Translate

Friday, June 28, 2013

نبی السارقین یا پیغمبردزدان

شیخ ­محمد حسن ­زیدآبادی یا شیخ ­محمد حسن سیرجانی کرمانی، متخلص به قارانی و نیز  نبی­السارقین (پیغمبردزدان)، زاده­ی حدود ۱۲۳۰ هجری­قمری در روستای زیدآبادِ سیرجان و درگذشته­ی حدود ۱۳۱۰ هجری­قمری در همان زیدآباد است. او شاعر، نویسنده، طنزپرداز و روحانی نامدار عصر قاجار بوده که در بهبود و اصلاح اوضاع زمان خویش، تلاش بسیار کرد و با نامه‌های مطایبه­آمیز و سرشار از اشعار لطیف و در عین حال گزندهٔ­اش خطاب به حکّام و افراد مهم و بانفوذ دوران خودش، آنان را به عدالت و دادگری و دوری از بیداد و ستم، می­خواند.
مقصود و غرض وی از نبی­السارقین و استفادهٔ همیشگی از این تخلص در اشعار و نوشته‌هایش آن بود که با شوخ­طبعی خویش در ظاهر دزدان بیابانی و سرگردنه و راهزنان صحراگرد و کوه نشین، و در باطن و لفّافه، تمامی دزدان و غارتگران اموال عمومی به خصوص حکّام و زمامداران ستمگر را، به کردار زشت و جهنمی شان متنبه ساخته و با گفتار و لحن دلپسند آن زمان، آنها را از روش بدشان بازدارد.
مجموعهٔ آثار و نامه‌های او، به همراه مختصری از شرح حالش، نخستین بار در سال ۱۳۲۴ خورشیدی، در کتابی موسوم به پیغمبردزدان اثر استاد باستانی پاریزی در کرمان به چاپ رسیده است. این کتاب تاکنون هیجده بار تجدیدچاپ شده و در نوع خود و در میان کتاب‌های تاریخی مربوط به عصر قاجار، یک رکورد محسوب می‌شود.
باستانی پاریزی، زمان تولد پیغمبر دزدان را، با حدس قریب به یقین در فاصله سالهای ۱۲۲۸ تا ۱۲۳۴ هجری قمری تعیین کرده‌است. شیخ محمدحسن یا همان پیغمبر دزدان، بیشتر ایام زندگی خویش را در کرمان طی نمود و به قول باستانی پاریزی در فاصله سالهای ۱۲۴۰ تا ۱۳۰۰ هجری قمری، در کرمان سکونت داشت. با این وجود، وی از سیر آفاق هم غافل نبود و آن­طورکه سدیدالسلطنه کبابی در موردش نوشته، بیشتر ممالک ایران را نیز سیاحت نمود و از جمله بخصوص بارها به شیراز و شهرهای مختلف فارس سفر کرد و گاهی برای ماههای متمادی در این شهرها سکونت داشت. از نشانه­هایی موجود، از جمله آثار خود وی، برمی­آید که دوران نوجوانی و جوانی خویش در زادگاهش، به شغل چاهخوئی اشتغال داشته‌است.
وی که در زادگاهش تحصیل کرده بود، در نوشتن نظم و نثر و سرودن غزلیات ید طولائی داشت و از این توانائی خویش، در مکاتبه و نامه نگاری خطاب به بزرگان، بهره می‌برد.
شیخ محمدحسن زیدآبادی، خود را نبی السارقین یا پیغمبر دزدان نامیده بود و از انتخاب این لقب مقصودی خاص داشت. نایب­الصدر­شیرازی در شرح حالی که از شیخ­محمدحسن سیرجانی در کتاب طرائق­الحقائق نوشته، به جنبه­ای از این مقصود اشاره کرده است. "هر وقت حُکّام می‌خواستند کسی را که نسبت دزدی به او داده بودند، نسق یا یسق یعنی مجازات کنند، ناله و فریاد او بلند می‌شد که "تا مُحقق نشود، نمی‌گذارم به اُمّت من صدمه و آزار وارد آید!" او با این شوخ­طبعی‌هایش سبب فرج و خلاصی برای بیچارگان می‌شد. پیغمبر دزدان، مسلک درویشی داشت و از جانب رحمت­علی شاه به لقب صفاعلی مفتخر شده بوده‌است.
دربارهٔ سال مرگ او، تا حدودی اختلاف نظر وجود دارد. نایب­الصدر­شیرازی در طرائق الحقایق، تاریخ مرگش را حدود ۱۲۹۰ هجری قمری نوشته و علاوه بر این، شیخ یحیی احمدی کرمانی نیز، در یکی از آثار خود، وفات شیخ محمدحسن قارانی سیرجانی پیغمبر دزدان را، در سال ۱۳۰۱ هجری قمری ثبت کرده‌است، که البته با توجه به نامه‌ها و آثاری از پیغمبر دزدان که در آنها به وقایع و سوانح و همینطور تاریخ‌های بعد از سال ۱۲۹۰، و بعد از سال ۱۳۰۱ اشاره شده‌است، هیچیک از این تاریخ‌ها برای مرگ او نمی‌توانند صحیح باشند. امّا سدیدالسلطنه کبابی، زمان مرگ وی را تقریبن در سال ۱۳۱۰ هجری قمری دانسته که احتمالن از سایر تاریخ‌ها صحیحتر است.
گرچه هریک از مجموعه مکتوبات و نامه‌های پیغمبر دزدان، خطاب به اشخاص مختلف و از جمله خطاب به زمامداران و حاکمان، برای خود داستانی دارند و از برخی روحیّات آزادمردانهٔ وی حکایت می‌کنند، و گرچه اهمیت هیچیک از این نامه‌ها نسبت به سایرین چندان بیشتر یا کمتر نیست، امّا بدون شک می‌توان به یکی از نامه‌ها و اشعار شجاعانه او خطاب به مخوف­ترین و پرمهابت­ترین چهره‌های عصرقاجار، یعنی ظل­السلطان، و اشارهٔ تلویحی طنزآمیز او به دزدی و غارتگری این زمامدار قاجاری و اطرافیان او در این نامه، به عنوان نمونه‌ای شاخص در شناخت شیخ محمدحسن زیدآبادی و شجاعت و تهوّر او در برابر حکّام جور، اشاره نمود.
ماجرای این نامه و شعر مندرج در آن از این قرار بوده که ظاهرن وی ابتدا، در دوران حکومت سوم ظل­السلطان در فارس، یعنی در حدود سال ۱۲۸۹ هجری قمری، نامه‌ای به ظل­السلطان می‌نویسد، امّا ظل­السلطان، آن­طور که روش معمول زمامداران جور و استبداد است، اعتنائی به این نامه نمی‌کند و با این تصور که پیغمبر، قصد دریافت پول و تکدّی دارد، بدان بی توجهی می‌نماید.
این موضوع، به پیغمبر سخت گران می‌آید و نامه‌ای منظوم با یان مطلع "منوچهر چهرا!، جهانت به کام . . . "، خطاب به ظل­السلطان می‌نویسد و ضمن آن، بسیار استادانه تأکید می‌کند که نه تنها قصد وی از نامه قبلیش، تکدّی نبوده، بلکه بسیار مستغنی و بی­نیاز است و کوچکترین نیازی به پول و ثروت ظل­السلطان که معلوم نیست از چه راهی و با دزدی و غارتگری از چه منبعی بدست آمده‌است، ندارد. وی سپس در ادامهٔ این نامهٔ منظوم، شجاعانه تأکید می‌کند که همهٔ دور و بری‌ها و اطرافیان ظل­السلطان را، از نمونهٔ مریدان خود و جزو دزدان و غارتگران عالم می‌داند و در این بین به خود ظل السلطان نیز، به عنوان یکی از شاخصترین افراد امّت خود، یعنی به عنوان یک شاهدزد، اشاره و کنایه دارد.
گرچه این نامهٔ منظوم طولانی است و در تک تک ابیات آن نکات بسیار نهفته‌است، امّا توجه به برخی ابیات آن جالب توجه‌است. از جمله ابیاتی از این منظومه که در آنها، وی دزدی و غارتگری را، بسیار فراتر از دزدی‌های معمول در شهرها و روستاها و یا حتی غارتگری‌های سر گردنه دانسته و دزدهای اصلی را، گذشته از زمامداران و حاکمان، مردم فریبی معرفی کرده‌است که در پوشش دین و مذهب، به سرکیسه کردن آحاد مردم و غارت اموال عمومی می‌پردازند. به عنوان نمونه در فرازی از اشعار این نامه خطاب به ظل­السلطان چنین می‌خوانیم.

تو ظلّ شهی، شاهِ ظلِّ اله
دگر ظلّ‌ها را، تو ظلُّ پناه
بزرگ ار کسی را به اکرام خواست
رهِ جود بستن بر او، نارواست . . .
بلی هرکسی را به غارتگری
ز راهی است بر مالِ مردم سری
نه تنهاست دزد آن که در مُلک شاه
بَرَد کفش از پا و از سر کلاه . . . .
نه تنهاست دزد آن که در رهگذار
ببندد رهِ کاروان در گُدار . . .

پیغمبر دزدان، بعد از اشاره به این نکته که دزد تنها آن کسی که کفش و کلاه افراد را می‌دزدد، یا آن کسی که در گُدار (سر گردنه) راه را بر رهگذران می‌بندد، نیست، به معرفی دزدهای واقعی از نگاه خود می‌پردازد و در این زمینه به ویژه بر آخوندها و روحانیون انگشت می‌گذارد. موضوعی که با توجه به جایگاه روحانی و آخوند بودن خود او، بسیار مهم و جالب توجه‌است.

به دزدی بَوَد هرکسی را فنی
کزان فن چو شیطان کند رَهزَنی
یکی ره زند، در صف اولین
ز مخرج به مدِّ "وَ الضّآلّیـن"
یکی آن چنان برنویسد سجل
که صد دزد ماند ز حُکمش به گِل
یکی­راست دزدی به وقت نماز
ز تحت­الحَنَک­های پهن و دراز     (انتهای بازشده عمامه روحانیون که هنگام نماز پیرامون گردن و شانه آویزند)
یکی دام او نان جو خوردن است
ولی مطلبش سیم و زر بردن است
یکی دام دزدیش در منبر است
که این گفتِ من، گفتِ پیغمبر است
یکی دزدَد از دل حضورِ صلوة
یکی خمس و آن دیگری از زکوة
ولی با همه این صفت خوش دلند
که از امّتِ احمدِ مُرسَل­أند!
بگردند و گویند هی، دِه به دِه
علی را ز ما شیعه‌ای نیست به!؟
دو صد شکر، کز دیگران، ما به‌ایم
ز دزدان امّتِ این پیمبر نه‌ایم . . .

چنان­که واضح است پیغمبردزدان در این ابیات، دزدهای اصلی را کسانی معرفی می‌کند که در صف اول نماز می‌ایستند و مدّ و الضالین را از مخرج ادا می‌کنند و تحت­الحَنَک­های خویش را پهن و دراز می‌کنند و به خوردن نان جو، تظاهر می‌نمایند؛ ولیا تمامی اعمال آنها، پوششی برای دزدی‌ها و چپاول‌های بی­رحمانه و بی شرمانه­ی آنهاست. آنها که بر منبرها، گفتهٔ خویش را عین گفته­ی پیغمبر خوانند ولی حتا از دزدی و غارت وجوه شرعی و خمس و زکات مردم إبایی ندارند، با این وجود خود را از امّت محمد و از بهترین و خالص­ترین شیعیان علی معرفی می‌نمایند.
در این منظومه طولانی و شیرین، از این اشعار فراوان است و نکته­ی جالب توجه این­که پیغمبردزدان، بیش از یک و نیم قرن قبل در این منظومه، به عمامه و تاج به عنوان شاخص­ترین نمادهایی که دزدان اصلی بر سر دارند، اشاره کرده تا بدین وسیله به ظل­السلطان، که خود از شاهزادگان قاجار بود و همواره جمعی آخوند و روحانی را هم برای کلاه شرعی گذاشتن بر غارت‌ها و جنایت‌هایش همراه داشت، گویا طعنه‌ای زده باشد.
. . . .
به دزدی اگر گشت کامل کسی
تواند بزرگی ببخشد بسی
ولی دیده‌ای بایدت دُرشناس
که دانی که دزد است، در هر لباس
نشانش به عمامه و تاج نیست
جز از حق به هیچکس محتاج نیست
کسی کو به سوی خدا راه یافت
چه دستاربند و چه زرین کلاه
همه سِــرّ دزدی نهفتیم ما
هزاران یکـی زان نگفتیم ما

همسر شیخ­محمدحسن نیز، به اقتضای لقب شوهرش، خود را اُمّ ُالسارقین می‌خوانده و بر اساس نوشتهٔ حاجی نایب­الصدر در کتاب طرائق الحقائق، سجع مُهر او، چنین بوده‌است.
   من از این روی امّ­السارقینم             کــه بـا پیغمبـرِ دزدان قـرینم

پیغمبر دزدان در مسافرت‌هایی که به لار، بوانات، آباده و شیراز داشته، اُمّ السارقین را نیز همراه خود می‌برده‌است. منزل پیغمبر، تابستان‌ها در کوهستان پاریز و در دهی به نام تیتو بوده‌است و زمستان را به زیدآباد و بیشتر اوقات به فارس سفر می‌کرده‌است. امّا با این وجود، مسکن و مأوای اصلی او، در زادگاهش، یعنی روستای زیدآباد بوده که وی آن را به طنز، مدینهٔ دزدان می‌خوانده و سرانجام در همین محل هم، جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و به خاک سپرده می‌شود. قبر او، در حسینیه زیدآباد سیرجان، هم اکنون ترمیم و بازسازی شده و مورد توجه اهالی است.
از پیغمبر دزدان چهار پسر باقی ماند که سه تن معروفترشان، شیخ­حسینعلی و شیخ­ولی­الله و شیخ­ابوالقاسم بودند. شیخ­حسینعلی بعد از پدر، خود را پیغمبر­ثانی نامید و سعی نمود او هم، همانند پدر نامه‌هایی به همان سبک بنویسد که برخی از این نامه‌ها باقی مانده‌است. هرچند که این نامه‌ها هرگز به پایه لطف و شیوایی مکتوبات پدر نمی‌رسد و به علاوه وی ظاهرن از جهت اخلاقی و روحی و خصوصن از نظر رفتار با مردم، با پدر خویش تفاوت‌هایی داشته‌است.
شیخ­محمدحسن مردی عارف و وارسته و درویش و بی نیاز بوده، زندگی خود را از روضه خوانی و موعظه می‌گذرانیده، و مجالست او با حُکّام، بیشتر از جهت احتیاج و تمایل روحی بوده که خود حکّام نسبت به وی داشته‌اند. علاوه­بر­آن، داستان‌های بسیاری هست که او، در این قبیل مجالس، همواره فریادرس دادخواهان و شفیع درماندگان بوده‌است. متاسفانه از مکتوبات پیغمبر دزدان، آنچه باقی مانده، زیاد نیست و همان هم که هست از دستبرد تغییر و تبدیل و کم و زیاد شدن محفوظ نمانده‌است؛ با همهٔ این­ها، آنچه هست، خود دلیلی بر قدرت قلم آن روحانی نامدار است.
امتیاز دیگری که این مکاتیب دارد، آن است که در آن، مقدار زیادی اصطلاحات و ترکیبات خاص جنوب ایران، مخصوصن آنچه مربوط به راهزنان و راهزنی است، گنجانیده شده‌است.
پیغمبر، خط نستعلیق را بسیار زیبا می‌نوشت و نمونه‌هایی از خط او هنوز باقی است که برخی از این نمونه‌ها در کتاب پیغمبر دزدان، نوشته باستانی پاریزی، گراور شده‌است.

برگرفته از سایت ویکیپیدیا