Translate

Saturday, December 1, 2012

سئوالات، پاسخها و توجیهات عجيب و باورنکردنی در قرآن

در بعضي از آيات قرآن از جمله موارد زیر، سؤالات عجيبي آمده است.




سؤال مطرح شده در اين آيات، نامعقول، غيرمنطقي و مبتني بر يک پيش‌فرض نادرست است. گویا دانستن اين­كه فرشتگان از چه جنسیتی هستند، تنها به اين بوده است كه در هنگام آفرينش آنها حاضر و شاهد ماجرا بوده­باشيم! مشركان در پاسخ به سؤال قرآن می‌توانستند بگويند كه ما در آن زمان وجود نداشتيم و شاهد نحوه آفرينش فرشتگان نبوديم، ولي بنا به دلايل و شواهد ديگری معتقديم كه آنها دخترند. اگر قرآن به جاي طرح اين سؤال توضیح می‌داد كه فرشتگان موجودات مجرد و غيرمادی‌اند و جنسيت در مورد آنها موصوعیت ندارد، معقول‌تر می‌نمود.

الف) مفهوم دقيق "کاستی و نقصان" در اين پرسش چيست؟ كسی كه مدعی است در نظام آفرينش هيچ­گونه عيب و نقص یا نابسامانی وجود ندارد و براي تحكيم مدعای خود از مخاطب می‌خواهد تا چشمهايش را باز كند و به پديده‌های جهان هستي بنگرد و در صورت مشاهده هرگونه کاستی و نابسامانی، مورد را گزارش دهد، نخست بايد تعريفی دقيق و روشن از مفهوم "کاستی و نابسامانی در نظام آفرينش" ارائه دهد تا مشخص شود که در صورت یافتن موردی بر خلاف ادعایش، در چه حالت و با وقوع كدام فرض وجودِ کاستی و نابسامانی در نظام آفرينش را می‌پذیرد و از مدعایش دست می‌كشد. قرآن نگفته كه منظور از "فطور" (خلل، شكاف، نقصان . .) چيست و در آيه از مفهومی بسیار مبهم و نامشخص استفاده کرده که اين اشكالی است بس عظيم.
ب) با كدام ابزار و معيار معتبری می‌توانيم پديده‌های جهان هستی و روابط میان آنها را مورد مطالعه قراردهيم تا ببينيم آيا در نظام آفرينش، خلل و نقصاني وجود دارد يا نه؟ از ديدگاه مؤمنان، برای شناخت حقايق جهان، دو راه بیشتر وجود ندارد: وحي و عقل. اما مخاطب اصلي سؤال مطرح شده در آيه ملحدان­اند، نه مؤمنان؛ ملحدان که به ابزاری جز عقل و علم و دانش بشري باور ندارند. البته مؤمنان نيز پذيرفته‌اند كه اگر بخواهيم با ابزار وحی به اين پزسش پاسخ دهيم، دچار دور و مصادره به مطلوب می‌شويم! پس تنها ابزار تحقيق ما درباره نظام آفرينش، برای يافتن پاسخ به این آيه همان عقل و علم و دانش بشري است. اما عقل بشر که جايز‌الخطا و علم و دانش او نیز ناقص، محدود و آلوده به تحقيق خطاست. در اينجا مشكل بزرگی رخ می‌نمايد که از دو حال خارج نيست.
یک) فرض كنيد ما پس از مطالعه در نظام آفرينش به اين نتيجه برسيم كه نابسامانی‌ها و شكاف‌هایی در اين نظام وجود دارد. آيا با نشان دادن اين موارد، پيروان قرآن از مدعای خود دست می‌كشند؟ هرگز! آنها، اگرخيلي ليبرال‌منش شاید که حكم ارتداد ما را صادر نكنند! نخست سعی فراوان می‌كنند تا با هر وسیله نشان دهند كه آن موارد، مصداق خلل و نقصان در نظام آفرينش نيستند. اما اگر از عهده این توجيه برنيايند، خواهند گفت كه جايز‌الخطا بودن عقل و نقص علم و دانش بشری باعث چنين قضاوتی شده و نبايد شتابزده قضاوت كرد زیرا پيشرفت علم و دانش در آينده، ثابت خواهدكرد كه آن موارد در واقع خلل و نقصان نبوده‌اند!
یک از دو) نيافتن که دليلی بر نبودن نمی­شود؛ زیرا که ما نیافتیم ولی شاید دیگران و آیندگان بیابند! حتا شاید گذشتگان یافته باشند ولی به دست ما نرسیده و از بین رفته باشد. این یک مدل رایج پاسخ دادن به سبک قرآنی و آخوندی بود. زيرا ما هيچ­گاه نمی‌توانيم تمام پديده‌های عالم هستی و روابط پيچيدة میان آنها را مورد مطالعه و بررسی قراردهيم و با مطالعة تعداد محدودی از پديده‌ها نيز نمی‌توان حكم كرد كه در كل نظام هستي با ميلياردها پديدة مرموز و ناشناخته و پنهان، هيچ خلل و نقصانی وجود ندارد. به عبارت ديگر استقراء كامل در این باره امری محال و از توان بشری بيرون است و استقراء ناقص نيز به نتيجه‌ی قطعی و روشن نمی‌رسد.

سه) مشرکان معتقد بودند که خدا فرزند دارد. بعضی عیسی مسیح را پسرخدا دانستند، گروهی دیگر فرشتگان را دختران­خدا پنداشتند و یهودیان نیز آن­گونه که قرآن نقل کرده . . عزیز را پسرخدا و . . گرفتند. در برابر این همه ادعاها، قرآن در آیه سد و یک شوره انعام با شگفتی چنین می­پرسد.
. . . چکونه ممکن است (خدا) فرزندی داشته باشد، حال آن­که همسری نداشته است؟ . . .
خدای محمد بر مبنای اين دو پيش فرض با خود انديشيده و کشف کرده كه كافي است "همسر نداشتن" خود را به ياد مشركان آورد تا آنها متذكرشوند و از اعتقاد به اين­كه خدا فرزندي دارد دست بكشند! در حالي كه هر دو پيش فرض از بیخ و بن باطل هستند. فراموش نكنيم كه دلالت الفاظ بر معاني، دلالتی است وضعی و قراردادی نه حقيقی. آدميان برای اشاره به معنایی خاص، الفاظی را وضع می‌كنند تا بتوانند با یکدیگر رابطه زبانی برقراركنند. بنابراين به راحتی می‌توانند به گونه‌ای مجازی و اعتباری، فرشتگان را دختران­خدا و عيسی را پسرخدا بنامند. اشكال منطقی اين كار چيست؟ مسيحيان كه عيسی را پسرخدا می‌دانند به هيچ وجه باور ندارند كه خدا همسری داشته و با او جفت شده و آن همسر باردار شده و عيسی را برای خدا زاییده باشد. آنها می‌گويند خداوند به واسطه روح‌القدس از روح خود در وجود مريم دميد و به گونه‌اي معجزه‌آسا و خارج از چارچوب قوانين طبيعي او را بارور ساخت. چه اشكالی دارد كه (حداقل به گونه‌ای مجازی و سمبلیک) عيسی را پسر خدا بناميم؟ مگر وقتی مؤمنان را ياوران خدا می‌ناميم، واقعن معتقديم كه مؤمنان "ياري دهندگان به خدا" هستند؟ هرگز! چون خدا كه عالم مطلق و قادر مطلق و خالق همه عوالم هستی و فرمانروای كائنات است، به هيچ وجه به ياری آدميان نياز ندارد. مگر وقتي سخن از "خشم خدا" مي‌گوييم، همان معنایی را اراده می‌كنيم كه از "خشم آدميان" می‌فهميم؟ هرگز! زيرا خدا بنا به فرض، موجودی كامل و مطلق و بسيط و . . . است و عوارض نفسانی انسانی مانند شادی و غم و عصبانيت و نگراني و خشم و . . . بر او عارض نمی‌شود. اكنون فرض كنيد كسی بپرسد "مگر خدا موجودی ناقص يا نيازمند و انسان‌گونه است كه شما "مؤمنان" را "ياوران" او می‌خوانيد و "خشم و غم و شادی و . . ." را به او نسبت می‌دهيد؟" در اين صورت چه پاسخی به او می‌دهيم؟ شبيه همين پاسخ را می‌توان به آية مورد بحث داد. باور به اين­كه خدا فرزندی دارد، به حکم منطق مستلزم اعتقاد به همسر گرفتن خدا و داشتن رابطه جنسی با یک زن نيست! بنابراين سؤال آيه غير منطقی و نامعقول به نظر می­رسد. (این ویژگی از قرآن به آخوندها سرایت کرده که همه چیز را به سکس مربوط می­دانند!!)

كافران هنگامی كه، بنا به فرض، آسما‌ن‌ها و زمين‌ به هم پيوسته بودند، وجود نداشتند تا جدا شدن آنها از همديگر را ببينند!؟ اگر هم وجود داشتند، فقط می‌توانستند شاهد و تماشاگر حادثه مذكور باشند، نه آن­که رابطه عليت و دخالت خدا را در آن واقعه کشف کنند؛ چرا که این امر در تخصص اهل فن و دانشمندان و دانایان است نه کافرانی که قرآن بارها آنها را نادان و مغرض خطاب نموده است. زيرا چنين چيزي با حواس ظاهری آدمی قابل درک نيست. وابستگي حيات به آب نيز قابل مشاهده است و تحقيقات علمی نشان می‌دهد كه حيات از آب شروع شده است. اما اين­كه عامل و علت بروز اين پديده خدا باشد يا نه، قابل ديدن يا مشاهده كردن نيست. حوادث و پديده‌های طبيعی با استناد به قوانين و علل طبيعی حداقل تا حدودی قابل توجيه هستند و رازآلوده بودن برخی پديده‌ها را، حداقل در حد احتمالی معقول، می‌توان به جهل انسانی درباره بسياری از اسباب و علل و قوانين طبيعی كشف‌ناشده، مستند نمود و اميدوار بود كه با پيشرفت‌های علمی، سایر مجهولات نيز به تدريج كشف شوند. بنابراين با فرض وجود داشتن خدا، دست او در طبيعت (آن چنان که آیه پرسیده است) آشكار نيست و همين نکته، سؤآل مطرح شده در آيه را بي‌معنا و نامعقول می‌كند. ممكن است بگوييد دخالت خدا در حادثه­ی جدا شدن آسمان و زمين از هم، هر چند با حواس ظاهری قابل مشاهده نيست، ولی با توسل به قواعد و اَدِلّه عقلي (مانند عليت و برهان وجوب و امكان) می‌توان به وجود خدا و دخالت او در اين حادثه پی برد. اما اولن چنين راهی معلوم نيست به نتيجه‌ی قطعی برسد، زيرا تاكنون نقدهای محكمی به همه ادلة عقلي "مثلن اثبات وجود خدا" وارد شده و همگی خدشه برداشته و زير سؤال رفته­اند. ثانين اگر اين شیوه می‌توانست وجود خدا را با قاطعيت تمام اثبات كند، ديگر نيازی به يادآوری حادثه‌ای در ميلياردها سال پيش نبود. طبق اين مدعا هر پديده كوچک و بزرگی، در هر زمان می‌تواند وجود خدا را براي ما اثبات كند. به عبارت ديگر، به جای استناد به حادثه جداشدن آسمان‌ها و زمين در ميلياردها سال پيش كه از نظر مخالفان و منكران، معلوم نيست واقعن رخ داده يا نه، بهتر می­بود به پديده‌های ملموس طبيعی كه هر روز پيش روی آدميان رخ می‌دهند، اشاره می‌شد.
خطای ديگری كه در آية مورد بحث رخ داده، اين است كه از وابستگی پیدایش حيات به آب، وجود خدا را نتيجه گرفته است. یعنی سؤال آيه به گونه‌ای مطرح شده كه گویی آدميان با كشف رابطه میان پیدایش حيات با آب و اين­كه موجودات زنده از آب پديد آمده‌اند، بايد به وجود خدا پی­ببرند و ايمان بياورند. در حالی­كه اين توقعی کاملن غيرمنطقی بوده و هيچ­گاه نمی‌توان از اين­كه فلان پديده خاص، علت يا عامل پیدایش پديده خاص ديگری است، وجود خدا را نتيجه گرفت. به عنوان مثال نمی‌توان گفت كه "چون عامل جزر و مد دريا، جاذبه كره ماه است، پس خدا وجود دارد!

حجت­اله نیکویی، زندیق دات کام