Translate

Tuesday, November 20, 2012

روحانیتِ خلع سلاح شده


روحانیتِ خلع سلاح شده
چو تن پوشیده گشت اندوه برهنگی مبر که بسیار برهنگان دیدم پس از پوشیده شدن تن و پوشیدگان پیش از برهنه شدن که نمادند. (مرزبان نامه)
روحانیت شیعه پس از پیروزی اتقلاب، در برپایی حکومتی دینی و قبضه تمامی اهرمهای قدرت، بر سر میز قمار "همه یا هیچ" نشست و بی آنکه خود بداند و یا بخواهد آن "همۀ" مورد نظرش را در حالی به دست آورد که یک "هیچ" نخواستنی همچون سرنوشتی محتوم و نطفۀ یک دوقلوی جدانشدنی در بطن آن نهفته بود.
روحانیت سنتی ایران سرمست از پیروزی انقلاب و مصادره یک مملکت باستانی با کمترین بهاء ممکن، ناخواسته و یا خواسته اما ندانسته پای در میدان رزمی گذاشت که برای حضور در آن اسلحه­ای به ظاهر کارآمد اما در شُرُف پوسیدگی به نام اسلام ولایی در دست داشت. در نتیجه، پس از گذشت سی و دو سال، به مرحله­ای رسیده که اسلحه نامناسبش در حال شکستن، پودرگشتن و برباد رفتن است و به دلیل استفاده نابجا از آن ، فلسفه وجودی خودِ او (روحانیت) نیز در حال فروپاشیدن است. شاید آنچه که دکتر شریعتی به خاطرش تکفیر شد و دکتر آغاجری حکم اعدام گرفت یعنی اسلام بدون روحانیت، نه توسط جریانی پروتستانیست بلکه توسط خود روحانیت از آرزویی خام به واقعیتی شیرین تبدیل گردد.
همان­گونه که لشکر مسلمانان در جنگ اُحُد، پیامبر و اسلامش را برای گردآوری هر چه زودتر و بیشتر غنایم جنگی معامله کرده و هر دوی آنها را به امان خدا رها کردند، در این مقطع از تاریخ سیاه ایران نیز روحانیت، دین اسلام و مقام و جایگاه روحانی خود را در برابر بوی خوش دلاری­های نفتی و برق خیره کننده کرسی های قدرت معامله کرده است. معامله­ای به ظاهر پرسود اما آبستن این حقیقت تلخ که آنها روح خویشتن را برابر مردار دنیا به شیطان فروخته­اند. شیطانی که در ظاهر ِفریبندۀ قدرت و ثروت در برابر دیدگان ریاکارشان آشکار شده بود. شوربختانه و یا خوشبختانه این جماعت چه زود و چه آسان آموخته­های بسیار ابتدایی حوزوی خود را از یاد برده بودند که می بایست همچون ابراهیم خلیل الله هفت بار سنگ به شیطان وسوسه­گر بزنند و با هر سنگ­پرانی تکبیری بگویند تا شیطان رهاشان سازد! این طایفه نه تنها سنگی به سوی این ابلیس مدرن پرتاب ننمودند، بلکه برای هم­آغوشی با آن، هر که را مشفقانه و یا رقیبانه بر سر راهشان قرارداشت، از دم تیغ برهنه گذرانید.
اینک کار به جایی رسیده که تمامی جسم و روح این طبقۀ که روزگاری روحانی بوده، فریفته سَکرِ وصال لعبت طناز و عشوه­گر "قدرت و ثروت" گردیده و همچون پرندگانی سرخوش در نسیم بهاران، بی اندیشیدن به فصل زمستان سخت و کشنده ای که پیش روی دارند، به چهچهه­زدن­های مستانه پرداخته­اند. می­توان گفت این طایفه فعلن به نوعی، آبِ رفتهِ خلافتِ اسلامی را به جوی بازگردانده است، بی آنکه بداند با آبروی رفته چه باید بکند.

چه سود آن­گه که ماهی مرده باشد
کـه بـاز آیـد بـه­جـوی رفتـه آبـی
(ابن یمین)

هیچ­کس به اندازه خودِ این جماعت آگاه نیست که اینان با نیت برپایی حکومتی که همه چیزش اسلامی باشد، هم حکومت را به بازی و تمسخر گرفته و هم اسلام را بازیچه قرارداده و مسخ نموده اند. به عبارت دیگر، در هر دو جبهۀ سیاست و دیانت، شکستِ غیر قابل جبرانی خورده اند. لذا دیرگاهی­ست که آگاهانه به شیوه روزمرگی زندگی می کنند.

چنان به که امشب تماشا کنیم
چـو فـردا شـود فکـر فـردا کنیـم
(نظامی)

آنها به خوبی واقف هستند که هرگز نتوانسته اند بخش ذاتی دین اسلام را در دل ایرانیان استوار سازند. ولی از آنجا که نمود این بی ایمانی و بی اعتقادی عینی نیست، به کلی قید بازپروری عقیدتی­اسلامی ایرانیان را زده و با تمام قوا پرداخته اند به بهسازی اجباری ظواهر و عینیات شریعت اسلام، یعنی بخش عَرَضی آن، و نا بخردانه با تمامی قدرت و با هر وسیله ممکن و مقدور سعی در اسلامی نمودن ظواهر امور مردم و جامعه دارند که شاید بتوانند خود، جهان، به ویژه جهان اسلام و بخشی از ایرانیان کمتر آگاه را بفریبند که باطن مردم و جامعه ایران نیز هم­چون ظاهر خودشان، اسلامی شده است. به همین جهت همه نیروی خود را بر مشهودترین جلوه عینی دینداری یعنی حجاب بانوان، جدا سازی زن و مرد، تحریم مسکرات، موسیقی و . . . سرمایه گذاری نموده اند.
مضافن با در نظر گرفتن این­که پرداختن به علت غایی معضلات و مبارزه ریشه ای برای رفع آنها، مستلزم زمان و برنامه­ریزی علمی توسط خبرگان آگاه است؛ ولی این امر از روحانیتِ سنتی­حکومتی که فطرتن با علم سر ستیز دارد و ادامه حیات غیرسازنده خود را تنها در پرتو تثبیت و نهادینه کرده جهل و خرافات می بیند، هرگز بر نخواهد آمد. روحانیت که روزگاری در میان مردمان کوچه و بازار می زیسته و نبض جامعه را به خوبی در دست دارد، می داند که عوام الناس در آن حد و اندازه از دانش و آگاهی اجتماعی سیاسی برخوردار نیستند که شکست و یا پیروزی حکومت آخوندی در اسلامی نمودن جامعه را از طریق تجزیه تحلیل های مبتنی بر تحقیقات جامعه شناسی دریابند؛ بلکه نهایت قضاوت­شان، اگر سایر مشکلات دست و پا گیر معیشتی روزانه به آنها فرصت مشاهده درستِ پیرامونشان را بدهد، به دیده­هاشان است. لاجرم برقراری حجاب اسلامی، جداسازی زنان از مردان در اماکن عمومی و حتا میهمانی­های خصوصی، نماز جمعه، جلوگیری از تظاهر به روزه­خواری، برگزاری باشکوه مراسم عزاداری در ماه­های رمضان، محرم و صفر، تبلیغات وسیع و پردامنه جهت برگزاری اعیاد مذهبی، ساخت و مرمت و بازسازی مساجد و امامزادگان ریز و درشتِ پراکنده در اقصی نقاط خوش آب و هوای ایران، تشویق و ترغیب جامعه به انجام سفرهای زیارتی به مشهد، قم، عراق، سوریه و عریستان، نتراشیدن ریش، بد لباس بودن، داشتن اثر مُهر نماز بر پیشانی، ترغیب شهروندان به نامگذاری فرزندان­شان به اسامی عربی و . . . همه و همه، راه­کارهای فریبکارانه حکومتِ ناکارآمد و از ریشه فاسدِ ولایت فقیه است برای نمایش دادن اسلامی بودن جامعه­ای که هر انسان منصفی اذعان خواهد داشت که به مراتب از زمان پهلوی دوم بی­دین­تر و فاسدتر و دین­گریزتر است. این نکته حتا در مواردی از زبان روحانیونی چون آیةالله منتظری، مهدی کروبی و . . . بیان گردیده است.

تصور خام زعمای خلافت اسلامی در ایران بر آن است که پیاده کردن الگوی آنچه در حمله صدر اسلام اعراب به ایران آغاز شده بود، یعنی رنگ باختن فرهنگ و ملیت ایرانی در گذر زمان و جایگزینی از سرِ عادتِ فرهنگ اسلامی به جای آن، علی­الخصوص در پی جابجایی تدریجی نسل ها، در این برهه از زمان نیز در کشور ایران همچنان پاسخ مناسب و دلخواه­شان  را خواهد داد. الگویی که همانند بسیاری از تصورات و برنامه­های روحانیون در پیاده نمودن آن دو عنصر بسیار تعیین کننده و به شدت مؤثر ِ مکان و به ویژه زمان فراموش شده است. البته نه این­که آنها غافل مانده باشند از این­که نه این مردمان همان ایرانیان هزار و چهارصد سال پیش هستند و نه شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و ­اقتصادی موجود در ایران، سنخیتی با صدر اسلام دارد؛ بلکه خوشبینانه تصور داشته­اند که به هر تقدیر و با وجود تمام این موانع، در دراز مدت به هدف نهایی خود یعنی اسلامی نمودن شئون ظاهری مردم و جامعه خواهند رسید.

جلوه خورشید و ماهم از تو کی بخشد شکیب
کی شنیدستی که گردد تشنه سیراب از سراب
(قاآنی)

اما آنچه را که اینک اکثریت نسل جوان و میانسال کشور ایران علی­رغم پارازیت اندازی و فیلتر نمودن­های دولتی، از دریچه دست و دلباز اینترنت و تلویزیون های ماهواره­ای می بیند، می­آموزد و می­طلبد، به هیچ وجه جایی برای تأثیر پذیری­شان از ترفندها و حربه­های زنگ زدۀ ناکارآمد و بعضن خلافِ خرد روحانیت، مانند موعظه­های سنتی و نخ­نما شده­ای چون حجاب مظهر عفت زن است و از جرایم جنسی جلوگیری می­نماید و نماز انسان ساز است و روزه سلامتی­آور و امام زمان از سال 255 قمری تاکنون از نظرها غایب است و ظهور او مایه نجات بشریت خواهد بود و تقوا و عدالت امام علی و عفت فاطمه زهرا و جانفشانی­های کربلا و . . . باقی نمی گذارد؛ چرا که  اکثریت قاطع مردم ایران و به ویژه نسل جوان، علاوه بر آموزه­های اینترنتی و ماهواره­ای، طی رخدادهای پس از کودتای انتخاباتی خرداد سال  1388 هم با تمام جسم و روح خود، سبوعیت و درنده­خویی این رژیم گورزاد را لمس و تجربه نموده است. بنابراین دیگر کوچکترین تردیدی ندارند که حکومت جمهوری اسلامی، رژیمی است ضدبشر و حتا ضد همان اسلامی که ادعای پیروی از آن را دارد. دیگر آن­که مردم آگاه و هوشیار ایران به یاری خِردِ خود به آسانی به این نتیجه غیرقابل انکار رسیده اند که جوامع متجدد، متمدن و مترقی جهان در پرتو قوانین و مقرراتی که خود انسان های خاکی از برای ترقی، تعالی، آزادی، رفاه و آسایش، امنیت مالی و جانی و شغلی و ناموسی ابناء بشر وضع کرده و به آن پایبندند، در پناه حکومتی مردمی، دمکراتیک و لاییک در اوج نشاط روحی و امنیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زندگی می نمایند، بی آن­که بدانند دین و مذهب (در بحث ما اسلام ولایی) چه صیغه­ای است و فاطمه زهرا کیست و امام حسین و فاجعه کربلا چه نوع متاعی و . . .

ملت مبارزی که وعده شکنی­ها و فریبکاری­های گام به گام خمینی دغل­کار در اوایل پیروزی انقلاب و اعدام هزاران زندانی دربند به فتوای او را تجربه کرده است، مردمی که چگونگی کشته شدن قربانیان قتل های زنجیره­ای را از سر گذرانده، مردمی که صدور فرمان یورش به تظاهرات مسالمت آمیز و قتل انسانهایی که صرفن خواهان رسیدگی به کودتای انتخاباتی بودند را از زبان رهبر روحانی مملکت اسلامی آنهم در جایگاه مثلن مقدس نماز جمعه شنیده است، ملتی که چگونگی قتل فجیع ندا آقا سلطان، ترانه موسوی، محسن روح الامینی، محمد کامرانی، امیر جوادیفر، دکتر رامین پوراندرجانی و ده­ها قربانی دیگر و راندن چندباره ماشین بر روی مردم بی­دفاع را به رأی العین دیده و تجاوز به دختران و پسران جوان بی­گناه در بازداشتگاه کهریزک را در حافظه خود دارد، چنین ملتی چگونه می­تواند به قتل امام حسین و یارانش در سال شصت و یک قمری یعنی بیش از هزار و سیصد و هفتاد سال پیش در کربلا به عنوان نماد مظلومیت و شهامت در راه احیای حقوق انسانی خود بنگرد؟ از این گذشته، جوانان ایرانزمین آن­قدر خِردورز هستند تا در مقایسه فاجعه کربلا با فجایع کودتای انتخاباتی خرداد سال 88 به این نتیجه انکار ناپذیر برسند که اگر امام حسین در مقابله با یزید­بن­معاویه پیروز می­شد، خلیفه مسلط بر مسلمین جهان می­شد، در حالی­که اگر جان­باختگانی چون  ندا و ترانه و دیگر هزاران ایرانی مخالف بر حکومت اسلامی پیروز گردیده بودند، که بی تردید پیروزی و آینده روشن در انتظار آنها است، تنها به حقوق اولیه انسانی خود دست می یافتند.

تردیدی نباید داشت که نسل های آینده ایران آزاد، به جنایاتی که به دستور خمینی ریاکار و کینه­توز انجام شد و به رفتار ضدبشری آنچه که به امر خلیفه علی خامنه­ای در مقابله با تظاهرات خیابانی مردم ایران علیه کودتای انتخاباتی در حق ملت آزادیخواه ایران رواداشته شد، به صورت "فاجعه کربلای ایرانی" نگریسته و جایگاه یزیدین­معاویه را به علی خامنه­ای اختصاص خواهند داد. هرچند که بر خلاف تبلیغاتِ به شدت مغرضانه  و یک بُعدی روحانیت، شواهد و مدارک تاریخی نشان از آن دارد که مردم در زمان خلافت یزید به مراتب در آسایش و رفاه و آزادی و امنیت بیشتری زندگی می کردند تا دوران کنونی خلافت علی خامنه­ای.

از سوی دیگر آن دسته از جوانان که به هر دلیل و علتی پایبند تعلقات مذهبی خود هستند، هنگامی که به روشنی مشاهده نمایند در مملکتی که آیات عظام و مراجع تقلید و مجتهدین بلندپایه و مبلغان اسلام و مذهب شیعه اثنی­عشری به نام خدا و دین خدا  و رسول و امامان خدا مرتکب چه مفاسد مالی و جنایات و جرایم اخلاقی می­شوند که به شهادت تاریخ چیزی کم از خلفای اموی و عباسی ندارد و نیز بدانند کسانی که در جایگاه امامت بر منابر مساجد خطبه و نماز می­خوانند، همگی افرادی فاسد و دروغگویانی همچون احمدخاتمی و احمد جنتی هستند که در کمال شگفتی بالاترین مقامات اجرایی حکومتی را اشغال کرده­اند که از نخستین روز برپایی تاکنون داعیه عدل علی را داشته و به ترتیب از بنی­صدر تا موسوی، رفسنجانی، خاتمی و این نکبت اخیر احمدی­نژاد روزگاری جملگی از پایه­گذاران، یاران صدیق و خادمین برجسته انقلاب اسلامی به­شمار می­آمدند که در اثر اختلافات درون خودشان بر سر مقام و قدرت و ثروت، هم اینک برچسب نوکر اجنبی، جاسوس بیگانه، وابسته به امپریالیسم، جریان انحرافی و منحرف از آرمانهای انقلاب خورده­اند، اگر این جوانان مذهبی که تاکنون شیفته حکومت جمهوری اسلامی بوده­اند، به مخالفین نظام نپیوندند، دست کم دچار حالتی انفعالی و سرخورده و دین­گریز می­گردند.

در این میان وزراء تمام دولت­های پیشین و کنونی و خیل مدیران بالادستی و نمایندگان مجلس و اراذل و اوباش وابسته به خلیفه علی خامنه­ای و چهل سردار دزد غارتگر ایران، به عبارت دیگر، مجذوبین و ذوب شدگان در ولایت که بی گمان برخی به عشق مال و جاه و قدرت و جمعی به زور رشوه و پاداش حاضر شده­اند که با طناب پوسیده رهبر معظم در چاه چهل گزی افعی شکار کنند، باقی خواهند مانند.

در این مرحله است که روحانیت، سلاح افیونی سنتی خود را بی مصرف و بلااثر می بیند، اما به دلیل وابستگی و معذوریت های کسوتی و صنفی هرگز قادر نخواهد بود تا خود را به سلاح علمی سیاست ومدیریت مدرن مجهز سازد. چرا که پیشتر نابخردانه تمامی علوم انسانی را نفی کرده و تخطئه نموده است. آنهم در حالی که به جز سلاح پوسیده و ناکارآمد سنتی و تاریخ مصرف تمام شدۀ تعالیم اسلامی هیچ­گونه جایگزین دیگری برای آن نداشته است. روحانیت با دولتی نمودن دین و دینی نمودن دولت مناری بس عظیم و بلند را دزدیده است بی آن­که قادر باشد چاهی در خور برای پنهان داشتن آن حفر نماید. اینک پس از پشت سر گذاشتن رسوایی های تاریخی و جنایات و فجایع پی­آمدِ کودتای انتخاباتی، هیکل کریه و ناقص­الخلقۀ کلیت نظام جمهوری اسلامی، برهنه و عریان در برابر دیدگان ملت ایران و جهان به معرض تماشا گذاشته شده است. عجبا که بازهم  در کمال وقاحت همچنان فریاد بر می آورند که:

به سر مناره اشتر رود و فغان برآرد
که نهان شدستم اینجا، مکنید آشکارم

به قول قدما، بشر رو به ترقی است. جریان خروشان آب رودخانه را هرگز نمی­توان به هیچ ترفندی به عقب برگرداند. در نهایت شاید بتوان به کمک سدی عظیم  آن را برای مدتی نگه­داشت. ولی در آن صورت نیز چنانچه تمامی دریجه­های آزادسازی انرژی امواج رودخانه خروشان را که در سد تعبیه شده، مسدود نمایند، دیر یا زود جریان قدرتمند رودخانه مطابق قانون لایتغیر طبیعت سد کذایی را در هم شکسته و ره به سوی دریای آزاد خواهد سپرد. این قانون نانوشتۀ طبیعت است و انسان و خصلت های طبیعی و ذاتی او نیز جزء جدایی­ناپذیر آن است که هیچ نیرویی و لو قدرت های آسمانی نمی­توانند او را از پیشرف و ترقی و حرکت به سوی آینده ای بهتر و روشنتر بازدارند، چه رسد که آن را به عقب بازگردانند.

اعراب حکایتی ضرب­المثل گونه دارند که گربه­ای گرسنه در زیرزمین تاریکِ خانه­ای به یک سوهان نجاری بر می­خورد. گربه علی­رغم دیدگان قوی، در تاریکی از شدت گرسنگی بی­مهابا چند باری زبان خود به سوهان می کشد. تا آن­که در نتیجه این زبان کشیدن­ها خون از زبانش جاری می­شود. او که از جرص یافتن طعامی لذیذ سوزش جراحت زبان را از یاد برده، با ولع تمام به لیسیدن سوهان ادامه می­دهد و خون هم­چنان از زبانش جاری است. تا جایی که از شدت خونریزی بی­رمق شده و می­میرد! شاید این مناسبترین تمثیلی باشد برای وصف بهای سنگینی که روحانیتِ شیفته قدرت و تشنه ثروت برای جاه و مال و مقامی که در ایران ِبه زور اسلامی شده، به چنگ آورده، پرداخته است.
شگفتا که هنوز هم نعره "هل من مزید" شان بلند است.
سرگشته
بهار نود و یک