گرفتيم و بخشی از دارائی ما به غارت رفت. هرچه نقره داشتيم ربودند و هرچه طلا داشتيم بردند و اسبان ما را سوار شدند و هر ظرفی که داشتيم برداشتند و جامه­ها و خلعت­ها و زيورهای ما را بر خود مباح داشتند. راه طی کرديم تا به اصفهان رسيديم و در آن شهر (پايتخت صفويه) محکم و استوار منزل کرديم. مردمان اهل و صالحی در آنجا ديديم. هر روز زندگی در اصفهان با هزار روز برابر است. بخاطر وجود نعمت فراوان از عبادت به حداقل معمول از نماز و روزه قانعم و هيهات که حق آن را به تمامی به جای آورم. با لذات و کامروائی­ها از پرداختن به علم دور مانده و از علم چيزی برايم نمانده است."
او پس از چند سال در 40 سالگی به بهانه حج از شاه صفوی اجازه گرفت و از ايران خارج شد و گريخت، به بحرين رفت و ديگر بازنگشت؛ به پسرش شيخ بهائی نوشت "اگرخواهان دنيایی به هند برو، اگر دين خود را می­خواهی به بحرين بيا و اگر هيچ کدام را نمی­خواهی در ايران بمان."
مرحله دوم مهاجرت از جبل عامل به ايران، به صورت موجی بزرگ آغاز شد. فقهای شيعه جبل عامل به سوی ايران سرازير شدند و در اصفهان، مشهد، قزوين، اردبيل و قم و ديگر شهرها ساکن شدند که تاکنون نام 90 تن آنان شناخته شده است. آن­ها دراين شهرها به مقام­هائی چون پيش­نماز، شيخ­الاسلامی، صدارت، وزارت و مهمتر از همه به مقام پيشوای مذهبی جامعه ايران که يک مقام غير رسمی اما پرقدرت بود رسيدند. آن­ها در سلطنت شاه­عباس متصدی بسياری از امور شدند و حتا به صدارت و وزارت رسيدند و به مقام پراعتبار مجتهدالزمان يا خاتم­المجتهدين رسيدند. اين در دورانی بود که مريدان و لشکريان شاه اسماعيل هرگز گمان به مرگ او نداشتند. يک جهانگرد ونيزی می­نويسد "مسلمانان (اهل سنت) می­گويند لااله الا الله محمد رسول الله ولی ايرانيان می­گويند لا اله الا الله، اسماعيل ولی­الله و سپاهيان شاه اسماعيل او راجاويدان می دانند."
شکست اسماعيل از سلطان سليم عثمانی در نبرد چالدران اين پندارها را در هم ريخت و از اين پس او در چشم آنان يک انسان معمولی و فانی و غيرمصون از خطا شد. شاه اسماعيل که ايرانيان را به زور شمشير شيعه کرد و روحانيون اهل سنت نيز يا شيعه شدند و يا از ايران گريختند، پس از شکست چالدران پنج شش سال پياپی زمستان را در تبريز و نخجوان به شکار و همنشینی با جوانان خوش آب و رنگ و جام شراب و شعر و موسيقی گذراند. در 10 سال آخر عمرش، يک­بار هم رهبری لشگرکشی­های صفويان را برعهده نگرفت. از دست رفتن حيثيت شاه در برابر قرلباش­ها (ارتش و گارد اسلامی شاه اسماعيل)، تشنج ميان تاجيک­ها و ترک­ها را افزايش داد.
روحانيان ايرانی در جدال دو عنصر ترک و تاجيک که از عمده­ترين مشکلات اوائل حکومت صفوی بود، با تاجيکان اتحاد و پيوستگی نزديک داشتند. برخی از سادات و مقدسان را کشش سياسی نبود و به طور کلی روحانيان معرف سنن ايرانی بودند. تغيير ناگهانی مذهب از تسنن به تشيع در زمان شاه اسماعيل اول ضربه سختی بود که بر بسياری از روحانيان سنی فرود آمد و گروهی نيز گوشمالی و تبعيد شدند.
پس از شاه اسماعیل، طهماسب­يکم در يازده سالگی بر تخت سلطنت نشست. او نبوغ، تندی و بی­باکی پدرش را نداشت و سپردن کار ترويج تشيع را به فقيهان خودی بيش از آن صلاح نديده و ناچار متوجه جبل عامل شد و فقيهان را فراخواند تا مسئوليت ترويج تشيع را به آنها واگذارد.
از سوی ديگر، اشتياق عالمان شيعه به زندگی در قلمرو يک دولت شيعه مذهب نيز نبايد از نظر دور بماند. رسميت تشيع در ايران و اهتمام صفويان در تبليغ و ترويج آن به طور طبيعی عالمان شيعه را در نقاط مختلف جهان اسلام برانگيخت تا برای گريز از آزار حکومت­های غيرشيعی و بهره­وری از آسودگی و آزادی­های مذهبی به قلمرو صفويان بيابند.
عالمان عصرصفوی، بويژه مهاجران عاملی تلاش می­کردند تا مشروعيت دولت صفوی را تبيين کنند. پس از هجوم افغان­ها و واژگونی دولت صفوی، ديگر باره مشروعيت حکومت همه مدعيان، چه سنی و چه شيعه مورد سئوال قرار گرفت و تصريح شد که آنان غاصب حق شاهان صفوی هستند. به علاوه کوشش شد تا با برپایی نماز جمعه، حلال دانستن خراج و حتی توجيه اعمال ستمکارانه شاهان صفوی، مشروعيت حکومت ايشان تبيين شود.
در عصر طهماسب توانائی و شايستگی محقق کرکی قدرت و اختيار بی­مانندی را در حکومت برای خاتم­المجتهدين فراهم آورد. وی در دولت صفوی به چنان منزلت و قدرتی دست يافت که هيچ­يک از فقيهان مهاجر يا ايرانی هرگز به آن پايه از قدرت و منزلت نرسيدند.
محقق کرکی در مسائل خراج و نماز جمعه به گاه پنهان بودن امام­زمان با عالمان ديگر درگير شد. افزايش قدرت و نفوذ کرکی در دربار طهماسب، دشمنی امرای دولت صفوی را نيز به همراه داشت. پس از مرگ محقق کرکی که گفته می­شود درباريان به او زهر دادند، شاه طهماسب چون لازم ديد جای خالی وی را با انتصاب فرد ديگری پرکند، تاکيد کرد که مجتهد جبل عاملی می­خواهد. بعد از محقق کرکی، موضوع نيابت امام غايب (ولايت­فقيه که تئوری آن در جبل عامل توسط محمدمکی تدوين شده بود) همواره مطرح بود ولی کسانی که از سوی شاهان صفوی برای اين مقام نامزد می­شدند هرگز قدرت و اقتدار او را بدست نيآوردند.
در واپسين روزگاران حکومت صفويان علامه محمدباقر مجلسی يکی از با نفوذترين عالمان عصر صفوی که در عهد سليمان و حسين صفوی شيخ­الاسلام اصفهان بود به عنوان نايب امام­غايب، شاه سلطان­حسين صفوی را نايب خود قرارداد و به نام وی خطبه خواند. مجلسی نيز خود فقيهی از تبار عامليان بود. مجلسی رساله­ای نگاشت که در آن به ترجمه و شرح 14 حديث از ائمه پرداخت. اين احاديث درباره ظهور امام­زمان و علایم و نشانه­های آن بود و به همين سبب به رساله ظهوريه مشهور شد.
اگر چه مجلسی قدرتی در حد محقق کرکی در دربار صفويه بدست آورد، اما نفوذ وی با نفوذ کرکی به شيوه­ای بنيادين متفاوت بود. او به دليل ضعف و ناتوانی شاه سلطان حسين، به عنوان فقيه برجسته عصر به نفوذ زیادی رسید.
علمای شيعه عصرصفوی اين عقيده را القا می­کردند که دولت صفوی تا ظهور حضرت صاحب­الزمان پايدار خواهد ماند و برای اين منظور از روايات و احاديث و حساب جمل سود می­بردند. درميان آنان اين گرايشی وجود داشت که دولت صفوی را با دولت مهدی موعود هم­سنجی کنند و به نوعی دولت صفوی را با آن پيوند دهند. آنان درتلاش بودند تا دولت صفوی را به عنوان دولتی معرفی کنند که ظهورش توسط پيشوايان شيعه پيش­بينی شده و همان دولتی است که آمال و آرزوهای شيعيان را برآورده خواهد کرد. آن­ها همچنين بر اين عقيده بودند که دولت صفوی با ظهور حضرت مهدی موعود پيوند خورده و تا ظهور آن حضرت پايدار خواهد ماند.
شهيدثانی دنبال کننده و تبيين کنده مسئله ولايت­فقيه، با آن­که مريدانش را به ايران می فرستاد، خود هرگز به ايران نيآمد. او به سرزمين­های مختلف سفر کرد و مفتی عام و مرجع کل بود و درباره هر فرقه­ای موافق مذهب خود فتوی می­داد. او 55 سال عمر کرد و بسيار از اوقات از بيم مخالفان متعصب، پنهانی زندگی می­کرد تا آن­که يک­بار نزد سلطان عثمانی از وی سعايت شد و سلطان وی را فراخواند. کرکی برای پنهان شدن راهی خانه خدا کعبه شد، ولی در همانجا دستگير و زندانی شد و سپس به تختگاه عثمانيان فرستاده و بدست آنان کشته شد و شهیدثانی لقب گرفت.
شهيدثانی تلاش­هايی برای فراهم آوردن چارچوب نظری يک حکومت شيعه انجام داد و در آثار خويش ديدگاه­های نوينی در باره حکومت فقيه و توسعه اختيارات وی ارائه کرد.
نخستين و شايد بنيادی­ترين پيامد مهاجرت فقيهان جبل عامل به ايران نقشی بود که آنها در توسعه و پيشبرد تشيع درايران برعهده گرفتند. هنگامی که دولت صفوی درايران استقرار يافت تشيع فقط در چند شهر کوچک ايران مانند ساوه، آوه، قم، ری، ورامين و چند منطقه ديگر رواج داشت و بسياری از مردم ايران سنی مذهب بودند. صفويان با استفاده از شيوه­های گوناگون، درمدت نزديک به 200 سال توانستند تشيع را در کشور چيرگی بخشند. شيوه صفويان برای ترويج تشيع هم سياسی بود و هم مذهبی: ايراد خطبه­ها، برقراری کلاس­های درس، نگارش کتاب­ها. اما هرگز نبايد اين حقيقت را ناديده گرفت که شمشير اسماعيل­يکم و سختگيری و زورمداری او در ابتدای کار اصلی­ترين ابزار عرضه­ی تشيع به مردم ايران بوده است. راه افتادن دسته­هايی بنام "تبرائيان" در کوچه و بازار برای دريدن سينه آنان که از دشمنان علی (سنی­ها) تَبَرّا نمی­جستند از جمله سياست­های زورمدارانه شاه­اسماعيل در ترويج تشيع بود. همه عاميليان از محقق کرکی گرفته، که در رد سنيان کتاب نگاشت و رساله­های زيادی را در فقيه شيعه تاليف کرد و شاگردان بسياری پرورد تا علامه محمدباقر مجلسی که گفته­اند تنها رساله حق اليقين او 70 هزار تن از سنيان سوريه را به مذهب تشيع درآورد، دراين روند سهم و نقش بسيار داشتند و به شيوه­های گوناگون در پيشبرد و توسعه تشيع کمک کردند.
درپايان بی­مناسبت نيست اشاره­ای داشته باشيم به زمينه­ای که شايد بتوان آن را پيامد نژادی مهاجرت عامليان به ايران خواند. مهاجران عاملی خود در ايران بر نژاد و زادگاه خود تاکيد ويژه­ای داشتند. عالمان شیعه چون در تمام مراحل زندگی و دانش­اندوزی با زبان عربی سروکار داشتند زير نفوذ اين فرهنگ قرار گرفتند. با فرهنگ، تاريج، زبان وادب و آئين­ها و باورهای ذوقی و فکری ملت­ها بیگانه بودند. چنان که حتا کشش نژادی ويژه­ای در آنان پديد نمی­آمد. از آقاحسين خوانساری مجتهد معروف و متنفذ دوران شاه­سليمان که از تربيت يافتگان مکتب علمای مهاجر از لبنان به ایران بود پرسيدند "آيا اين حديث که دنيا پيش از اين خلقت در دست ايرانيان بوده است درست است يانه؟ وی در پاسخ به طعنه گفت که نه تنها پيش از خلقت چنين بوده، بلکه پس از آن نيز جهان در دست خران است."

راه توده شماره 412 تاریخ 30 خردادماه 1392