علي سامره بازيکن سابق استقلال که همچنان ميان هواداران اين تيم از
محبوبيت بالايي برخوردار است دست به يک افشاء گري بزرگ عليه کميته انضباطي و تصميم
گيري هايش زده است. سامره کميته انضباطي را متهم به تباني کرده است . . .
"اولين
نفري که ماجراي تباني را در ليگ يک رو کرد من بودم. پس از افشاگري من دستهاي
آلوده رو شد. اين تيم آن تيم را لو داد و آن مدير مدير ديگر. بعد کار به مربيان و
بازيکنان تيمها رسيد. همه همديگر را لو دادند چون با آن حرفهايي که به عليپور
زده بودم ناپاکيها رو شده بود. خود ياسوجيها سوتي داده بودند. من هم رفتم همه
داستان را کف دست عليپور گذاشتم. آنها ميخواستند ما را بخرند. شب قبل از بازي هم
تماس گرفته بودند. حالا نميگويم چه کسي چون بعد از اينکه از کارش برکنار شد خودش
را لو داد. اسم نياورم بهتر است. آقايان مدام زنگ ميزدند و التماس ميکردند که ما
بازي را وا بدهيم. آن هم به کي، به علي سامره! نميدانم چه فکري کردند که با من
تماس گرفتند. خجالت هم نميکشيدند. انگار من را نميشناختند. بعد آبروي خودشان هم
رفت. تازه ميخواستند زير کاري هم که کردهاند بزنند اما خدا را شکر دست همه آلودهها
رو شد. باور کنيد ديدن اين فضا خيلي من را آزار ميدهد."
علي
سامره پس از مدتها سفره دلش را باز ميکند. او اين بار با توپ پر آمده است. با
انبوهي از حرفهاي نزده. با همان صراحت ادامه ميدهد: «از دست کميته انضباطي هم
ناراحتم. الان به قول خودشان حکم دادهاند. چه حکمي هم هست! واقعا دستشان درد
نکند، زحمت کشيدند! فکر ميکنند حالا فوتبال را به اصطلاح خودشان پاک کردهاند اما
کدام پاکي؟! آقايان دوباره تحت تاثير سفارشهاي اين و آن قرار گرفتهاند. طبق
قانون تيم شهرداري تبريز بايد به دو دسته پايينتر ميرفت يا اساسا امتيازش لغو ميشد
اما اين کار را نکردند و آنها را در ليگ يک نگه داشتند چون دوباره آقايان تماس
گرفتهاند و به کميته انضباطي سفارش کردهاند. اين حکم تباني است و به نظر من
کميته انضباطي تباني کرده است و بايد بيايد و پاسخگو باشد، منظورم شخص حسنزاده
نيست بلکه کل فدراسيون در اين مورد زير سوال است.»
حرفهاي
سامره تند و بيپروا است. از عاقبتش نميترسد؟ قدري مکث ميکند و محکم و استوارتر
از قبل ميگويد "ميخواهند چه کارم کنند؟ ميخواهند محرومم کنند؟ بگذار
بکنند. ميخواهند از فوتبال بيرونم کنند؟ بگذار بکنند. اصلن شايد بخواهند من را
اعدام کنند که بازهم اشکال ندارد، بکنند اما يک نفر بايد جلوي اين کميته انضباطي
بايستد. چرا آقايان سرشان را مثل کبک داخل برف کردهاند و فکر ميکنند هيچ کس آنها
را نميبيند؟ به خدا دلم به حال آينده اين فوتبال و جوانهايي که به فوتبال دل خوش
کردهاند ميسوزد. اينها اصل و نسب تيم شهرداري را محروم کردند اما به نظر من بايد
شهرداري به دو دسته پايينتر ميرفت. مثل يونتوس ايتاليا. يا امتيازش لغو ميشد.
نميدانم چرا محکم برخورد نکردهاند. الآن رسانهها به به و چه چه ميکنند و کلي
پشت اين احکام در آمدهاند اما مطمئن باشيد اينهايي که محروم شدهاند به زودي به
فوتبال بر ميگردند. آقاي مربي که هرکاري خواسته در اين فوتبال کرده شش ماه ديگر
برمي گردد! ميدانيد چه جوري؟ الان حرف نميزنند و ساکت هستند اما از يک ماه ديگر
لابي کردنشان با کميته انضباطي و اين طرف و آن طرف شروع ميشود. حکم را ميبرند
استيناف آنجا چند ماهي کم ميکنند و بعد که آبها از آسياب افتاد دوباره محروميت
را کم ميکنند و بعد ميبينيم اي واي هنوز شش ماه نگذشته آقايان دوباره به فوتبال
بازگشتهاند. اينها درد اين فوتبال است. حرف من اين است که اگر خود کميته انضباطي
تخلف ميکند چه کسي بايد يقهاش را بگيرد؟!"
ــ دلت
خيلي از اين فوتبال پر است . . .
پايههاي
فوتبال ما شل شده است. هيچ کس فکر فوتبال نيست. همه آمدهاند که يک پولي اين وسط
کاسب بشوند و هيچ کس به نفس ورزش فکر نميکند. من دلم به حال جوانهايي ميسوزد که
با هزار اميد و آرزو به فوتبال ميآيند. آنهايي که استعداد دارند اما مگر در اين
فضا ميشود رشد کرد؟ مگر با اين مربياني که صلاحيت کارکردن در فوتبال ايران را
ندارند ميتوان به آينده اميدوار بود؟ فوتبال ماهيت اصلياش را در ايران از دست
داده و متاسفانه ميبينيد که با وجود ثابت شدن احکام با اغماض صادر ميشود.
ــ روزي
که از تيم مس رفسنجان به فجر رفتي و يک بازيکن جوان بودي هم اين حس نسبت به فوتبال
ايران در تو وجود داشت؟ آنجا حس نميکردي که مثلن منصور پورحيدري که سرمربي
تيم فجر بود تو را در ليست نگذارد؟
اگر اين
کار را هم ميکرد من دلم نميسوخت چون بازيکنان بزرگي در آن تيم بودند. تازه فجر
آن زمان يک تيم 50 درصدي در فوتبال ايران بود. آن موقعها يادم هست که برومند،
فکري، مهابادي و خيلي از بزرگان ديگر در فجر بازي ميکردند. فجرتيمي بود که هرگز
با لابي بسته نميشد و شخصيت منصور پورحيدري هم براي همه مشخص بود. آن زمان اصلا
چنين فضايي در فوتبال ايران وجود نداشت. همين اسامي که نام بردم آن روزها جزو
بهترينها بودند. يک مربي هيچ وقت به خودش اجازه نميداد لابي کند و بازيکني هم که
ميفهميد از بقيه کمتر است باور کنيد ساکش را جمع ميکرد و ميرفت اما الان داستان
کاملن عوض شده. مربي ناکام سال بعد تيم بهتري دارد و بازيکن ناکام هم به تيم بهتري
منتقل ميشود. همه چيز پشت پرده مشخص ميشود. انگار يک عده آمدهاند فقط از اين
فوتبال ببرند و هيچ مرجعي هم نيست که به آن رسيدگي کند.
ــ
نگران نيستي با اين حرفهايي که عليه کميته انضباطي زدي محرومت کنند؟
نه
نگران نيستم، چرا بايد نگران باشم؟ حرف حق را بايد زد. من نگرانم که به زودي همه
آنهايي که با ارهاي خلاف در اين فوتبال ماندهاند چند روز ديگر برگردند. آخر چطور
ميشود به بازيکني که پول ميگيرد عليه تيم خودش بازي کند دوباره اعتماد کرد؟ طرف
سالها است اسمش در اين فوتبال بد در رفته و همه سوابقش را ميدانند اما هرسال
مربيگري ميکند. يا آن بازيکن و يا آن مديري که فقط با لابي پست دارد. اينها بايد
از صحنه ورزش محو بشوند. بايد کلا از فوتبال کنار گذاشته شوند. فوتبال ما اين طوري
پاک ميشود نه با اين احکامي که صادر شده و به يک مو هم بند نيست. يک نفر بايد اين
حرفها بزند و من هم هيچ واهمهاي از گفتن اين حرفها ندارم.
ماجراي
ورود تو به فوتبال چگونه بود. از خودت بگو، اين که چطور شد فوتباليست شدي و نامي
براي خودت دست و پا کردي. تو از لابي و اين جور چيزها استفاده نکردي؟
نه، من
هرچه داشتم بر اساس تواناييهايم بود. حالا شايد يک نسبت فاميلي با ناصر ابراهيمي
داشتم اما هرچه به دست آوردم بر اساس داشتههاي خودم بود. سال 72 تا 75 در کرمان
فوتبال بازي ميکردم. درهمين تيم مس رفسنجان بودم. آنقدر خوب کار کرده بودم که نميگذاشتند
من از تيم بروم. اصولن آن موقع هر کسي حقش بود ميآمد و مربيان هم اصلن دنبال باند
و باند بازي نبودند. هيچ مديري هم بازيکن بيخودي به مربي سفارش نميکرد. ما آن سالها
مدام در استان اول ميشديم اما تيم مان زور بالاتر آمدن نداشت. 3 سال در رفسنجان
فوتبال بازي کردم و بعد با ناصرابراهيمي تماس گرفتم و گفتم ميخواهم براي ادامه
فوتبال به تهران بيايم. ايشان هم گفت تهران نه. البته يادم هست سرباز هم بودم که
ناصرخان فجر را پيشنهاد کرد. من هم رفتم فجر. تيم خوبي بود. آن روزها پورحيدري و
مظلومي سرمربيشان بودند که جا دارد از آنها بابت زحماتي که برايم کشيدند تشکر
کنم. روز اول وقتي هيبت بازيکنان فجر را ديدم گفتم خدايا خودت رحم کن اما يک چيزي
ته قلبم ميگفت تو اگر خوب کار کني پورحيدري اسمت را در ليست قرار ميدهد.
پورحيدري يک مربي پاک بود و در همان تمرين اول من را پسنديد. آنها ميدانستند من
در رفسنجان خوب گل زدم اما با اين حال تستم کردند. در نهايت بازيکن فجر شدم آن هم
بدون لابي و اين حرفها.
ــ مثل
خيلي از استقلاليهاي ديگر، فجر سکوي پرتابت شد. با سفارش که بازيکن استقلال نشدي؟
نه، هيچ
سفارشي درکار نبود. ديگر پورحيدري من را ميشناخت، من هم عملکرد خوبي داشتم. فتحاله
زاده هم آن زمان دنبال خوبهاي ليگ بود براي همين دست روي من گذاشتند و من شدم
بازيکن استقلال اما هميشه فجر را در خاطرم دارم. آنجا باعث پرش من شد. فکر ميکنم
يکي از دلايلي که باعث شد از فجر بازيکن زياد به فوتبال ايران معرفي بشود همين
فضاي سالم بود.
ــ در
اولين تمريني که با استقلال داشتي حتمن آنجا هم گفتي خدايا رحم کن!
واقعن
با آن بازيکناني که جلويم قرار گرفته بودند بايد هم رحم ميکرد. ما بهترين تيم آن
روزهاي ايران بوديم. در هر پست فکر ميکنم 2، 3 بازيکن خوب حضور داشتند. نميدانم
از چه کساني نام ببرم. برومند، فکري، بختياري زاده، هاشمي نسب، طباطبايي، مومن
زاده، لطيفي، علي منصور و فرهاد که البته مجيدي چند بازي کرد و به راپيد رفت.
ــ اما تو در همان بازي اول براي استقلال هت تريک کردي. باورش
سخت بود که يک بازيکن گمنام به استقلال بيايد و در همان بازي اول 3 گل بزند.
خودم هم باورم نميشد که هت
تريک کردم. بعد از گل سوم بدنم سرد شده بود و احساس ميکردم دارم گيج ميزنم اما
يک پاس گل ديگر هم دادم! آن همه جمعيت سامره، سامره ميکرد. حسي داشتم که هيچ وقت
ديگر آن را تجربه نکردم. همان فصل آقاي گل ليگ هم شدم.
ــ کُلَن غير قابل پيش بيني
بودي. بازي اول هت تريک کردي و در همان فصل آقاي گل شدي، بعد هم که رفتي پروجا. آن
هم در 22 سالگي.
بله، من 22 سالم بود که به
پروجا رفتم. الان که به گذشته فکر ميکنم اصلن پشيمان نيستم که در آن سن چنين
تصميمي گرفتم. اگر باز هم به همان دوران برگردم بازهم به پروجا ميروم و اصلن از
شرايطي که برايم پيش ميآيد نميترسم اما اصولن موفقيت مهاجمان در ليگ ايتاليا
بسيار دشوار است. تيمهاي ايتاليايي به خاطر خصوصيتهاي فيزيکي بازيکنان شان خوب
دفاع ميکنند براي همين گل زدن براي مهاجمان سخت ميشد. به من زياد بازي داده نميشد
و گاهي اگر بازي ميکردم تيم از حريف عقب بود. براي مثال همان بازي مقابل لاتزيو
که ما سه بر صفر عقب بوديم. بعد که يک بازيکن ايتاليايي جاي من آمد و هر وقت بازي
ميکرد گل ميزد که اين کار من را سخت کرد.
ــ چرا در فوتبال ايتاليا دوام
نياوردي و دوباره به استقلال برگشتي؟
مقصرش خودم بودم. آن طور که
بايد تلاش نکردم. کمي هم مايوس شده بودم چون اصولن ما ايرانيها عاطفي هستيم.
جواني هم بود و اينکه شايد به خوبي راهنمايي نشدم. در کل تجربه خوبي بود هرچند که
با موفقيت همراه نشد. بله، به استقلال برگشتم البته يکي دو تيم دسته دوم ايتاليا
هم من را ميخواستند اما دوباره فوتبالم در استقلال شکل گرفت و بعد دوباره ترانسفر
شدم. اين بار به امارات رفتم که فکر ميکنم کارنامهاي از خودم بر جا گذاشتم که
هيچ بازيکن ايراني ندارد. من تنها ايراني هستم که خارج از ليگ ايران آقاي گل شده
است. اين يک رکورد است که هيچ وقت خوب ديده نشد اما خودم که ميدانم!
ــ در همان زمان که دوباره به
ليگ ايران برگشتي پرسپوليسيها خيلي دوست داشتند تو را بخرند. پول خوبي هم پيشنهاد
شد اما تو نرفتي. آن روزها از اين انتقالهاي پر سر و صدا زياد در فوتبال ايران ميشد.
نمونهاش همين مهدي هاشمي نسب.
الان که اين جابجاييها را
مرور ميکنيم ميبينيم که هيچ بازيکني بعد از رفتن از استقلال به پرسپوليس يا
بالعکس موفق نبوده. آن زمان هم که من دنبال پول نبودم اما بودند بازيکنان بزرگي که
براي پول اين کار را ميکردند. البته آنها خيلي بزرگ بودند اما الان برخي بازيکنان
هستند که هنوز جوهر قراردادشان با استقلال يا پرسپوليس خشک نشده ميگويند از تيم
رقيب پيشنهاد دارند! ديگر کمي لوث شده اين انتقالها اما همانطور که ميدانيد من
آن زمان از پرسپوليس پيشنهاد داشتم اما چون دنبال پول نبودم و نميخواستم به قول
معروف در فصل نقل و انتقالات بترکانم به اين تيم نرفتم. از طرفي خب، احساس قلبيام
به هواداران هم بود.
ــ شايد به خاطر لقبي که به تو
دادند و هنوز در ورزشگاه آزادي ميبينيم که ميگويند "علي 30 ثانيه!"
اين شعارها تو را در رودربايستي قرار داده بود؟!
خب، اگر اسمش را رودبايستي هم
بگذاريم خوب است. من هواداران استقلال را دوست داشتم و نميخواستم توي ذوقشان
بزنم. با آنها اخت شده بودم و درست نبود يکدفعه به پرسپوليس بروم. براي همين هميشه
در استقلال بازي کردم اما درباره آن گل بگويم که کمي هم شانسي بود. در دربيها اگر
خوب دقت کنيد 10، 15 دقيقه اول بازي معمولن توپ کمتر روي زمين است. بازيکنان سعي
ميکنند بيشتر دفع توپ کنند تا به فضا مسلط بشوند اما حوالي دقيقه 30 بود که فرزاد
مجيدي همينطور زير توپ زد و اصلن فکر نميکرد زير پايم بيايد اما يحيي گل محمدي که
آن روزها دفاع وسط پرسپوليس بود نتوانست توپ را کنترل کند و من توپ را گرفتم و
بردم گل زدم. بعد شدم علي 30 ثانيه! البته به 30 ثانيه هم نرسيده بود.
ــ به گذشته که فکر ميکني
افسوس نميخوري؟
خيليها فکر ميکنند من افسوس
گذشته را ميخورم يا ميشنوم که ميگويند علي به حقش در اين فوتبال نرسيد اما من
اصلن اينطور فکر نميکنم. سرنوشت من همين بود و هيچ وقت از گذشته افسوس نخوردم. هر
وقت به گذشته فکر ميکنم از تمام کارهايي که در فوتبال کردم حتي اگر اشتباه هم
بوده يا از سر جواني لذت ميبرم. من از اين فوتبال حقيقتن لذت بردم. البته نه از
اتفاقاتي که الان در فوتبال ميافتد و به شدت آزارم ميدهد.
ــ اما آن زمان که براي تيم
ملي بازي ميکردي گفته ميشد که حقت را نميدهند. به ماجراي خودت و تيم ملي هم که
فکر ميکني باز هم لذت ميبري؟
شايد به من درست بها داده نشد
يا زياد تحويلم نگرفتند اما باز هم لذت ميبرم. يادم ميآيد در يکي از بازيهاي
دوستانه تيم ملي با يک تيم آفريقايي تعداد گلهاي مان به عدد 18 رسيده بود آن زمان
سرمربي تيم ملي بلاژ بود اما در آن بازي هم به اندازه کافي به من ميدان نداد.
دقيقه 90 بود که تازه گفت بلند شو برو داخل زمين. ميگفت بايد 2 گل بزني و بازي را
20 به صفر ببريم! من هم گفتم مگر در اين دقايق اصلن توپ به من ميرسد که بخواهم گل
بزنم؟! در آن بازي اصلن توپ به من نرسيد و بعد از آن فهميدم که جايي بين بازيکنان
اصلي تيم ملي ندارم. البته دلخوري از بلاژ ندارم. اگر از من بپرسيد که مقصر دور
ماندنم از ترکيب تيم ملي کيست بازهم ميگويم خودم و هيچ کس را مقصر نميدانم.
ــ الان وقتي به تيم ملي نگاه
ميکني به خصوص وضعيتي که در مرحله مقدماتي جام جهاني داريم نقطه اميدوار کنندهاي
ميبيني؟
ما بازيکنان خوبي داريم و فضا
هم نسبت به قبل کمي تغيير کرده. تيم کمي شادابتر شده اما حقيقت اين است که وقتي
پايههاي اين فوتبال را سست چيدهايم و در سالهاي گذشته لابي بازي به اوجش رسيده
ديگر نميتوانيم اميدي به آينده فوتبال مان داشته باشيم. سرمنشاء ناکامي تيم ملي
همين وضعيت حاکم بر باشگاههاي ما است. وقتي مديرعامل يک باشگاه ثبات ندارد و
هميشه در معرض لابي کردنهاي اين و آن قرار گرفته براي بازيکنان چه آرامشي باقي ميماند؟
حتي بازيکنان فوتبال هم يکديگر را تهديد ميکنند و از اين ميترسند که يک لابي،
جايگاه شان را در تيم شان سست کند! امروز اگر تيم ملي ما اميد کمي براي صعود به
جام جهاني دارد به خاطر همين پايههاي سست فوتبال مان است. مطمئن باشيد که همه چيز
به هم ربط دارد. بازيکنان تيم ملي هم وقتي فضاي نامطلوب حاکم بر فوتبال را ميبينند
نميتوانند در تيم ملي کارآيي لازم را داشته باشند. ما خشت اين فوتبال را در سالهاي
گذشته درست روي هم نچيدهايم. خيانت بيداد ميکند، لابيها و پشت پردهها همه
سياستگذاريهاي فوتبال را مشخص ميکند و اين وسط ما دنبال نتيجه گرفتن تيم ملي
هستيم که قطعن سخت ميشود.
ــ از جانمايه کلامت ميتوان
فهميد که چندان به آينده تيم ملي و فوتبال ايران اميدوار نيستي.
اميدوارم که تيم ملي به جام
جهاني برود و حرفهاي من درست نباشد چون در کشور ما فوتبال براي قشر وسيعي از طبقه
کم درآمد جامعه تنها دلخوشي است. مگر چند درصد از مردم کشورمان وضعيت معيشتي خوبي
دارند که بتوانند با چيزهاي ديگر خودشان را سرگرم کنند؟ فوتبال مال طبقه کم درآمد
است و همانطور که ميبينيد همه فوتباليستها از پايين شهر بيرون ميآيند من هم
دوست دارم اين دلخوشي حفظ شود تا مردم خوشحال باشند. همانطور که گفتم کمي نسبت به
قبل شادابي بيشتري در تيم ملي ايجاد شده است و اميدوارم تيم ملي به نتايج دلخواه
مردم دست يابد اما در اين شرايطي که ميبينيم و اين همه لابي و زد و بند، فوتبال
ما چطور ميتواند رشد کند؟
ــ با اين شرايط حتما خودت هم
به آيندهات چندان اميدوار نيستي. به هر حال روزي علي سامره وارد چرخه مربيان شاغل
در فوتبال ايران خواهد شد.
خب، سخت است اما من خيلي به
خودم اميدوارم و سعي ميکنم همانطور که در دوران جواني خودم را به فوتبال ثابت
کردم در مربيگري هم اين کار را بکنم. حقيقت اين است که به شدت به مربيگري فکر ميکنم.
خودم را از همين حالا جايي ميبينم که دست قلعه نويي است! شايد 5 سال ديگر من را
روي نيمکت استقلال ديديد.
ــ امير قلعه نويي مربي بزرگي
است که به نظر ميرسد حالا حالا در استقلال بيرقيب است، شايد از جانب همبازيهاي
قبلي ات هم تهديد بشوي. حتمن هستند کساني که مثل تو دوست داشته باشند يک روز
سرمربي استقلال بشوند.
همانطور که گفتيد امير قلعه
نويي مربي بزرگي است و اين فصل هم دوباره استقلال را قهرمان کرد. امير را خيلي
قبول دارم. يکي از دلايلي که موفق شده همين رک گوييهايش است . او با کسي تعارف
ندارد. در استقلال اين فصل امير نشان داد تا چه اندازه لم کار کردن در استقلال
دستش آمده است اما من هم براي خودم برنامههايي دارم و فکر ميکنم قلعه نويي ديگر
به تيم ملي برود و جا براي ما جوان ترها باز بشود. حس من ميگويد قلعه نويي ديگر
انگيزهاي براي جام گرفتن در داخل ندارد. يا سرمربي تيم ملي ميشود يا در يک تيمي
خارجي مربيگري خواهد کرد.
ــ مديريت علي فتحاله زاده تا
چه اندازه در قهرماني استقلال نقش داشت؟
شما نگاه کنيد اين استقلال در
فصل نقل و انتقالات تمام مهرههاي خوبش را حفظ کرد و بهترين بازيکنان را هم خريد.
اين تيم از سال گذشته هم بهتر بسته شد که اين اهميت کار فتحا... زاده را نشان ميدهد.
او خيلي نقش داشت اما بايد قلعه نويي و بازيکنان را هم در موفقيت استقلال سهيم
بدانيم اما وقتي به فتحا... زاده فکر ميکنم باز هم ياد اين بي ثباتيهاي مديريتي
ميافتم. باور کنيد الان خيليها براي اينکه جاي فتحاله زاده را بگيرند لابيهاي
شان را شروع کردهاند چون در اين فوتبال همه چيز از پشت پرده مشخص ميشود و
متاسفانه بعضيها که هيچ تخصصي در فوتبال ندارند راهش را خوب ياد گرفتهاند که
چطور وارد اين فوتبال بشوند و از آن ببرند!
ــ اصلن محافظه کار نيستي فکر
نميکني اين حرفهايي که ميزني برايت درد سر ساز بشود.
يک بار هم پرسيديد گفتم نه.
اصلن چه اهميتي دارد؟! بگذاريد هر اتفاقي ميخواهد بيفتد. حرف حق را بايد زد. عدهاي
در کميته انضباطي هر کاري ميخواهند ميکنند، منظورم آقاي حسن زاده نيست. يک سوال
ديگر از شما بپرسم. چرا 90 درصد از بازيکنان فوتبال ايران از باشگاهها طلب دارند
و هيچ حکمي صادر نميشود؟ ميخواهم چيزي نگويم نميگذاريد. برويد خودتان تحقيق
کنيد و ببينيد چند پرونده مربوط به شکايت بازيکنان از باشگاهها در کميته انضباطي
دارد خاک ميخورد. اصلن مگر توجهي ميشود. باور کنيد اگر همينها در کميته انضباطي
ايتاليا فعاليت ميکردند آن تيم را به دستههاي پايينتر نميانداختند و آنجا هم
قانون را زير پا ميگذاشتند! مطمئن باشيد من زير هيچ کدام از اين حرفها نميزنم.
با همين رک گويي و همين ديدگاهي که دارم وارد مربيگري هم ميشوم. هميشه حرفم را ميزنم
تا آقايان بدانند که يک نفر هست که اشکالات شان را بگويد.
ــ در رشد فساد در فوتبال ظاهرن
مديران را بيش از همه مقصر ميداني.
ببينيد کسي که آن بالا نشسته و
دارد همه اتفاقات را رصد ميکند ابتدا نبايد اجازه بدهد که اين اتفاقات رخ دهد.
آنهايي که مدعي اخلاق مداري هستند و خودشان را در همه امور پاک ميدانند بايد حواس
شان را بيشتر جمع کنند تا فوتبال به اين روز نيفتد. فوتبال ورزش مهمي است که حتي
رهبر معظم انقلاب و رييس جمهور کشورمان نيز به آن توجه دارند. پس بايد به خوبي از
اين ورزش محافظت کنيم. با اين وضع چيزي به پايان عمر فوتبال ما باقي نمانده و بايد
يک جايي جلوي پيشرفت اين غده سرطاني گرفته بشود. شايد از برخورد شديد با
فوتباليها ميترسند، شايد فکر ميکنند اگر محکم برخورد کنند و براي هر تخلفي حکم
صادر کنند اين فوتبال از بين برود؟
مطمئن باشيد از بين نميرود.
همين حالا 90 درصد از مربياني که در فوتبال ايران شاغل هستند صلاحيت کار کردن
ندارند. اين فوتبال سيستم ندارد. چه اشکالي دارد از آدمهاي سالم استفاده کنند.
اين همه فوتباليست سالم بازنشسته و بيکار داريم که هيچ کس کمترين توجهي به آنها
نميکند. بروند و آنها را بياورند. بخواهم اسم ببرم يک تومار ميشود. آنها نميخواهند
محکم برخورد کنند وگرنه در عرض 2 سال همه چيز مثل روز اول پاک ميشود.
خارج از مصاحبه
خانواده:
ما 7 تا خواهر و برادر هستيم.
محمد و حسين هم برادر هايم هستند. آنها هم فوتباليست بودند اما مثل من حرفهاي
نشدند. ازدواج کردم و يک پسر 10 ساله به نام دانيال دارم. پسرم خيلي هم فوتبالي
است. قسمت باشد پسرم هم فوتباليست ميشود اما خودم دوست دارم بيشتر به درسش برسد و
بعد فوتبال.
محل زندگي:
هميشه دلم پيش رفسنجانيها
است. آنجا شهر آبا و اجدادي من است و خيلي دوستش دارم. هر وقت به آنجا ميروم حس
خوبي ميگيرم. از دوستانم، از خانوادهام و جاي جاي شهرم. پدر و مادرم که ديگر جاي
خود دارند. دست شان را هم ميبوسم. اما سالها است که ديگر در تهران زندگي ميکنم.
بهترين دوست:
کچل خان! (بعد ميخندد) ميدانيد
کچل خان کيست؟ علي منصور را ميگويم. همان عليرضا منصوريان خودمان. بيشتر با او در
تماس هستم. دوست دارم برايش يک کلاه گيس درست و حسابي بگيرم تا از اين وضعيت خلاص
شود. حالا برايش کلی برنامه دارم . . . اما علي براي من خيلي شخصيت محترمي است.
بهترين مربي:
نمي توانم اسم شخص خاصي را
ببرم. از همه مربيانم چيزهاي زيادي ياد گرفتم. نميدانم از پورحيدري ياد کنم يا
مظلومي و ديگران اما همهشان برايم قابل احترام بودند. هرکدام از مربيانم در شکل
گيري شخصيت من تاثير گذار بودند. جا دارد از تک تک مربياني که برايم زحمت کشيدند
تشکر کنم.
هواداران:
من، مربيان و مديران ميآييم و
ميرويم اما اين هواداران هستند که ميمانند. آنها عاشقان واقعي استقلال هستند.
همه ما به نوعي از کنار استقلال به نان و نوايي ميرسيم اما اين هوادار تنها با
بردهاي ما عشق ميکند و هيچ منفعت مالي ندارد. دست تکتکشان را ميبوسم. خيلي
دوست داشتم در استقلال با فوتبال خداحافظي کنم اما . . .