این روباه و کلاغ . . . ورژن جدیده
یه روزی کلاغه نشسته بودش بالای یه درختی و داشت
پیتزا می خورد!!
آقا روباهه رسید بهش و گفت . . به به چه سری! چه دمی! حالا یه آواز بخون ببینم؟
کلاغه پیتزا رو زد زیر بغلش و گفت . . .
إهه کی!! اون موقع که گولم می زدی من کلاس دوم
بودم؛ الآنه دیگه لیسانسه هستم!
روباهه گفتش آره دارم می بینم که چه پیر و پاتال شدی و همه پروبالت ریخته!
کلاغه تا اومد بالهاشو باز بکنه که پُز بده، پیتزاهه از زیر بغلش در رفت و افتاد پایین!!
روباهه هم پیتزا رو برداشت و گفتش اون موقعها که میگی من هم طلبه بودم!!!
ولی حالا دیگه آیةالله شدم . . . کجای کاری که
هنوز خبر نداری!