من قبول دارم که دیپلماتها امروز بذر سخنی را می افشانند که فردا
بتوانند محصول و ثمر مطلوب خود را بربچینند. من قبول دارم که دیپلماسی با صداقت و
درستی و مقولات اخلاقی جفت و جور نیست. قبول دارم که هر دوز و کلکی را می شود در
انبان دیپلماتها بهم پیوست. منافع ملی کشورها، مطلعِ مألوفی است که می شود هر
پدیدهی اخلاقی را برایش فدا کرد. میشود دروغ گفت و برای فریبِ طرف مقابل به
صداقتِ آن دروغ سوگند یاد کرد.
آیین دیپلماسی مثل دارویی است که ورزشکاران برای تقویت خارج از
قاعدهی عضلات خود مصرف میکنند. اگر این روزها در بساط اغلب ورزشکاران کشورمان،
نماد و روحیهی پهلوانی کمتر یافت میشود، شاید به این دلیل است که ورزشکاران بمحض
مصرف داروهای تقویتی یا دوپینگی، پای بر پلههای دوز و کلک می گذارند. اینجاست که
هرچه نعرهی یا ابوالفضل و یاعلی و یاقمربنی هاشم سر بدهند، نه که خودشان پیشاپیش
صداقتشان را مخدوش کرده اند، هرگز نیز مختصر عطر و بویِ مرام پهلوانی از نعرههایشان
به مشام نمیرسد.
نیز در آیین دیپلماسی، نانوشته و در صورت لزوم، همگان مجاز به مصرف
داروهای دوپینگیِ دروغ و مکر و دسیسه و فریب و وعدههای نامحتمل و ناکسی و
ناجوانمردی و از پشت خنجرزدن اند. مثل یک قرارداد پذیرفته شده و امضاشده که همهی
ملتها بدان پایبندند. مثل واکس زدن به چرکیِ نجاستی که نمایندگانِ سیاسیِ ملتها به
تمیزی و مطلوبیتِ آن متمایلاند. مثل این که در آیین ورزش، فردا روزی همگان در
مصرف داروهای تقویتی مجاز باشند و گلهای و اعتراضی و مجازاتی نیز در کار نباشد.
در نقطهی مقابل، انقلابیون اما صریح و جازم و قاطع و حساساند.
صادق بودنشان را یکجا تأیید نمیکنم اما بر قاطعیت و صراحتِ سخن و رویههای
انقلابیون توافق دارم. انقلابیون بخاطر شتابی که در دستیابی به نتیجهی مطلوبشان
دارند، فرصت چندانی برای تأمل و تفکر و فروشدن به روشهای مبتنی بر صبوری و تعقل و
مدارا ندارند. سراسیمهاند تا در یکسال و ده سال و بیست سالِ عمرِ انقلابی شان به
نتیجه برسند و عرصه های سیاسی و ملی کشورشان را در اختیار بگیرند. اگر تصمیم به
انجام کاری میگیرند، فرصت چندانی صرف واکاوی آن نمیکنند. طی یکی دو نشستِ جمعی
به انجامش دستور میدهند. با هر خسارت و هر نتیجهی ناجوری که از آن بربجوشد. اگر
به کسی مظنون شوند، سرضرب ترتیبش را میدهند. این که به آن مظنون و به فرد متهم
فرصت دفاع بدهند و بخود امکان تحقیق و مداقه، نه چیزی است که در قاموس انقلابیون
به تعریف آید.
فرهنگ انقلابی، چه درست یا نادرست، یک فرهنگ مغشوش و ناپایدار، و
حتا هردمبیل است. چرا که بر تغییر بنیانهای قوامیافتهی پیشین مُصرّ است. بی آنکه
برای فردای پیروزی، برنامه و توش و توانی داشته باشد. چه بشود که از هر هزار
انقلاب، انقلابی چون برچیدن دست استعمار انگلستان از سرِ هند به رهبری گاندی
سربرآورد و همو سر در برابر انسانیت فرود آرد. یا انقلابی چون برچیدن بساط نژاد
پرستی در آفریقای جنوبی به رهبری فردِ پیامبرگونهای چون نلسون ماندلا که در فردای
پیروزی پرچمِ بخشایش علم کند.
در پیروزی انقلاب اسلامی ایران غلیظ ترین خشونت ها و آدمکشی ها و
مصادره ی اموال مردم به اسم اسلام صورت پذیرفت. جوری که منصف ترین انسانهای مؤثر
در انقلاب نیز امروزه به این نتیجه رسیده اند که اگر انقلاب اسلامی قراربود به یک
چنین وضع و ریخت و قیافه ای که امروزه بدان مبتلاست تغییر ماهیت بدهد، همان به که
انقلاب نمیشد. حداقل این که روحانیت و اسلام از ریخت نمی افتاد و دست متولیانش در
این مُلک به خون و دزدی آلوده نمی شد.
این که جناب خامنهای در سی و چهار سالگی جمهوری اسلامی فرموده اند
"من یک دیپلمات نیستم، یک انقلابیام، نه تنها دستِ حکمت به شق القمری
حکیمانه بدر نبردهاند، بل سخن به خطایی ناموزون آراستهاند. پریشانیِ من به این
است که چرا ایشان نفرمودهاند "من یک مسلمانم!"
در این سی و چهار سال، نه که تلخترین و شنیعترین و شقی ترین رویه
های مملکت داری به اسم مسلمانی و شیعی در این کشور به صحنه آمده، بدیهی است که کسی
را به مسلمانی ما رغبت نباشد. و گرنه اگر رهبران و مردمان ما به ادب و فهم و
دوراندیشی پیامبران و امامان شیعه و انسانهای برجستهای چون گاندی و نلسون ماندلا
مزین بودند، امروزه جناب خامنهای با غرور گردن بر میکشید و میفرمود "من یک
دیپلمات نیستم، یک مسلمانم". و بر مختصات و شایستگیهای یک مسلمان مهر میزدند.
که یعنی در قاموس مسلمانی، نه دروغ است و نه فریب و نه از پشت خنجرزدن. چه برسد به
آدمکشی و غارت اموال مردم یک کشور توسط متولیان اسلامیاش.
من می گویم "اتفاقن ایشان با هوشمندی سخن از انقلابی بودن خود
بمیان آوردهاند." چرا؟ میگویم. در جایی که از مسلمانی و شیعیگری آبرویی
نمانده باشد، شاید بشود از ریسمان انقلابیگری آویخت. همین. http://nurizad.info/?p=21655
نوزدهم اردیبهشت سال نود و دو